نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 602
حوادث روز دهم
آفتاب روز دهم صفر سينه افق را شكافت ونور خود را بر دشت صفين كه به صورت گردابى از خون درآمده بود افشاند. عاشقان شهادت وشيفتگان امام (عليه السلام)، يعنى قبيله ربيعه در گرداگرد وجود او حلقه زده واو را همچون مردمك چشم احاطه كرده بودند.
يك نفر از فرماندهان آنان برخاست وگفت:«مَنْ يُبايعُ نَفْسَهُ عَلى الْمَوْتِ وَ يَشْريِ نَفْسَهُ للّهِ؟» يعنى: كيست كه با مرگ دست بيعت دهد وجان خود را براى خدا بفروشد؟در اين موقع هفت هزار نفر برخاستند وبه نحو ياد شده با فرمانده خود بيعت كردند و افزودند كه چندان پيش بروند تا وارد خرگاه معاويه شوند وبه پشت سر نگاه نكنند.
در شيفتگى آنان همين بس كه يكى از آنان برخاست وگفت:«لَيْسَ لَكُمْ عُذْرٌ فِي الْعَربِ إِنْ أُصِيبَ عَلِيٌّ فِيكُمْ، ومِنْكُمْ رَجُلٌ حَيٌّ». يعنى: هرگز در پيشگاه مردم عرب معذور نيستيد اگر يك نفر از شما زنده باشد وعلى (عليه السلام) آسيب ببيند.
وقتى معاويه رشادت وحماسه آفرينى «ربيعه» را ديد بى اختيار زبان به تحسين آنان گشود وشعر زير را سرود: