گذشته است، گريزان مىباشد؛ و بر اين اساس، انديشه ورزان سكولار، تفكر دينى و از جمله تفكر دينى- اسلامى را به دليل اين كه بر تكاليف پافشارى مىكند، و انسان را به عنوان موجود مكلّف مىشناسد نه موجود صاحب حق، نمىپذيرند و مورد نقد قرار مىدهند آنان اين تفكر دينى را با انديشه سكولار كه بر حقوق انسان مدرن پافشارى مىكند، ناسازگار دانسته و غير قابل قبول اعلام مىدارند. «1» طرفداران اين نظريه حتى مواردى را كه در قرآن و روايات اسلامى به عنوان حق از آن تعبير شده، از قبيل حق دولت بر ملت و بر عكس، و به ويژه حقوق متقابلى را كه در «رسالة الحقوق» امام زينالعابدين (ع) وارد شده است به تكليف تأويل كرده و آن را برنمىتابند. «2» هر چند كه بحث و بررسى مشروح درباره مفهوم حق و تكليف نوشتار ديگرى را مىطلبد كه اين مختصر را مجال پرداختن به آن نيست، ولى آنچه كه در اينجا مىتوان و بايد گفت، اين است كه حق و تكليف در قلمرو روابط اجتماعى از يكديگر قابل تفكيك نيستند، بلكه از مقوله تضايفاند، يعنى تحقق يكى بدون ديگرى امكان پذير نيست. كسى كه از يك جهت نسبت به ديگران حق دارد، از جهت ديگر تكليف و وظيفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظايفى دارد، حقوقى هم دارد، و اگر مردم بر حكومت حقوقى دارند، وظايفى نيز دارا مىباشند. اگر استاد بر دانشآموز حقى دارد، در برابر، وظايفى را نيز نسبت به او دارا است و بالعكس. همين گونه است در روابط خانوادگى، امور اقتصادى، ادارى و غير آن. بر اين اساس، در تفك دين پژوهى 148 فهرست منابع ر دينى- اسلامى، حق و تكليف ملازم هم هستند. امام على (ع) در اين باره مىفرمايد: حق به سود كسى جارى نمىشود، مگر اين كه عليه او نيز جارى خواهد شد، و عليه كسى جارى نمىشود، مگر اين كه به سود او هم جارى خواهد شد. اين تنها خداوند است كه حق در مورد او يك جانبه است؛ يعنى پيوسته له اوست نه عليه او. با اين حال خداوند نيز از باب تفضل و