نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 124
سبقت مىگيرند. در اين ميان افرادى ديده مىشوند كه چون امكان روبوسى نمىيابند، به لباس فرمانده دستى مىكشند و به صورت خود مىمالند. بعضى ديگر باسرعت بهدنبال ايشان دويده و به زمين مىخورند و باز بلند مىشوند و مجدداً در پى او حركت مىكنند. سرانجام، فرمانده خود را از داخل جمعيت بيرون مىكشد و بهطرف مقرّش رهسپار مىشود. [1]
شدت علاقۀ رزمندگان به فرماندهان گاه موجب آسيب ديدن آنان مىشد، امّا اين آسيبديدگىِ جزئى اندك هزينهاى بود كه فرماندهان مىبايست براى عشق و محبتى كه در دل رزمندگان بهوجود آورده بودند، پرداخت كنند:
بچّههاى بسيجى به حاج همّت علاقه داشتند و اين علاقه از محبت او نسبت به بچّهها ناشى مىشد. همه از ته دل به او عشق مىورزيدند. هرجا او را مىديدند بهدورش حلقه مىزدند و او را غرق در بوسه مىكردند. يكروز حاج همّت براى سركشى به گردان ما آمد. بچّهها كه متوجه حضور او شدند، هجوم آوردند و دورش جمع شدند. هركس سعى مىكرد تا خودش را به حاج همّت برساند و او را ببوسد. حاج همّت در وسط جمعيت گير كرده بود و كارى از دستش برنمىآمد. فشار جمعيت آنقدر زياد بود كه نمىتوانست عبور كند. بالاخره با كمك دوستان راه را باز كرديم و او را از ميان رزمندگان عبور داديم. وقتى كه از جمع خارج شد، ديدم كه دستش را گرفته است و فشار مىدهد. پرسيدم، چى شده؟ حاجى گفت: خوش انصافها انگشت شستم را شكستند. باور نكردم. با خودم گفتم شايد دارد شوخى مىكند، ولى بعد كه ديدم دستش را گچ گرفته، باورم شد كه بهراستى دستش شكسته است! [2]
[1]. نبرد فاو، ص 46. يكى از راويان اين صحنۀ باشكوه را پيش از عمليّات والفجر 8 كه به آزادسازى فاو انجاميد، دربارۀ يكى از لشكرهاى سپاه ثبت كرده است. [2]. سردار خيبر، ص 121-122.
نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 124