نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 285
و بدينگونه سنّت «ردّ العلم» به جاى «ردّ حديث» شکل گرفته است. [1]
نمونهها
نمونههاي اينگونه نقد و ردّ نادرست در برخي احاديث اعتقادي مشاهده ميشود، به ويژه احاديثي که از استعاره و کنايه سود جستهاند. اين احاديث به دليل مضمون سنگين و گاه پيچيدگيهاي لفظي نيازمند دقت بيشتري هستند و فهم آنها براي همگان ميسر نيست. در اينجا برخي از اين احاديث را که بسياري از محدثان آنها را نقل کرده و حتي باور دارند، ميآوريم و تفسير و توضيح آنها را به بحث مشکل الحديث وا مينهيم. احاديثي مانند اين حديث قدسي: مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَلى [قَبْضِ رُوحِ عَبدي] المُؤمنِ لأنّنِي أُحِبُّ لِقَاءَهُ وَهُوَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الأرْضِ إلا مُؤمنٌ واحِدٌ لَاكْتَفَيْتُ بِه عَنْ جَميعِ خَلْقي، وَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِيمَانِهِ أُنْساً لَايَحْتاجُ فيه إِلَى أَحَدٍ. [2] من در هيچ يک از کارهايم به اندازه قبض روح بنده مؤمنم ترديد نکردهام؛ زيرا من دوستدار ديدارش هستم و او مرگ را دوست ندارد، پس آن را از او دور ميکنم و اگر در همه زمين، تنها يک مؤمن بود، به جاي همه آفريدههايم به او بسنده ميکردم و از ايمانش، مونسي برايش قرار ميدادم که به کس ديگري محتاج نشود.
[1] ر.ک: بحار الأنوار، ج 2، ص 182، باب «إنّ حديثهم صعب مستصعب».[2] براي بي اعتبار بودن احاديث مخالف با محسوسات ميتوان به اين حديث استناد نمود: سفيان بن السيط قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك انَّ الرَّجل ليأتينا من قبلك فيخبرنا عنك بالعظيم من الأمر فيضيق بذلك صدورنا حتّى نكذبه. قال: فقال أبو عبد الله عليه السلام: أليس عنّي يحدِّثكم؟ قال: قلت: بلى. قال: فيقول للّيل انّه نهار وللنّهار انّه ليل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: ردّه إلينا، فإنّك ان كذبت فإنّما تكذبنا؛ بصائر الدرجات، ص 557، ح 3؛ علامه مجلسي در شرح اين حديث سخناني دارد، (بحار الأنوار، ج 2، ص187)؛ گفتني است احاديث مخالف قرآن و عقل نيز اعتبار ندارند، اگرچه اين مخالفت بايد احراز شود. ما در کتاب وضع و نقد حديث به اين نکته پرداختهايم.[3] او فرزند محمد طيار از متکلمان بزرگ شيعه است؛ معجم رجال الحديث، ج 6، ص 278، ش 4062.[4] 1 . الکافي، ج 1، ص 50، ح 10.[5] احاديث گوناگون ديگري در تشويق به ردّ العلم به جاي انکار حديث داريم مانند: قال أبوجعفر عليه السلام: ان حديثنا صعب مستصعب لا يؤمن به الا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للايمان فما عرفت قلوبكم فخذوه وما أنكرت فردوه إلينا؛ عدة محدثين، الأصول الستة عشر، ص 61. و عمرو بن شمر عن أبي جعفر عليه السلام قال: إنَّ حديثنا صعب مستصعب أجرد ذكوان وعر شريف كريم فإذا سمعتم منه شيئا ولانت له قلوبكم فاحتملوه واحمدوا الله عليه وان لم تحتملوه ولم تطيقوه فردّوه إلى الامام العالم من آل محمد صلي الله عليه و آله فإنّما الشَّقي الهالك الَّذي يقول: والله ما كان هذا؛ ثمَّ قال: يا جابر، إنَّ الإنكار هو الكفر بالله العظيم؛ بصائر الدرجات، ص 42، ح 9.[6] كتاب المؤمن، الحسين بن سعيد، ص 36؛ المحاسن، ج 1، ص 159؛ الکافي، ج 2، ص 160، ح 6. براي آگاهي از معناي ژرف حديث، ر.ک: شرح ملا صالح بر کافي، ج 9، ص 193؛ القواعد والفوائد، شهيد ثاني، ج 2، ص 181.[7] صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 281 .[8] ر.ک: من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 3، ح 4968 .[9] ر.ک: امالى مفيد، ص 188؛ نهج البلاغه، حکمت 224؛ جامع الأخبار، شعيري، ص 156؛ ارشاد القلوب، ديلمي، ص 194؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 360 .[10] ر.ک: دفاع از حديث (5)، مهدي حسينيان قمي، مجله علوم حديث، شماره 6، ص 149.[11] و به ستمکاران دل مبنديد و اتکا نکنيد که آتش [خشم خدا] به شما ميرسد؛ هود/ 113.[12] المکاسب المحرمه، شيخ انصاري، ج 2، ص 51، وسائل الشيعة، ج 11، ص 226 و نيز براى يافتن احاديث مشابه ديگر، ر.ک: ميزان الحکمه: باب «الدنيا، التعظيم لصاحب الدنيا».[13] قال الدارقطني: كتاب العقل وضعه أربعة: أولهم: ميسرة بن عبد ربه، ثم سرقه منه داود بن المحبر فركبه بأسانيد غير أسانيد ميسرة، فسرقه عبد العزيز ابن أبي رجاء فركبه بأسانيدف أخر؛ ثم سرقه سليمان بن عيسى السجزي، فأتى بأسانيد أخر؛ قال المصنف: قلت وقد رويت في العقول أحاديث كثيرة ليس فيها شئ يثبت؛ ابن الجوزي، الموضوعات، ج 1، ص 176 و ر.ک: ابنحجر، لسان الميزان، ج 6، ص 140.[14] الكافي، ج 1، ص10؛، المحاسن، ج 1، ص 192، ح 4.[15] ر.ک: شروح اين بزرگان بر کافي.[16] خداوند شرک به خود را نميآمرزد و کمتر از آن را براي هر کس که بخواهد ميآمرزد و هر کس که به خدا شرک آورد، گناهي بزرگ را به خدا بربسته است؛ نساء/ 48.[17] الفقيه، ج 2، ص 445، ح 4544.[18] همان.[19] الکافي، ج 5، ص 115، ح 7.
نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 285