هستيم. مثلًا آيات و روايات فقهى در كتابى مانند شرائع الإسلام، ساختارى نظاممند يافته و نظام فقه اماميه را عرضه كرده است. در حوزه كلام و عقايد اماميه نيز مىتوان چنين متونى را شناسايى كرد. در حالى كه در حوزه احاديث اخلاقى، كارى درخور، انجام نيافته است. نه مبانى و مبادى اخلاق دينى تنقيح شده، و نه اساساً نظامى اخلاقى مبتنى بر آموزههاى دينى پديد آمده است. فقدان نظام در اخلاق دينى، باعث بروز آفتها و آسيبهايى شده است. جايگاه آموزههاى اخلاقى و نسبت آنها با يكديگر دانسته نيست و مهمتر آنكه احاديث اخلاقى، امكان نقد و پالايش نيافته و سَره و ناسره آن، بازشناسى نشده است. به تعبير ديگر، احاديث فقهى با عرضه بر نظام فقهى ارزيابى مىشود؛ امّا درباره احاديث اخلاقى، چنين امكانى وجود ندارد.
متون حديثى اخلاقى، متنوّع بوده و با نگرشها و رويكردهاى گوناگون، نگاشته شده است. توجّه به رويكرد خاصّ هر نويسنده به احاديث اخلاقى در اعتبارسنجى كتاب وى، ضرورى است. موضوع اين بخش از نوشتار، معرّفى متون حديثى اخلاقى اماميه در سدههاى هشتم و نهم هجرى است. گفتنى است كه آثار حديثى اين دوره به سبكهاى مختلف، نگاشته شده است و از اهمّيت يكسانى برخوردار نيستند. رويكرد غالب اين متون، مانند إرشاد القلوب ديلمى و مصابيح القلوب شيعى سبزوارى، سبك واعظانه است. از ويژگىهاى اين سبك آنكه نويسنده، مصادر و اسانيد احاديث را معرّفى نمىكند و وجهه همّت او ارشاد و موعظه خوانندگان و ترغيب ايشان به فضايل انسانى و اخلاق والا و اعمال نيك و انذار و ترهيب نسبت به رفتارهاى ناشايست است. در اين متون، نويسنده در كنار نقل حديث، به يادكرد داستانهاى آموزنده و حكايات لطيف و اشعار نغز، اهتمام مىورزد تا خواننده را با شور و اشتياق فراوان، با خود همراه سازد.
نكته ديگر آنكه شمار كتابهاى حديثى اخلاقى در اين دوره، در مقايسه با متون كلامى و فقهى اندك است. براى مثال، علّامه حلّى، در حالى كه دهها كتاب معتبر