امروز به دلايل مختلفى تضادّ روشنى در ميان بعضى از جناحهاى سياسى و اقتصادى
دنيا با جناحهاى مذهبى ديده مىشود، زيرا پارهاى از مكتبهاى «سياسى- اقتصادى» اصول
خود را بر اساس و پايه ماترياليسم بنا نهادهاند و براى پيشبرد اهدافشان، تضعيف
مبانى مذهبى را يكى از خطوط اصلى سياست خود حساب مىكنند.
بسيار طبيعى است كه يك رهبر سياسى يا اقتصادى در اين گونه مكتبها هر چند با
مطالعه نظام آفرينش از طريق درك عقلانى به وجود يك مبدأ بزرگ عقل و علم در نظام
هستى ايمان بياورد، هيچ گاه موقعيّت او اجازه نمىدهد آن را اظهار كند، نه تنها
اظهار نمىكند بلكه مىكوشد با دلايلى آثار اين طرز فكر را از مغز خود بيرون براند
تا با فراغت خاطر برنامههاى خويش را دنبال كند.
اكنون در كشورهايى كه با اين گونه نظامها اداره مىشود آنچنان موج تبليغات
نيرومندى در جهت ماترياليسم و نفى هر گونه عقيده مذهبى جريان دارد كه يك دانشمند
علوم طبيعى پرورش يافته آن محيط، هيچ گاه به غير آن نمىانديشد، و شايد تصوّر
مبانى مذهبى براى او در چنين شرايطى امكانپذير نيست. پرندگانى كه در قفس متولّد
شده و پرورش مىيابند، تصوّر چيزى به نام «آزادى» براى آنها، نه تنها جالب نيست،
بلكه وحشتناك و خطرناك است!
آنها قفس را يك محيط محفوظ، مطمئن، آرام و ايدهآل فرض مىكنند و چنان عاشقانه
نغمه سر مىدهند كه گويى بر شاخسار بهشت آزادانه نشسته و كمترين غمى در وجود آنها
نيست، و اگر هم از قفس آزاد شوند علاوه بر اين كه بال و پرى آماده پرواز ندارند،
پرواز را يك چيز خطرناك و بىمعنا مىپندارند و شايد به سرعت به قفس باز گردند!