responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 441

امام (عليه السلام) به ناكثان سه روز مهلت داد، شايد كه از مخالفت خود دست بردارند وبه اطاعت او گردن نهند. امّا وقتى از بازگشت آنان مأيوس شد، در ميان ياران خود به ايراد خطابه اى پرداخت ودر آن فجايع ناكثان را شرح داد. وقتى سخنان امام (عليه السلام) به پايان رسيد، شدّاد عبدى برخاست ودر ضمن جملاتى كوتاه، شناخت صحيح خود را از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين بازگو كرد:

وقتى خطا كاران فزون شدند ومعاندان به مخالفت برخاستند ما به اهل بيت پيامبرمان پناه برديم;كسانى كه خدا به وسيله آنان ما را عزيز گردانيد واز گمراهى به هدايت رهنمون شد. بر شما مردم است كه دست به دامن آنان بزنيد وكسانى را كه به راست وچپ چرخيده اند رها كنيد وبگذاريد تا در گرداب ضلالت فرو روند.[1]

آخرين اتمام حجّت امام (عليه السلام)

در روز پنجشنبه دهم جمادى الأُولاى سال 36 هجرى امام (عليه السلام) در برابر صفوف سپاهيان خود قرار گرفت وگفت: شتاب مكنيد تا حجّت را براى آخرين بار بر اين گروه تمام كنيم. آن گاه قرآنى را به دست ابن عبّاس داد وگفت: با اين قرآن به سوى سران ناكثين برو وآنان را به اين قرآن دعوت كن وبه طلحه وزبير بگو كه مگر با من بيعت نكردند؟ چرا آن را شكستند؟ وبگو كه اين كتاب خدا ميان ما وشما داور باشد.

ابن عباس نخست به سراغ زبير رفت وسخن امام (عليه السلام) را به او رساند. وى در پاسخ پيام امام گفت:بيعت من اختيارى نبود ونيازى به محاكمه قرآن نيز ندارم.سپس ابن عباس به سوى طلحه رفت وگفت: اميرمؤمنان مى گويد كه چرا بيعت را شكستى؟ گفت:من خواهان انتقام خون عثمان هستم. ابن عبّاس


[1] الجمل، ص 179ـ 178.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 441
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست