responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 89

نشسته اند ودر فكر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آميزى به آنان گفتم: چرا اينجا نشسته ايد؟در جواب گفتند:پيامبر كشته شده است وديگر نبرد فايده ندارد.من به آنها گفتم: اگر پيامبر كشته شده ديگر زندگى سودى ندارد; برخيزيد ودر آن راهى كه او كشته شد شما هم شهيد شويد; واگر محمّد كشته شد خداى او زنده است.وى مى افزايد كه:من ديدم سخنانم در آنها تأثير ندارد; خوددست به سلاح بردم ومشغول نبرد شدم.[1]

ابن هشام مى گويد:انس در اين نبرد هفتاد زخم برداشت ونعش او را جز خواهر او كسى ديگر نشناخت. گروهى از مسلمانان به قدرى افسرده بودند كه براى نجات خود نقشه مى كشيدندكه چگونه به عبد اللّه بن ابّى منافق متوسل شوند تا از ابوسفيان براى آنها امان بگيرد! گروهى نيز به كوه پناه بردند.[2]

ابن ابى الحديد مى نويسد:

شخصى در بغداد در سال 608 هـ. ق. كتاب مغازى واقدى را نزد دانشمند بزرگ محمّد بن معدّ علوى درس مى گرفت ومن نيز يك روز در آن مجلس درس شركت كردم.هنگامى كه مطلب به اينجا رسيد كه محمّد بن مسلمة، كه صريحاً نقل مى كند كه در روز احد با چشمهاى خود ديده است كه مسلمانان از كوه بالا مى رفتند وپيامبر آنان را به نامهايشان صدا مى زد ومى فرمود:«إِليّ يا فلان، إِليّ يا فلان(=به سوى من بيا اى فلان) ولى هيچ كس به نداى رسول خدا جواب مثبت نمى داد، استاد به من گفت كه منظور از فلان همان كسانى هستند كه پس از پيامبر مقام ومنصب به دست آوردند وراوى، از ترس، از تصريح به نامهاى آنان خوددارى كرده است وصريحاً نخواسته است اسم آنان را بياورد.[3]


[1] سيره ابن هشام، ج3، ص 83ـ 84.
[2] سيره ابن هشام، ج3، ص 83ـ 84.
[3] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج15، ص 23.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 89
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست