آيا وجود
تقيّه در تعليمات مذهبى، دليل ديگرى بر تأثير عوامل استعمار اقتصادى، در گرايش به
مذاهب نيست؟
كسانى كه به
همه پديدههاى اجتماعى از دريچه اقتصاد مىنگرند و گرداننده تمام چرخهاى اجتماعى
را عوامل اقتصادى مىدانند، ممكن است در پاسخ اين سؤال بگويند: آرى، زيرا تقيّه به
انسان مىگويد هر جا خطرى احساس كرد، ايمان و اعتقاد خود را مكتوم دارد، و خويش را
از ميدان مبارزه كنار كشيده ميدان را براى ديگران رها سازد، و اين آخرين آرزوى هر
گونه تلاش استعمارى است.
«تقيّه» افراد را «ترسو» و «محافظهكار» بار
مىآورد و روح «شهامت»، «فداكارى»
و «ايستادگى در برابر عقيده» را در آنها
مىكُشد و به افراد دستور مىدهد كه براى حفظ خويشتن، اصول مكتب خويش را به دست
فراموشى بسپارند؛ اثر تخديرى چنين طرز تفكّرى بر كسى پوشيده نيست.
تحقيق و
بررسى:
دوباره
ناچاريم گفته سابق خود را تكرار كنيم كه اين گونه داورىهاى نادرست و حساب نشده،
سرچشمهاى جز محدوديّت مطالعات و عدم بررسى منابع اصيل مذهبى و گرفتن اين مفاهيم
از زبان برخى عوام ندارد؛ و از آن جا كه اين بحث از جهات فراوانى قابل ملاحظه
مىباشد و اثر عميقى در مطالعات مذهبى و اجتماعى دارد، بايد به طور مشروح- اگر چه
با سبك بحثهاى فشرده ما نيست- پيرامون آن