responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 496

فرزندان: سرزمين مصر در برابر قلمرو قدرت عرب چيزى نيست.

عمرو: اگر سرزمين مصر شمارا سير نكند،خدا شما را هرگز سير نگرداند.[1]

برادر زاده عمر:به چه عنوان مى خواهى در ميان قريش زندگى كنى؟ دين خود را فروختى وفريب دنياى ديگرى را خوردى. آيا مردم مصر، كه قاتلان عثمان هستند، با وجود على آنجا را در اختيار معاويه مى گذارند؟ وبر فرض كه معاويه برآنجا مسلّط شود، آيا دست تو را، به بهانه جمله اى كه در كنار امضاى خود نوشته است، از سرزمين مصر كوتاه نمى كند؟

عمرو لحظه اى در فكر فرو رفت و بنابر عادت عرب ونه از روى ايمان به سخن خود، گفت: كار با خداست، نه با على ونه با معاويه. اگر من با على بودم خانه ام براى من كفايت مى كرد، ولى اكنون با معاويه هستم!

برادر زاده عمرو: تو اگر معاويه را نمى خواستى، معاويه هم تو را نمى خواست. تو چشم طمع به دنياى او دوخته اى واو مشترى دين توست.

مذاكره برادر زاده عمرو با عموى خود در بيرون دربار به گوش معاويه رسيد.معاويه خواست او را دستگير كند ولى او به سوى عراق گريخت وبه سپاه امام على (عليه السلام) پيوست واو را از مذاكره وداد وستد دو پير سياست آگاه ساخت وسرانجام نزد آن حضرت موقعيت خاصى پيدا كرد.[2]

مروان بن حكم نيز چون از معامله سياسى معاويه وعمرو آگاه شد زبان به اعتراض گشود وگفت:چرا ما را همچون عمرو نمى خرند(وبه بهاى دينِ اموى خود، بخشى از ممالك اسلامى را به ما نمى سپارند؟) وقتى معاويه از سخن او آگاه شد وى را تسلّى داد وگفت: افرادى مانند عمرو براى امثال تو خريدارى مى شوند تا


[1] همان، صص 37 تا 40; الامامة والسياسة، صص 87و88 (با اندكى تفاوت).
[2] وقعه صفّين، ص 41.در الامامة والسياسة(ص 88; نصر بن مزاحم اين جوان را «ابن عمّ»(عمو زاده) عمروعاص نوشته است.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 496
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست