274.لا حُرْمَةَ لِلْفاسِقِ .
{ مرد فاسق شكسته نام بود حرمت فاسقان حرام بود } { مرد فاسق سزاى حرمت نيست حرمت فاسقان ز حكمت نيست }
275.لا قَذْفَ لِلْفاحِشِ .
{ مرغ شوم است مرد فحش سراى فحش گو ياوه است و ياوه دراى } { نه ز دشنام وقذف ننگش هست نه بر خلق هيچ سنگش هست }
276.لا إيمانَ لِمَنْ لا أمانَةَ لَهُ .
{ در امانت درست امن و امان بى امانت برى است از ايمان } { جبرئيل آنكه پيك يزدان است در امانت امين قرآن است }
277.لا غَمَّ لِلْقانِعِ .
{ مرد قانع زغم برى باشد در قناعت توانگرى باشد } { گر قناعت كنى غمت نبود روز افلاس ماتمت نبود }
278.لا وَفاءَ لِلْمَرأةِ .
{ زن اگر از وفا سخن گويد خاك از كيميا سخن گويد } { زن و راى زن از وفا دور است ناقص العقل از خدا دور است }
279.لا غِنآءَ [1] لِمَنْ لا فَضْلَ لَهُ .
{ بى فضليت كس احتشام نيافت هر كجا رفت احترام نيافت } { بى فضيلت هميشه دون باشد در همه محفلى زبون باشد }
280.لا فَقْرَ لِلْعاقِلِ .
{ عاقل از عقل محتشم باشد به همه جاى محترم باشد }