responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 263

شام مى دويد وجانش به لب مى آمد تا مقررى مالك خود را بپردازد.

دادخواهى كارگر ايرانى از خليفه

فيروز ايرانى، معروف به ابولؤلؤ،غلام مغيرة بن شعبه بود. او علاوه بر تأمين زندگى خود ناچار بود كه روزانه دو درهم به مغيره بپردازد. روزى در بازار ابو لؤلؤ چشمش به خليفه دوّم افتاد واز او دادخواهى كرد وگفت:مغيره مقررى كمرشكنى براى من تحميل كرده است.خليفه كه از كارآيى او آگاه بود پرسيد: به چه كار آشنا هستى؟گفت: به نجّارى ونقاشى وآهنگرى. خليفه با كمال بى اعتنايى گفت: در برابر اين كاردانيها اين مقررى زياد نيست.وانگهى شنيده ام كه تو مى توانى آسيابى بسازى كه با باد كار كند; آيا مى توانى چنين آسيابى براى من بسازى؟

فيروز كه از سخنان خليفه بسيار ناراحت شده بود، تلويحاً او را به قتل تهديد كردودر پاسخ وى گفت: آسيابى براى تو مى سازم كه در شرق وغرب نظيرى نداشته باشد.خليفه از جسارت كارگر ايرانى ناراحت شد وبه كسى كه همراه او بود گفت: اين غلام ايرانى مرا به قتل تهديد كرد.

او در پايان خلافت خود آگاه بود كه مزاج جامعه اسلامى آلوده شده است وآفت ستم واستثمار به سرعت در آن رشد مى كند. لذا به مردم وعده مى داد كه اگر زنده بماند يك سال در ميان مردم مى گردد واز نزديك به كار آنها رسيدگى مى كند، زيرا مى داند كه برخى از شكايتها به او نمى رسد. به نقل دكتر على وردى، خليفه دوّم مى گفت:

من از تبعيض ومقدّم داشتن برخى بر برخى ديگر، غرضى جز تأليف قلوب نداشتم.اگر سال نو را زنده بمانم ميان همه مساوات برقرار خواهم ساخت وتبعيض را از ميان برمى دارم وسياه وسفيد وعرب وعجم را يكسان به حساب مى آورم، همچنان كه پيامبر وابوبكر مى كردند.[1]


[1] نقش وعّاظ در اسلام، ص 84.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 263
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست