responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 544

اينكه همه را به شما ملحق سازد.[1]

در اين هنگام معقل بن قيس رياحى، كه فردى حادّ وغيور بود، برخاست وگفت:

به خدا سوگند، كسى تخلّف نمى كند مگرمشكوك ودرنگ نمى كند مگر منافق. چه بهتر كه به مالك بن حبيب دستور فرماييد كه متخلّفان را گردن بزند.

امام در پاسخ او گفت:من دستور لازم را به او داده ام واو، به خواست خدا، از فرمان من تخلّف نمى كند.

آن گاه گروهى ديگر خواستند سخن بگويند ولى امام (عليه السلام) اجازه نداد واسب خود را خواست وهنگامى كه پاى خود را بر ركاب آن نهاد گفت: «بسم اللّه» ووقتى بر روى زين قرار گرفت گفت:(سُبْحانَ الّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَإِنّا إِلى ربِّنا مُنْقَلِبُونَ)[2] (=پيراسته است خدايى كه اين مَركب رامُسَخَّر ما ساخته است وما توان آن را نداشتيم، وهمگان به سوى خدا باز مى گرديم). آنگاه گفت:

پروردگارا، من از مشقّت سفر واز اندوه بازگشت واز سرگردانى پس از يقين واز چشم انداز بد در اهل ومال، به تو پناه مى برم.پروردگارا، تو همراه ومصاحب در سفر وجانشين در خانواده اى واين دو جز در تو جمع نمى شود، زيرا آن كس كه جانشين است همراه نمى شود وآن كس كه مصاحب گشت جانشين نمى شود.

سپس مركب خود را حركت داد، در حالى كه حرّ بن سهم ربعى در پيشاپيش او حركت مى كرد ورجز مى خواند.

در اين هنگام مالك بن حبيب، رئيس نگهبانان امام (عليه السلام) ، عنان اسب آن حضرت را گرفت وبا حالت تأثّر گفت:اماما، آيا رواست كه با مسلمانان به سوى جهاد بروى وبا آنان به اجر جهاد در راه خدا نائل گردى ومرا براى جمع آورى


[1] وقعه صفّين، ص 132.
[2] سورة زخرف، آية 13.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 544
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست