responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 375

عثمان باز گفت: «من از اين مطلب خبر ندارم»! مصريان در پاسخ او گفتند: «از دو حال خارج نيست: اگر راست مى‌گويى و اين كار، كار مروان است بايد از خلافت كنار بروى زيرا فردى اين چنين ناتوان كه ديگران بدون آگاهى او فرمان قتل و شكنجه مسلمانان را با مهر مخصوصش صادر كنند لياقت خلافت اسلامى را ندارد و اگر دروغ مى‌گويى و اين كار، كار توست باز هم شايسته خلافت مسلمانان نيستى»! «عثمان» گفت: «خلافت لباسى است كه خداوند به تنم كرده و آن را بيرون نخواهم آورد ولى توبه مى‌كنم». گفتند: «اگر بار اوّل بود كه توبه مى‌كردى پذيرفته بود، امّا بارها توبه كرده‌اى و شكسته‌اى! بنا بر اين يا از خلافت بر كنار شو، يا تو را به قتل مى‌رسانيم!» ولى باز آنها عجله نكردند و اوضاع ساعت به ساعت بحرانى‌تر مى‌شد. سرانجام «عثمان» از «على» (ع) درخواست كرد كه: «سه روز به او مهلت دهند تا به شكايت مردم رسيدگى كند»، مردم پذيرفتند، ولى او در خفا وسايل جنگ را آماده مى‌كرد (و هدفش از اين مهلت خواستن‌ها فرا رسيدن نيروهاى كمكى از خارج مدينه بود). بعد از سه روز، حلقه محاصره بر عثمان تنگ‌تر شد و مردم نگران اين بودند كه از «شام» و «بصره» كمك براى او برسد، لذا براى تسليم او آب را از او منع كردند. «عثمان» از على (ع) درخواست آب كرد و امام به وسيله فرزندانش آب براى او فرستاد، در اين هنگام مردم به درون خانه عثمان ريختند و نزاع خونينى ميان طرفداران او از يك سو و مردم از سوى ديگر روى داد و عده‌اى از طرفين كشته شدند، باز چند نفر وارد اتاق «عثمان» شده و او را نصيحت كردند امّا اثرى نداشت، سرانجام به او حمله كرده و كارش را يكسره كردند.

آنچه در بالا آمد خلاصه‌اى از اين ماجرا بود كه «ابن ابى الحديد» از «تاريخ طبرى» نقل نموده است و ما نيز آن را براى پرهيز از طولانى شدن بار ديگر خلاصه‌

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 375
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست