responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 368

وقتى صفوف منظم مى‌شود تكبير بگويند. «ابو لؤلؤ» در ميان مردم وارد مسجد شد و در دست او خنجر دو سر بود كه دسته آن در وسطش قرار داشت. از موقعيت استفاده كرد و شش ضربه بر «عمر» وارد نمود كه يكى از آنها را در زير نافش فرو برد و همان موجب قتل او شد و نيز با خنجرش «كليب» كه در پشت سرش قرار داشت و جماعت ديگرى را كشت. [1] در «مروج الذّهب» بعد از نقل اين داستان آمده است كه «ابو لؤلؤ» بعد از كشتن «عمر» و مجروح ساختن دوازده نفر ديگر، كه شش نفرشان از دنيا رفتند ضربه‌اى بر گلوى خود زد و خود را كشت‌ [2] ولى در «تاريخ يعقوبى» آمده است كه بعد از كشته شدن «عمر» فرزندش «عبيد اللّه» به انتقام خون پدر حمله كرد و «ابو لؤلؤ» و دختر خردسال و همسرش، هر سه را به قتل رساند. [3] اين كه بعضى از مورخان «ابو لؤلؤ» را نصرانى يا مجوسى نوشته‌اند با اين كه تصريح كرده‌اند او در مسجد پيامبر عمر را به قتل رساند و آمدن يك مسيحى يا مجوسى شناخته شده در مسجد پيامبر عادتا امكان نداشت، ظاهرا به خاطر آن است كه مى‌خواهند كشته شدن خليفه را به دست يك مسلمان انكار كنند و از اين جهت با مشكلى روبرو نشوند و گرنه قراين نشان مى‌دهد و جمعى از دانشمندان تصريح كرده‌اند كه «ابو لؤلؤ» مسلمان بوده است و سابقه مجوسى‌گرى يا مذهب ديگر تنها براى «ابو لؤلؤ» نبود، غالبا خلفا و ياران پيامبر داراى چنين سابقه‌اى بوده‌اند.

3- شوراى شش نفرى و سرانجام آن‌

«عمر» هنگام مرگ به مشورت پرداخت و اين پيشنهاد كه «عبيد اللّه» فرزندش را خليفه كند، رد كرد، سپس اضافه نمود: پيامبر تا هنگام مرگ از اين شش نفر


[1] كامل ابن اثير، جلد 3، صفحه 49.

[2] مروج الذّهب، جلد 2، صفحه 321.

[3] تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه 160.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 368
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست