نام کتاب : دانشنامه احاديث پزشكى نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 407
فصل هفتم: دستگاه گوارش
7/ 1 اشاره به حكمت نهفته در دستگاه گوارش
685. امام صادق عليه السلام خطاب به طبيب هندى: كبد، قوسدار است تا معده را سنگينى كند و به تمامى بر روى آن قرار گيرد و آن را بفْشُرد و در نتيجه، بخارى كه در آن هست، بيرون رود.
686. امام صادق عليه السلام خطاب به مُفضَّل بن عمر: اى مفضّل! در همه اندامهاى بدن و در اين حقيقت بينديش كه چگونه هر كدام از آنها براى هدفى سامان يافتهاند: ... دهان براى غذا خوردن، معده براى هضم كردن، جگر براى افْشُره ساختن، گذرها براى برونْ شدِ پسماندهها، و رودهها براى انتقال آنها ...
چه كسى معده را درشت و سخت قرار داده و آن را بر گوارش غذاهاى ديرْهضم، توانمند ساخته است؟ و چه كسى جگر را نازك و نرم قرار داده است تا غذاى ناب و نرم را پذيرا شود و گوارشى كه دقيقتر و حسّاستر از كار معده است، انجام دهد؟ آيا به گمان تو در هيچ كدام از اينها، اهمال و به خود وا گذاشتگى پذيرفته است؟ نه، هرگز! بلكه اينها همه تدبيرى است از سوى مدبّرى حكيم، توانا و آگاه به چيزها، پيش از اين كه آنها را بيافريند، هيچ چيز او را ناتوان نسازد، و همو لطيف و خبير است...
خداوند، مخرج انسان را در پوشيدهترين جاى بدن او قرار داده، نه پيشْ نشسته از جلو، و نه برجسته از عقب؛ بلكه نهفته در جايى بسته، پوشيده و پنهان از بدن؛ جايى كه در آن، دو سرِ ران به هم رسند؛ و سرينها با گوشتى كه در آنهاست، بر آن پرده افكند و آن را پوشاند، و چون انسان را به قضاى حاجت نياز افتد و آنسان بنشيند، آن مخرج، براى بيرون دادن كُنجاره، آماده مىشود. آفرين بر خدايى كه منّتهايش پىدرپى رسيده و نعمتهايش از شمار، بيرون است!...
در آب دهان و سودى كه در آن است، تأمّل كن. آن، بهگونهاى آفريده شده كه پيوسته در دهان جريان داشته باشد تا حلق و ملازهها را تَر بدارد و نگذارد خشك شوند؛ چه، اين جاىها اگر بدين [گونه] وا گذاشته شوند، نابودى انسان را در بردارند، افزون بر اين كه اگر در دهان، رطوبتى نبود كه در غذاها نفوذ كند، انسان نمىتوانست هيچ غذايى را مزه كند و گواراتر را بيابد. تجربه، بر اين حقيقت، گواهى مىدهد...
بدان كه رطوبت، مَركب رَهوار غذاست و قدرى از اين تَرى در جايى ديگر از مرّه[1] نيز جريان مىيابد و اين خود، تندرستى كامل انسان را ميسّر مىسازد، در حالى كه اگر مُرّه خشك شود، انسان، نابود مىشود...
بدان كه در بدن انسان، چهار نيرو وجود دارد: نيروى جذب كننده كه غذا را مىپذيرد و به معده مىرساند؛ نيروى نگهدارنده كه غذا را حبس مىكند تا طبيعت، اثر خود را در آن بگذارد؛ نيروى گوارش كه غذا را مىپرورد و افشره آن را بيرون مىكشد و در بدن مىپراكند؛ و نيروى دفعكننده كه كُنجاره پسمانده را پس از اين كه نيروى گوارش كننده، نياز خود را از آنها بر مىگيرد، از بدن بيرون مىراند.
در سامان يافتگى اين نيروهاى چهارگانه در بدن، در عملكرد آنها و به اندازه بودن آنها با نيازى كه بدانها هست و هدفى كه از وجودشان هست و سرانجام، در
تدبير و حكمتى كه در اين همه هست، بينديش، اگر آن نيروى جذب كننده نبود، چگونه انسان در جستجوى غذايى كه مايه برپايى جسم است، به راه مىافتاد؟ اگر نيروى نگهدارنده نبود، چگونه غذا در درون مىماند تا معده، آن را هضم كند؟ اگر نيروى گوارش نبود، چگونه غذا پخته مىشد تا افشرهاى كه خوراك بدن را تأمين مىكند و رخنهگاههاى آن را پُر مىكند، از آن بيرون كشيده شود؟ و اگر آن نيروى دفعكننده نبود، چگونه كُنجارهاى كه هاضمه بر جاى مىگذارَد، يكبهيك، از بدن رانده و بيرون فرستاده مىشد؟
اكنون مگر نمىبينى كه چگونه خداوند به صُنعِ دقيقِ خود و حُسنِ تقدير خويش، اين نيروها را به خدمت بدن انسان و انجام دادن آنچه درستىاش در آن است، گمارد؟ در اين باره، برايت مثالى مىآورم. جسم انسان، سراى پادشاهى را مىمانَد كه در آن، خدمتگزاران، غلامانِ سبكپاى و سرْگماشتگانى هستند و كارِ سراى را بر عهده دارند: يكى، نيازمندىهاى خدمتگزاران را فراهم مىآورد و در اختيارشان مىنهد؛ يكى آنچه را آمده است، تحويل مىگيرد و براى فراورده شدن و آماده شدن به انبار مىسپرد؛ ديگرى آن را آماده و پرورده مىسازد و مىپراكند؛ و ديگرى، آلودگى را از خانه مىپالايد و بيرون مىبَرد. در اين جا نيز، آفريدگار حكيم و پروردگار جهان و جهانيان، همان پادشاه است. پيكر انسان، آن سراى است. خدمتگزاران، اندامهاى بدناند، و سرگماشتگان نيز همان چهار نيرو هستند.
شايد گمان كنى آنچه درباره اين چهار نيرو و عملكرد آنها پس از بيان كلّى دربارهشان آوردهام، زيادت و افزونى است؛ امّا نه آنچه گفتم، بر سياق آن چيزى است كه در كتابهاى پزشكان آمده، و نه سخن ما در اين باره بهسان سخن آنان است؛ چه، آنها اين آگاهى را به عنوان چيزهايى كه در فنّ طبابت و تندرستى بدان نياز است، يادآور شدهاند و ما آنها را به عنوان آنچه در درستىِ دين و شفاى دلها از گمراهى بدان نياز مىافتد، يادآور شدهايم؛ همانند آن تدبير و حكمتى كه در كار بدن است و آن را به توصيفى فراگير و حكايتى آشنا، باز گفتم...
اى مفضّل! در طلوع و غروب خورشيد، بينديش كه جابهجايى روز و شب را
سامان مىدهد...؛ چه، اگر غروب نبود، مردمْ آرام و قرار نداشتند، در حالى كه آنان را به آرامش و راحتى، نيازى فراوان است تا بدنهايشان بياسايد، حواسشان جمع شود، دستگاه گوارش، به كار گوارش غذا برانگيخته گردد، و غذا به اندامها راه بگشايد.
[1] طريحى در مجمع البحرين( ج 4 ص 190)« مُرّة» را يكى از اخلاط بدن، غير از خون، معرّفى مىكند. شايد همان، زرداب يا تلخه باشد. م.
نام کتاب : دانشنامه احاديث پزشكى نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 407