responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 620

گفت:نه، من قصاص خون شهيدِ مظلوم را مى خواهم.عمّار گفت:دروغ مى گويى.به خدا سوگند، مى دانم كه تو هرگز خواهان رضاى خدا نيستى. تو اگر امروز كشته نشوى فردا مى ميرى.بنگر كه اگر خدا بندگان خود را با نيّت آنان كيفر وپاداش دهد نيّت تو چيست.[1]

آن گاه، در حالى كه گرداگرد او را ياران على (عليه السلام) گرفته بودند، گفت:خدايا تو مى دانى كه اگر بدانم رضاى تو در اين است كه خود را در اين دريا بيفكنم مى افكنم. اگر بدانم رضاى تو در اين است كه لبه شمشير را بر شكم قرار دهم وبر آن خم شوم كه از آن طرف به در آيد چنين خواهم كرد.خدايا مى دانم ومرا آگاه ساختى كه امروز عملى كه تو را بيش از هرچيز راضى سازد جز جهاد بااين گروه نيست، واگر مى دانستم كه جز اين عمل ديگرى هست آن را انجام مى دادم.[2]

واكنش شركت عمّار در سپاه امام (عليه السلام)

شخصيت عمّار وسوابق انقلابى او امرى نبود كه بر اهل شام پوشيده باشد. گفته پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در باره او عالمگير شده بود.آنچه بر مردم شام تا حدودى پوشيده بود شركت عمّار در سپاه امام (عليه السلام) بود. وقتى خبر شركت احتمالى او در سپاه على (عليه السلام)به درون سپاه شام نفوذ كرد، كسانى كه تحت تأثير تبليغات مسموم معاويه قرار گرفته بودند در صدد تحقيق بر آمدند. يكى از اين افراد شخصيت معروف يمنى ذوالكلاع بود كه در بسيج كردن قبايل حميرى به سود معاويه فوق العاده مؤثّر بود. اكنون نور حق بر قلب او تافته بود ومى خواست حقيقت را دريابد. لذا تصميم گرفت با ابونوح، يكى از سران قبيله حمير، كه در كوفه سكنى داشت ودر سپاه امام (عليه السلام)شركت كرده بود، تماس بگيرد. از اين جهت، ذوالكلاع خود را به صف مقدّم سپاه معاويه رسانيد واز آنجا فرياد زد:


[1] وقعه صفّين، ص 336; اعيان الشيعة، ج1، ص 496، طبع بيروت.
[2] تاريخ طبرى، ج3، جزء 6، ص 21; كامل ابن اثير، ج 3، ص 157; وقعه صفّين، ص 320.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 620
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست