responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 556

سپاه خود، كه مالك اشتر آنان را فرماندهى مى كرد، پيوست. على (عليه السلام) هنگامى قدم به سرزمين صفّين گذارد كه دشمن ميان سربازان او وآب فرات لشكر عظيمى را مستقر ساخته وامكان دسترسى به آب فرات رااز سپاهيان امام سلب كرده بود.

عبد اللّه بن عوف مى گويد: ذخاير آب سپاه امام رو به كاهش بود وابو الأعور فرمانده مقدمه سپاه معاويه مسير آب را با سواره وپياده نظام مسدود كرده بود وتير اندازان را در جلو آنان مستقر ساخته واطراف آنان را نيزه داران وزره پوشان قرار داده بود. سرانجام عطش بر سپاه امام فشار آورد وشكايت به خدمت او آوردند.[1]

بردبارى امام (عليه السلام)

هر فرمانده عادى در چنين وضعى قدرت تحمّل خود را از دست مى دهد وفرمان حمله صادر مى كند. ولى امام (عليه السلام) ، كه از روز نخست هدفش اين بود كه در صورت امكان مسئله را بدون خونريزى فيصله دهد، يكى از ياران رازدار خود به نام صعصعة بن صوحان[2] را خواست وگفت كه به عنوان سفير به سوى معاويه برود وبه او بگويد:

ما به اين منطقه آمده ايم وخوش نداريم پيش از اتمام حجّت نبرد را آغاز كنيم. تو با تمام قدرت از شام بيرون آمدى وپيش از آنكه با تو نبرد كنيم، تو نبرد را آغاز كردى. نظر مااين است كه دست از نبرد بردارى تا تو دلايل ما را بشنوى. اين چه شيوه ناجوانمردانه اى است كه ميان ما وآب را گرفته اى؟ موانع را برطرف كن تا در نظر ما بينديشى. واگر دوست دارى كه وضع به همين حال بماند وافراد بر سر آب با هم بجنگند وسرانجام گروه پيروز از آن بهره بگيرد، ما نيز سخنى نداريم.


[1] الإمامة والسياسة، ج1، ص 94; تاريخ طبرى، ج3، جزء5، ص 239; كامل ابن اثير، ج3، ص 145; تاريخ يعقوبى، ج2، ص 187.
[2] به نقل ابن قتيبه وطبرى، امام (عليه السلام) اشعث را اعزام كرد. ـ الامامة والسياسة، ج1، ص 94، ص تاريخ طبرى، ج3، جزء 5، ص 240.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 556
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست