responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 621

مى خواهم با ابونوح حميرى از تيره كلاع سخن بگويم.

ابونوح با شنيدن اين فرياد جلو آمد وگفت:تو كيستى؟ خود را معرفى كن.

ذوالكلاع:من ذوالكلاعم. درخواست مى كنم نزد ما بيا.

ابونوح: به خدا پناه مى برم كه تنها به سوى شما بيايم، مگر با گروهى كه در اختيار دارم.

ذوالكلاع:تو در پناه خدا ورسول او ودر امان ذوالكلاع هستى.من مى خواهم در باره موضوعى با تو سخن بگويم.از اين رو،تنها از صف بيرون بيا ومن نيز تنها بيرون مى آيم ودر ميان دو صف با هم سخن مى گوييم.

هر دو از صفوف خود جدا شدند ودر ميان دو صف با هم به مذاكره پرداختند.

ذوالكلاع:من به اين جهت تو را دعوت كردم كه در گذشته (در دوران حكومت عمر بن الخطّاب) از عمروعاص حديثى شنيده ام.

ابونوح:آن حديث چيست؟

ذوالكلاع:عمروعاص گفت كه رسول خدا فرمود: اهل شام واهل عراق با هم روبرو مى شوند، حق وپيشواى هدايت در يك طرف است وعمّار نيز با آن طرف خواهد بود.

ابونوح: به خدا سوگند كه عمّار با ماست.

ذوالكلاع:آيا در جنگ با ما كاملاً مصمّم است؟

ابونوح:بلى، سوگند به خداى كعبه كه او در نبرد با شما از من مصممّتر است. و اراده شخص من اين است كه اى كاش همه شما يك نفر بوديد وهمه را سر مى بريدم وپيش از همه از تو آغاز مى كردم، در حالى كه تو فرزند عموى من هستى.

ذوالكلاع:چرا چنين آرزويى دارى، در حالى كه من پيوند خويشاوندى را قطع

نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 621
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست