نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج3) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 257
ما همراه رسول خدا(ص) شركت مىكرديم؛مجاهدان را يارى نموده،به آنها آب مىرسانديم و مجروحان و كشتهها را به مدينه منتقل مىكرديم. [1]
حَمْنَه،دختر جحش از زنانى بود كه در احد حاضر شد و افزون بر آبرسانى و مداواى مجروحان،برخى زخمىها را به مدينه منتقل كرد. [2]
انيسه،دختر عدى در احد به حضور پيامبر اكرم(ص) رسيد و گفت:يا رسولاللّه! فرزندم عبداللّه بن سلمه،از رزمندگان بدر،اينك شهيد شده است.
دوست دارم او را به مدينه انتقال دهم و در آن جا به خاك سپارم تا مزارش نزديك باشد و با وى انس بگيرم.پيامبر(ص) اجازه فرمود.انيسه پيكر پاك فرزند خود و يك شهيد ديگر را در عبايى پيچيد و با شتر به مدينه حمل كرد. [3]
سُمَيرا،دختر قيس در احد حاضر بود و دو فرزندش در اين جنگ به شهادت رسيدند.وقتى از شهادت فرزندانش آگاه شد،از حال رسولخدا(ص) پرسيد.گفتند:شكر خداى را كه به سلامت است؛همانگونه كه تو دوست دارى.چون حضرت را ديد،گفت:اى رسولخدا! در قبال سلامتى شما هر مصيبتى تحمّلپذير است.آنگاه پيكر دو فرزند شهيدش را با شترى به مدينه انتقال داد. [4]
هند،همسر عمرو بن جموح پيكر مطهّر سه شهيد را به سوى مدينه حمل مىكرد.عايشه به او رسيد و از اخبار جبهه پرسيد.گفت:خير است،رسول خدا سالم است.آنگاه عايشه پرسيد:اين جنازهها از چه كسانى است؟ هند پاسخ داد:برادرم،پسرم و شوهرم.