ب- انواع ادراكات انسان از ميان شناختهاى مختلفى كه براى همه انسانها عموميت دارد، شناخت حسّى و عقلى است. ادراك حسى به وسيله حواس ظاهرى و در اثر ارتباط با جهان خارج حاصل مىشود. مانند: حسّ بينايى، چشايى، بويايى، شنوايى و لامسه. امّا ادراك عقلى، يك سرى مفاهيم كلى بديهى است كه آنها را عقل درك مىكند. مثل محال بودن «اجتماع نقيضين» و «وجود علت براى هر معلول» و البته با همكارى حس و عقل، ادراك ديگرى به نام ادراك تجربى حاصل مىشود كه آن نيز براى زندگى دنياى ما مفيد و ضرورى است ولى اساس ادراك تجربى هم حس است. هيچكدام (حسّ و عقل و تجربه) نمىتوانند در تمام ابعاد، راه رسيدن به هدف آفرينش را به انسان نشان دهند. 1- راه تجربى: بشر پيشرفتهاى زيادى در شناخت قوانين طبيعت را به دست آورده و بسيارى از مجهولات را كشف كرده است، امّا در دانشهايى كه مربوط به رفتار و ارزشهاى انسانى مىشود توفيق چندانى نداشته و روز به روز دامنه اختلاف نظرها نيز در اين مورد بيشتر شده است. اين كه چگونه بايد انسان در زندگى عمل كند؟ روابطش را با انسانهاى ديگر به چه صورت تنظيم كند؟ و ...، سؤالهايى است كه جوابهاى صريح و قابل قبول عمومى به آنان داده نشده است. هم اكنون نيز كه بشر مراتب زيادى از علم و دانش را پيموده، دستورهايى براى زندگى وضع مىكند كه به سرعت و با مختصر تأمّلى با پيدا شدن موارد نقصش به تغيير آن مىپردازد؛ يا پس از چندى تبصره مىخورد و يا به كلى منسوخ مىشود. چون يا تجربهاش ناقص بوده و يا مربوط به گذشته بوده است، امّا نسبت به مسايل ماوراء طبيعى در ميان بسيارى از جوامع بشرى، ابهامهاى فراوانى وجود دارد كه اغلب محافل علمى روز، از حلّ آنها عاجزند. چرا كه مسائل متافيزيكى قابل تجربه نيستند تا در مورد نفى و اثبات وجودشان سخنى گفته شود. 2- محدوديت بُرد حس و عقل: آيا مىشود انتظار داشت به كمك حس و عقل همه مسائل زندگى حل شود؟