نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 651
امرأ دلّ على قومه السّيف، و ساق اليهم الحتف! لحرىّ ان يمقته الاقرب، و لا
يأمنه الابعد).
اشاره به اين كه تو همان كسى هستى كه در داستان مرتد شدن بعد از اسلام و
مخالفت با پرداخت زكات به حكومت اسلامى در زمان ابو بكر، هنگامى كه زياد بن لبيد،
امير حضرموت با لشكر عظيمى به سوى تو آمد و جنگ شديدى در ميان قوم تو و آنها واقع
شد، قوم تو پناه به قلعه محكم خود بردند، هنگامى كه وضع مشكل شد تو به سراغ زياد
آمدى و امان خواستى (به روايتى تنها براى خودش امان خواست و به روايتى براى ده نفر
از نزديكانش) و بقيه را به دم شمشير مسلمين سپردى! (اين در حالى بود كه بقيّه قومش
گمان مىكردند براى آنها هم امان گرفته، در حالى كه چنين نبود، و همين كار سبب شد
كه در ميان مردم به عنوان خيانتكار مشهور گردد).
جالب اين كه بعضى از مورّخان نوشتهاند: هنگامى كه او امان از لشكر اسلام
خواست، اسم ده نفر را نوشت و به آنها داد و فراموش كرد نام خود را بنويسد، به همين
دليل هنگامى كه آن ده نفر از جمعيّت پناه برندگان به قلعه جدا شدند و نام خود اشعث
را در آن نامه نديدند، يكى از مسلمانان خوشحال شد و خطاب به او كرد و گفت: اى دشمن
خدا خوشبختانه اشتباه كردى (و الآن مرگ در انتظار توست) ولى پيشنهاد شد كه او را
نكشند و نزد ابو بكر ببرند. هنگامى كه او را با گروهى از اسيران نزد ابو بكر
آوردند، اظهار ندامت و پشيمانى و توبه كرد و بخشوده شد. [1] مرحوم سيّد رضى در اين جا روايت ديگرى نقل
كرده است، او مىگويد:
«مقصود امام (ع) اين است كه اشعث يك
بار در دوران كفرش اسير شد و بار ديگر پس از اسلام آوردن، و جمله «دلّ على قومه السّيف» اشاره به سخنى است كه