نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 59
آرى، حسين عليه السلام در راهى كه گام نهاد مردانه ايستاد، مردانه جنگيد و مردانه جان باخت؛ و از ايثار هر آنچه داشت دريغ نورزيد. او آن همه فداكارى و گذشت را نه به طمع متاع پست دنيا، بلكه براى كسب رضاى پروردگار خويش نمود. در واپسين لحظههاى زندگى سر را به آسمان بلند كرد و كمال خشنودى خويش را از آنچه بر وى گذشته است ابراز داشت: صبراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ لا إِلهَ سِواكَ، يا غِياثَ المُسْتَغيثينَ مالِى رَبٌّ سِواكَ وَلا مَعْبُودَ غَيْرُكَ، صبراً عَلى حُكْمِكَ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ، يا دائماً لا نَفادَ لَهُ، يا مُحْيِىَ الْمَوتى، يا قائماً عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ احْكُمْ بَيْنِى وَبَيْنَهُمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الْحاكِمينَ» «1» اى يگانه معبود بر تقدير تو شكيبايم. اى فريادرس فريادخواهان، من پروردگار و معبودى جز تو ندارم. بر فرمان تو شكيبايم، اى فريادرس كسان بىفريادرس. اى جاويدان نيستىناپذير. اى زنده كننده مردگان، اى نگهدارنده همگان با همه آنچه مىكنند، ميان ما و اينان داورى فرما كه تو بهترين داورى. آرى، دشمن فرومايه با كمال سنگدلى حسين را سر بريد و پيكر نازنين او را پامال سم ستوران كرد. آنگاه وى را عريان و بىغسل و كفن در صحرا افكند و رفت و زن و فرزندش را به اسارت برد. سر مبارك حسين را نزد عبيداللَّه آوردند؛ و او به نشان خوشخدمتى آن را سوى يزيد فرستاد. پسر معاويه، سرمست از پيروزى، سر را درون طشتى در پيش روى نهاد و با چوبدستى بر لب و دندانش مىزد و اين شعر را مىخواند: يفلقنها ما من رج پژوهشى پيرامون شهداى كربلا 71 ابوالفضل العباس عليه السلام ال اعزّةٍ علينا وهم كانوا اعق واظلما سرهايى را بشكافند كه براى ما عزيزند؛ و خودشان ناسپاستر بودند و ستمكارتر. به نقلى ابوبرزه، از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه در مجلس حاضر بود، گفت: چنين مكن. من بارها رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ديدهام كه لبها را روى آن دهان به جاى آن چوب مىگذارد؛ و آنگاه برخاست و رفت. «2»
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 59