اصطلاحى قرآنى است و پيش از اسلام هيچ گاه بدين معنا به كار نرفته
است.
مردم
عرب پيش از اسلام، اين كلمه را در معناى لغوى آن به كار مىبردهاند (النّهاية فى غريب الحديث، 5/ 98؛ لسان العرب، 395310؛ الميزان، 19/ 278). قرآن و سنّت نفاق را با دو
معنا به كار بردهاند: الف.
اينكه
كسى به مسلمانى تظاهر كند و در باطن كافر باشد. اين را «نفاق اعتقادى» نيز گويند.
مراد قرآن در بيشتر كاربردها همين است (ر. ك: منافقون/ 1؛ نساء/ 88).
ب.
پاىبندى به دين هنگام سخن و سستى و بىوفايى هنگام عمل. اين را «نفاق اخلاقى»
گويند. رواياتى پرشمار از بزرگان معصوم (ع) بدين معنا نظر دارند و به سختى آن را
نكوهيدهاند؛ همانند روايتى از امام على (ع) كه مىفرمايد: «از ميان مردم كسى
نفاقش آشكارتر است كه ديگران را به طاعت [خدا] خوانَد و خود به آن تن ندهد، و از
گناه نهى كند و خود از آن دور نشود.» (غرر الحكم، 3214) نيز مىفرمايد: «چون خشوع تن افزونتر از خشوع دل شود، ما آن
را نفاق خوانيم.» (اصول كافى،
2/ 396) نظريّه مشهور شيعه اين است كه نفاق، عبارت از پنهان داشتن كفر و اظهار
اسلام است (بحارالانوار، 72/ 108). نفاق انواعى دارد؛ از قبيل
رياكارى و اظهار دروغين دوستى، نيكو نمودن و بد بودن و ظاهرسازى به صلاح و صالح
نبودن (همان، 68/ 72، 108 و 265). علّامه مجلسى نوع نخست را ويژه روزگار صدر اسلام
دانسته و نوع دوم را ويژه روزگار متأخّر و معاصر خويش (همان، 271). برخى عرفا نفاق
را به اعتبار متعلَّق آن چند نوع دانستهاند؛ بدين گونه كه گاه متعلّق نفاق دين
است و گاه ملكات و فضايل اخلاقى و گاه اعمال صالحه و مناسك الهى و گاه امور متعارف
و عادى. همچنين گاه متعلّق آن، پيامبر 6 و امام معصوماند (ع) و گاه اوليا و
علما و مؤمنان و .... اين انواع، از نظر زشتى و وقاحت متفاوتاند؛ امّا اصل زشتى
آنها به يك ريشه بر مىگردد (چهل حديث، امام خمينى/ 135).
نفاق
در تاريخ اسلام:
اينكه
نفاق- به عنوان يك اصطلاح اسلامى- چه هنگام شكل گرفت، محلّ اختلاف است. نظريّه
مشهور بر آن است كه جريان نفاق در مدينه پديد آمد و از آن هنگام رفته رفته