سپس او در
مورد مسيحيّت تصريح مىكند كه از ميان يك قوم زير دست پيدا شد و توانست خداى
عيسويّت را- از طريق تمركز حكومت- خداى عمومى دنياى متمدّن قديم سازد، همچنين ظهور
توحيد اسلامى را از عربستان، مربوط به احساس نياز وضع تجارى محيط، به تمركز و وحدت
مىداند. [1]
به اين ترتيب
گاهى در برابر آن همه نسبتهاى تخديرى كه غالب كمونيستها به مذهب مىدهند، افرادى
را مىيابيم كه گاه عامل پيدايش مذهب را نيازهاى ترقّى خواهانه ملّتها معرّفى
مىكنند.
ولى هر دو
فرضيه در اين جهت مشتركاند كه چيزى جز انگيزه مادّى، آن هم در شكل اقتصادى، براى
پيدايش مذهب قائل نيستند.
بحث و
بررسى:
در اين جا
بايد به دو مطلب توجه كرد:
1- بدون شك
در مذاهب راستين مسائل ضدّ استعمارى در شكل عقيده، قانون، حكم، اخلاق و آداب، وجود
دارد. قيام هر يك از پيامبران در برابر طاغوتها و فراعنه عصر خويش همانند:
الف)
طرفدارى نوح عليه السلام از قشرهاى محروم جامعه و مبارزه او با فئودالهاى زمان
خود:
« «... مَا نَراكَ إِلَّا
بَشَراً مِثلَنَا وَ مَا نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الُّذينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا»؛
ما تو را جز بشرى همانند خود نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند، جز
گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمىكنيم»[2].