responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 434

ابن عبّاس مى گويد:

على (عليه السلام) به من سفارش كرده بود كه باز بير نيز گفتگو كنم وحتى المقدور او را تنها ملاقات نمايم وفرزند وى عبد اللّه در آنجا نباشد.من براى اينكه او را تنها بيابم دو باره مراجعه كردم، ولى او را تنها نيافتم.بار سوّم او را تنها ديدم واو از خادم خود به نام «شرحش» خواست كه به احدى اجازه ندهد وارد شود. من رشته سخن را به دست گرفتم. ابتدا او را خشمگين يافتم ولى به تدريج او را رام كردم. وقتى خادم او از تأثير سخنان من آگاه شد فوراً فرزند او را خبر كرد وچون او وارد مجلس شد من سخن خود را قطع كردم. فرزند زبير براى اثبات حقّانيّت قيام پدرش خون خليفه وموافقت امّ المؤمنين را عنوان كرد. من در پاسخ گفتم:خون خليفه بر گردن پدر توست; يا او را كشته يا لااقل او را كمك نكرده است. موافقت امّ المؤمنين هم دليل بر استوارى راه او نيست. او را از خانه اش بيرون آورديد، د رحالى كه رسول اكرم به او گفته بود:«عايشه! مبادا روزى برسد كه سگان سرزمين حوأب بر تو بانگ زنند».

سرانجام به زبير گفتم:سوگند به خدا، ما تو را از بنى هاشم مى شمرديم. تو فرزند صفيّه خواهر ابوطالب وپسر عمّه على هستى. چون فرزندت عبد اللّه بزرگ شد پيوند خويشاوندى را قطع كرد.[1]

ولى از سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه استفاده مى شود كه وى از ارشاد طلحه كاملاً مأيوس بود و از اين رو به ابن عباس دستور داده بود كه فقط با زبير ملاقات ومذاكره كند وشايد اين دستور مربوط به مأموريت دوّم ابن عبّاس بوده است.

اينك كلام بليغ امام در اين مورد:

«لا تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجْدْهُ كَالثَّوْرِ عاقِصاً قَرْنَهُ، يَركَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ! وَ لكِنْ أَلْقِ الزُّبَيْرَ فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً فَقُلْ لَهُ يَقُولُ ابنُ خالِكَ عرَفْتَني


[1] الجمل، ص، 170ـ 167.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 434
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست