نه به خاطر نيازهاى اقتصادى و مانند آن است بلكه همانند علاقه به ذوقيّات و
زيبايىها يا عشق به دانستن هر چه بيشتر، احساس اصيلى است كه در ريشههاى جان ما
نهفته شده و همانند ابعاد جسم ما يك عامل خاصّ اجتماعى ندارد.
4- حسّ مذهبى
ايمان به يك مبدأ متعالى و پرستش و نيايش او از همين است و ريشه آن در اعماق
روان آدمى است و تراوشى است كه از درون به برون مىآيد، نه اين كه از زندگى
اجتماعى، اقتصادى و جنسى بشر به درون سرايت كرده باشد، اين يكى از ابعاد چهارگانه
روحى آدمى و از احساسات اصيل او است و همان طور كه ملاحظه خواهيم كرد نه تنها
مسائل زندگى مادّى، آن را به وجود نياورده بلكه بسيار مىشود كه زندگى مادّى خود
را فداى آن مىكند همان طور كه گاهى فداى حسّ راستى يا زيبايى يا نيكى مىنمايد.
اين بود آن چه جمعى از محقّقان روانشناسى اخير به آن رسيدهاند.
«كوونتايم» در يكى از سخنان فشرده خود در اين زمينه مىگويد: روانشناسى به وسيله جستجو
در روان ناآگاه بشر كه توسّط «فرويد» شروع و به مدد «آدلر» و «يونگ» ادامه يافت، در اعماق روح انسان به عالم تازهاى از قواى
مستور رسيده است كه ممكن است يكى از كليدهاى حلّ معمّاى «حسّ دينى» شود.
هر چند در اين باره هنوز از اتّفاق نظر دور هستيم، امّا با اين حال هم اكنون
يك جريان فكرى وجود دارد كه روز به روز تعداد متفكّران زيادترى را از مكتبهاى
گوناگون به تعريفى مانند آن چه در ادامه بيان مىشود، معتقد مىسازد:
«حسّ دينى» يكى از عناصر اوّليه ثابت و طبيعى روح انسانى است. اصلىترين و ماهوىترين
قسمت آن به هيچ يك از روى دادهاى ديگر قابل تطبيق نيست، بلكه