responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 65

نقابدار از دور نمايان شدند وبه سرعت اسبهاى خود را به سوى كاروان راندند. على (عليه السلام) براى جلوگيرى از هر نوع پيشامد بدى براى زنان به واقد وايمن دستور داد كه فوراً شتران را بخوابانند وپاهاى آنها را ببندند. سپس كمك كرد كه زنان را پياده كنند واين كار انجام مى گرفت كه سواران نقابدار با شمشيرهاى برهنه سر رسيدند ودر حالى كه خشم گلوى آنان را مى فشرد شروع به بدگويى كردند كه:تو تصور مى كنى با اين زنان مى توانى از دست ما فرار كنى؟! حتماً بايد از اين راه باز گردى.

على (عليه السلام) گفت: اگر باز نگردم چه مى شود؟

گفتند: به زور تو را باز مى گردانيم ويا با سر تو باز مى گرديم.

اين را گفتند ورو به شتران آوردند كه آنها را برمانند. در اين هنگام حضرت على (عليه السلام) با شمشير خود مانع از پيشروى آنان شد.يكى از آنان شمشير خود را متوجه حضرت على كرد. پسر ابوطالب شمشير او را از خود باز گردانيد وسپس درحالى كه كانونى از غضب بود به سوى آنان حمله برد وشمشير خود را متوجه يكى از آنان به نام جناح كرد. شمشير نزديك بود بر شانه او فرود آيد كه ناگهان اسب او به عقب رفت وشمشير امام (عليه السلام) بر پشت اسب او فرود آمد. در اين هنگام حضرت على (عليه السلام) خطاب به آنان فرياد زد:

من عازم مدينه هستم وهدفى جز اين ندارم كه به حضور رسول خدا برسم; هركس مى خواهد كه او را قطعه قطعه كنم وخون او را بريزم در پى من بيايد ويا به من نزديك شود.

اين را گفت وسپس به ايمن وابو واقد امر كرد كه برخيزند وپاى شتران را باز كنند وراه خود پيش گيرند.

دشمنان احساس كردند كه حضرت على (عليه السلام) آماده است تا پاى جان با آنان بجنگد وبه چشم خود ديدند كه نزديك بود يكى از ايشان جان خود را از دست بدهد، لذا از تصميم خود بازگشتند و راه مكه را در پيش گرفتند. امام (عليه السلام) نيز حركت به سوى مدينه را ادامه داد. در نزديكى كوه ضجنان يك شبانه روز به

نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 65
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست