امّا كتاب الضعفاء ابن غضايرى، در عصر سيّد ابن طاووس (م 673 ق) يافت شد و وى آن را در حلّ الإشكال خود، گنجانيد و صحّت نسبت به كتاب را نيز متعهّد نشد.[1] آنچه به نظر مىرسد، اين كه: مطلب اخير (كه كتاب ابن غضايرى در عصر سيّد ابن طاووس وجود داشته) امرى بدون دليل و شاهد است و تنها يك حدس تلقّى مىشود؛ زيرا ادّعاى شيخ طوسى، آن است كه هيچ كس دو كتاب فهرست اصول و فهرست مصنّفات ابن غضايرى را استنساخ نكرده است و هر دو، تلف شدهاند و از سوى ديگر، خودش در همان جا به مؤلّفات ديگر ابن غضايرى كه تلف شدهاند، اشاره كرده و در مورد عدم استنساخ از آنها چيزى نگفته است.
از همين رو هم هست كه در كلمات علّامه (م 726 ق) ديده مىشود كه وى اختلاف رأى ابن غضايرى در دو كتابش (كتاب الممدوحين و كتاب الضعفاء) را نقل كرده و سياق عبارتش، شاهد آن است كه وى از خود آنها نقل نموده است.
به همين جهت، احتمال اين كه علّامه به نقل سيّد ابن طاووس در حلّ الإشكال اكتفا كرده باشد، بعيد است؛ زيرا كتاب الضعفاء ابن غضايرى، از مصادر حلّ الإشكال است؛ ليكن از ابن غضايرى، دو كتاب و يا دو رأى در توثيق و تضعيف يك فرد نيز نقل شده است، چنان كه علّامه در شرح حال عمر بن ثابت، دو رأى را از دو كتاب ابن غضايرى نقل كرده است.[2] بنا بر اين، احتمال اين كه مراد نجاشى از كتاب تاريخ، همان كتاب رجال بوده، قوى است. نيز احتمال دارد كه مراد او از ضمير در «تاريخه» در شرح حال برقى، تاريخ وفات وى بوده است.
با وجود اين دو احتمال و عدم ذكر نامى از كتاب تاريخ ابن غضايرى، وجود چنين كتابى اثبات نمىشود.
2. التاريخ (تأليف ابو عبّاس احمد بن محمّد بن سعيد بن عبد الرحمان بن عقده).