responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 343

در اين هنگام عايشه از حجره خود فرياد زد:عثمان! چرا صحابى پيامبر را چنين ياد مى كنى؟ وكشمكش آغاز شد. براى رفع غائله، عبد اللّه به امر خليفه از مسجد اخراج شد. ابن زمعه او را به زمين زد. نيز گفته شده كه جحوم، غلام عثمان، او را بلند كرد ومحكم به زمين كوبيد به طورى كه دنده هاى او شكست. در اين هنگام على (عليه السلام) به اعتراض برخاست وگفت:با سخن چينى وليد صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را چنين شكنجه مى دهى؟

سرانجام امام (عليه السلام) عبد اللّه را به خانه خود برد، ولى عثمان به او اجازه خروج از مدينه را نداد واو در مدينه باقى ماند تا در سال 32 هجرى (سه سال پيش از قتل عثمان) رخ در نقاب خاك كشيد.[1]

عبد اللّه بن مسعود هنگامى كه در بستر بيمارى افتاده بود دوستان وعلاقه مندان او به ديدارش مى رفتند. روزى عثمان نيز از او عيادت كرد وگفتگويى به شرح زير ميان او وعثمان انجام گرفت:

عثمان:نگران چه هستى؟

عبد اللّه: گناهانم.

عثمان: چه مى خواهى؟

عبد اللّه: رحمت گسترده خدا را.

عثمان: پزشك بر بالينت احضار كنم؟

عبد اللّه:پزشك واقعى بيمارم كرده است.

عثمان: دستور دهم مستمرى سابق تو را بپردازند؟(دو سال بود كه مستمرى او قطع شده بود».

عبد اللّه: روزى كه نياز داشتم مرا از آن منع كردى. حالا كه بى نيازم مى پردازى؟


[1] حلية الأولياء، ج1، ص 138.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 343
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست