اينها براى دريافت امكان كوچكى مراجعه مىكردند، با ترشرويى مواجه مىشدند. فراموش نمىكنم كه گاهى براى تهيه پنجاه قبضه آرپىجى، يك غصّه بزرگ درست مىشد. وقتى بچههاى سپاه براى دريافت سلاح مىآمدند تا عمليات كنند و ما را در جريان مىگذاشتند و با لشكر 92 زرهى تماس مىگرفتيم و نياز آنها را مىگفتيم، مىگفتند: نداريم! به تهران تلفن مىكرديم، مىگفتند: نيست! اصلاً به سختى به اينها امكانات داده مىشد. خمپاره، تفنگهاى انفرادى و انواع گلوله و فشنگ را هم به اينها نمىدادند، حالا پشتيبانى توپخانه بماند.
اگر گفته مىشد كه بچههاى سپاه براى عمليّات جلومىروند و توپخانه لشكر 92 آنها را پشتيبانى كند و آنها قبول مىكردند، معجزه بود! در همين منطقه دارخوين، يك روز برادران آمدند و چندتا خمپاره خواستند، من بهسرعت ترتيب آن را دادم. وقتى اين كار انجام شد، از شادى در پوست خود نمىگنجيديم. حالا شما ببينيد در اين جنگ با عظمت، چهار قبضه خمپارهانداز چقدر مىتواند اثر داشته باشد. [1]
سرلشكر رحيم صفوى، فرمانده كل سپاه، به مساعدتها و دلسوزىهاى حضرت آيةاللّه خامنهاى در رفع مشكل تسليحاتى آن روزها اشاره كرده، مىگويد:
در آن تنهايى و غربت سپاه و بسيج، پناهگاه همۀ ما ايشان بودند. من خودم بارها از دارخوين خدمت ايشان مىرسيدم و مىگفتم: ما اسلحه و تجهيزات نداريم و ايشان براى تهيۀ سلاح كوشش مىكردند. اوّلين پارتى آرپىجى هفت كه از خارج آمد، با دخالت و اصرار ايشان بود كه بين سپاه و ارتش تقسيم شد به