ايجاد شوق و انگيزه، مقدّس ساختن هدف، مسئوليّتبخشى به انسان و
سرانجام رسانيدن او به سعادت.
***
جهانى شدن
فرآيندى
است اجتماعى كه قيد و بندهاى جغرافيايى حاكم بر روابط اجتماعى و فرهنگى را از ميان
مىبرد (فرهنگ واژهها، 246). اين اصطلاح(Globalization) از حول و حوش سال 1960 م. رواج عام يافته است. بنابر نظريّه
جهانى شدن، رفته رفته فرآيند فشردگى فزاينده زمان و فضا موجب مىشود تا مردم جهان
كمابيش به صورت آگاهانه در جامعهاى جهانى ادغام شوند. اين فرآيند، دست كم به لحاظ
تاريخى، تحوّلى است برگشتناپذير (فرهنگ روابط بينالملل، 130). جهانى شدن، حركتى است به سوى جامعهاى جهانىِ واحد. بسيارى
از صاحبنظران، مفهوم جهانى شدن را با «غربىسازى» برابر مىدانند و معتقدند كه
مقصود آن، حاكم گشتن فرهنگ غربى بر سراسر گيتى است (دام
جهانى شدن، 49- 47). اين فرهنگ از گذر استعمار نو يا فرا نو، وابستگى اقتصادى،
فنّاورى برتر ارتباطات، مهاجرت و مرعوب ساختن ملل ضعيف جهان، به همه كشورها راه
مىيابد.
زمينههاى
جهانى شدن:
الف.
اقتصاد:
تحوّلات
جهان به گونهاى رقم مىخورد كه دولتها اختيار اقتصاد ملّى خويش را به گونهاى
فزاينده از كف مىدهند و عناصر اصلى سياستهاى اقتصادى و مالى ملّى، رنگ و بويى
جهانى مىگيرند. در اقتصاد جهانى، كاپيتاليسم و سرمايهدارى غربى، سردمدار است.
توسعه تجارت آزاد در نظام سودگرايى، رشد شركتهاى چند ملّيّتى و گسترش مراكز مالى
جهانى، همگى از مؤلّفههاى بُعد اقتصادى جهانىشدناند.
ب.
سياست:
با
ظهور و گسترش اختيارات نهادهاى سياسى جهانى، تحوّلات ژرفى در قدرت و حاكميّت
دولتهاى ملّى رخ مىنمايد و به محدوديّت آنها دامن مىزند. ناتوانى و ناكارآمدى
برخى دولتها در حلّ چالشها و مسائل داخلى و همچنين رشد پيمانها و اتّحادهاى
منطقهاى و جهانى و ظهور سازمانهاى بينالمللى مانند سازمان ملل، بر شتاب فرآيند
جهانىشدن در بُعد