ما به هر حال از انقلاب جوشيده بوديم. در نتيجه رسالتى كه نسبت به عكاسى جنگ حس مىكرديم، رابطه عاطفى با رزمندهها داشتيم. در حقيقت ما بهعنوان پيروز، قدرتمند و برنده در جنگ سعى مىكرديم عكاسى كنيم. [1]
هنرمندان نيز مانند ساير رزمندگان در كنار كار تخصصى، در صحنههاى رزم حضور يافته، آماده فداكارى بودند. از جمله آنان مسعود قندى است كه رشته تخصصى او گرافيك و نقاشى است. او همچنين كار گرافيك روى جلد يادوارههاى چندين شهيد را انجام داده است. در جبههها ساعتهايى از شب را بيدار مىماند و به كارهاى هنرى مشغول بود. . . . در يكى از شبهاى عمليات والفجر 4 بر روى يكى از ارتفاعات، هنگامى كه بچهها مىبايست از روى آن ارتفاع خود را به عقب بكشند، فرمانده گردان مالك اشتر از بين نيروها دو نفر داوطلب مىخواهد كه شب را پيش مجروحين و شهدا بمانند تا صبح نيروهاى كمكى به آنان ملحق شوند. اوّلين نفرى كه دست خود را براى اين كار بالا مىبرد، مسعود است. [2]
و يا دانشجوى ديگرى به نام مسعود مهديان به قلب دشمن نفوذ مىكند:
در گيرودارهاى عمليات والفجر 8 بود كه به يگان ما مأموريت شناسايى داده شد. براى شناسايى منطقه به آنطرف اروندرود روانه شديم. . . مجبور شديم بهداخل باتلاقها برويم. . . آتشِ انواع و اقسام سلاحهاى سبك و سنگين بود كه بر روى ما مىريخت. . . اين شناسايى مقدّمه ضربه سنگينى از سوى رزمندگان اسلام به دشمن بود كه پاتك دشمن را در جبهههاى مختلف عملياتى والفجر 8 خنثى مىنمود. [3]