سعد بن سعد قمى و او پرداخته است. سپس براى بار دوم، عنوانى مستقل را به او اختصاص داده و اين بار در شرح حالش، شش روايت نقل نموده است. سپس در ضمن شرح حال ابو سمينه محمّد بن على صيرفى، به شرح حال او اشاره كرده است.
سپس عنوان مستقلّ ديگرى را به او اختصاص داده و در آن برايش چهار روايت، ذكر كرده است.
و يا در مورد ابوذر، صحابى پيامبر خدا، ابتدا عنوانى مستقل براى او آورده و در شرح حالش، هشت روايت ذكر نموده است. سپس در شرح حال سلمان فارسى، روايتهايى آورده كه به وى نيز مربوط اند. سپس در شرح حال مالك اشتر، دو روايت ذكر نموده كه به او نيز ارتباط دارند.
نكته
براى دستيابى به تمام آنچه درباره يك فرد در اختيار الرجال گفته شده، بايد فراوان جستجو نمود و نبايد گمان كرد كه تنها با بررسى عنوان اختصاصىِ آن فرد، تمام مطالب مربوط به وى در اين كتاب، بررسى شده است.
در اين باره، برخى تصوّر كردهاند كه تكرار عنوان براى يك فرد، تنها به آن جهت بوده كه وى از اصحاب چند معصوم شمرده مىشده است؛ امّا با كمى فحص و تتبّع، روشن مىشود كه تصوّر مذكور، نادرست است؛ زيرا در موارد بسيارى كه مىبايست چنين مىشده، تكرار، انجام نشده است. از سوى ديگر، در موارد بسيارى، فاصله تكرارها زياد نيست و بديهى است كه فاصله كم، نمىتواند در تغيير طبقه مؤثّر باشد.
البتّه شايد بتوان اين تصوّر را در كنار برخى علّتهاى ديگر، از عوامل تكرار عنوانها به شمار آورد.
كشّى رحمه الله در برخى از شرح حالها، روايتهاى خودِ صاحب شرح حال را نيز آورده است. بر اين اساس، راوىِ روايت مدح، خودِ فرد مذكور است. براى نمونه، در شرح حال نصر بن قابوس، دو روايت و در شرح حال على بن ميمون صايغ، يك روايت، اين چنين اند.