نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 233
شبيه انسانها قائل بودند.
بعضى از آنها مانند امية بن ابى الصّلت مىگويد: خداوند بر فراز عرش نشسته و
پاهاى خود را به سوى كرسى دراز كرده است! (آثار اين افكار و رسوبات آن متأسفانه در
بعضى از افراد عقب مانده و ناآگاه از اسلام نيز، بعد از اسلام وجود داشت تا آنجا
كه بعضى بر اين باور بودند كه خداوند از آسمان نازل مىشود بر مركبى سوار است و به
صورت جوان امردى است، در پاى او كفشهايى از طلا وجود دارد و برگرد صورتش پروانهاى
طلايى حركت مىكند و امثال اين خرافات و موهومات). [1] امّا غير معطّله، گروه اندكى بودند كه اعتقاد
به خداوند داشتند و پارسايى و پرهيزكارى را پيشه خود نموده بودند مانند عبد المطلب
و فرزندش عبد اللّه و فرزند ديگرش ابو طالب و قسّ بن ساعده و بعضى ديگر. [2] بعضى ديگر از
شارحان نهج البلاغه، دانشمندان عرب را نيز به گروههاى زير تقسيم كردهاند: آنهايى
كه تنها در علم انساب آگاهى داشتند، گروه ديگرى تعبير رؤيا مىكردند و بعضى داراى
علم «انواء» بودند (نوعى ستارهشناسى آميخته با خرافات) و گروهى كاهنان بودند كه
به كمان خود از امور پنهانى و حوادث آينده خبر مىدادند.
در ميان غير عرب نيز «برهماييها» در هند زندگى مىكردند كه جز احكام عقليه
چيزى را قائل نبودند و تمام اديان را انكار مىكردند.
گروهى ديگر ستارهپرستان بودند و خورشيدپرستان و ماهپرستان كه اشكال ديگرى از
بتپرستى بود. [3]
[1] ابن ابى الحديد، اين مطلب را در
جلد سوّم، صفحه 227 نقل مىكند.