responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 748

سپس معاويه او را چنين مورد خطاب قرار داد:

اگر تو انبار ومدائن را غارت كنى مثل اين است كه كوفه را غارت كرده باشى. اين يورشهاى غارتگرانه اهل عراق را مرعوب مى سازد وهواداران ما را خوشحال مى كند وكسانى راكه از همكارى با ما بيمناكند به سوى ما فرا مى خواند. در مسير خود كسانى را كه با تو موافق نيستند بكش وروستاها را ويران ساز واموال آنان را به غنيمت بگير، زيرا غنيمت گرفتن از آنان به سان كشتن ايشان است وچنين كارى دلها رامى سوزاند.

سفيان مى گويد:من در اردوگاه شام حاضر شدم. معاويه سخنرانى كرد ومردم را به همراهى با من دعوت نمود. چيزى نگذشت كه شش هزار نفر آماده حركت با من شدند.آن گاه جانب فرات را در پيش گرفتم تا به نقطه هيت رسيدم.مردم آنجا از حضور من آگاه شدند واز فرات عبور كردند من نيز از فرات گذشتم وبا كسى برخوردنكردم. سپس به نقطه اى به نام صندوداء رسيدم. مردم آنجا نيز از برابر من گريختند.تصميم گرفتم كه به سمت انبار حركت كنم. دو نفر از جوانان آن منطقه را به اسارت گرفتم از آنان پرسيدم كه نيروهاى مسلّح على چند نفرند.

گفتند:آنان پانصد نفر بودند، ولى تعدادى از ايشان به سوى كوفه رفته اند ونمى دانيم اكنون چند نفر از آنها باقى مانده اند. شايد در حدود دويست نفر مانده باشند. من سربازان تحت فرمان خود را گروه گروه كردم وآنان را به نوبت به سمت انبار روانه مى كردم تا در شهر به جنگ تن به تن بپردازند. ولى چون ديدم اين كار به نتيجه نمى رسد دويست نفر از پياده نظام را فرستادم وآنها را با سواره نظام تقويت كردم. در چنين شرايطى همه نيروهاى امام متفرق شدند وفرمانده آنان به همراه سى نفر ديگر كشته شد. آن گاه آنچه را در انبار بود به غارت بردم وسپس به سوى شام بازگشتم.وقتى به نزد معاويه رسيدم وقايع را نقل كردم. او گفت:من چنين گمانى را در حقّ تو داشتم.چيزى نگذشت كه رعبى در مردم عراق پديد آمد وگروه گروه از آنان

نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 748
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست