تا كنون در اين بحثها هشت فرضيّه كه مهمترين فرضيّات جامعهشناسان
ماترياليست در زمينه انگيزه گرايش به مذاهب محسوب مىشود، مورد تجزيه و تحليل قرار
گرفت، و از مجموع آنها به خوبى مىتوانيم نتيجهگيرى كنيم كه اين فرضيّات متنوّع
كه بعضى جنبه روانى و بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى و بعضى فكرى دارد، هيچ كدام قادر
به يافتن يك ضابطه كلّى كه بتواند پيدايش مذاهب را تفسير كند نيست.
به عقيده ما علّت اساسى آن اين بوده است كه خود را مقيّد مىديدند بر اساس
اصرار روى اصول ماترياليست و وفادارى سرسختانه به اين مكتب، گرايش به مذاهب را،
تفسير كنند، و قدمى از آن فراتر ننهند، در حالى كه ما معتقديم، اگر آنها آزادتر
فكر مىكردند، يافتن ريشه اصلى زياد مشكل نبود.
در بحثهاى آينده ريشههاى اصلى گرايش به مذهب را مورد بررسى دقيق قرار خواهيم
داد، و به عقيده ما بهترين محك براى سنجش صحّت هر نظريهاى در اين زمينه، مطالعه
در متون مذهبى است، كارى كه جامعه شناسان مادّى كمتر آن را انجام دادهاند، در
حالى كه لازمترين كار در اين مورد همين بوده است.