حق و ردیف ، عبدالرحیمبیك، نمایشنامهنویس، داستاننویس و مترجم معاصر ترك آذرى. وى در اول صفر 1287/ 3 مه 1870، در روستاى آقبلاغ، واقع در حومه شهر شوشى* قرهباغ، به دنیا آمد. در سه سالگى پدرش را از دست داد و به علت ازدواج مادرش، به ناچار، تحت سرپرستى عمویش و سپس شوهر مادرش درآمد (محمدوف، ص 684ـ685؛ حقوردیف، ج 1، مقدمه محمدوف، ص 5). پدرخواندهاش الفباى روسى را به وى آموخت (میرجلال پاشایف و حسینوف، ص 106). حقوردیف دهساله بود كه خانوادهاش به شوشى مهاجرت كردند. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى، دوره هفت ساله مدرسه متوسطه مهندسى را به اتمام رساند و در 1307/1890 به تفلیس رفت. یك سال بعد موفق به اخذ مدرك مدرسه متوسطه مهندسى شد و براى ادامه تحصیل به پترزبورگ رفت و وارد مؤسسه مهندسان راهسازى شد و پس از پایان تحصیلات عالى، در 1317/1899 به شوشى برگشت (حبیببیگلى، ص 55 ـ 56؛ احمدوف، ص 133).
حقوردیف در چهارده سالگى، هنگام تحصیل در شوشى، نمایشى از آخوندزاده* دید كه تأثیر ماندگارى در انتخاب راه زندگى آینده وى برجاى گذاشت (میرجلال پاشایف و حسینوف، همانجا). همچنین با خواندن تمثیلات آخوندزاده چندان تحتتأثیر قرار گرفت كه به تقلید از سرگذشت مرد خسیس او، نمایشنامهاى به نام حاجی داش دمیر نوشت و آن را به معلمش یوسف بیگ، كه براى نوشتههاى كودكانه او ارزش قائل میشد، عرضه كرد (حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 5ـ 6). نمایشنامه ناحققان (خون ناحق) و تمثیل اسب و الاغ، هر دو از كریلف (متوفى 1260/1844)، را نیز در همان سالهاى تحصیل در شوشى از روسى به زبان مادرى خود (تركى آذرى) ترجمه كرد (حبیببیگلى، ص 56). وى در زمان تحصیل در تفلیس، در پرتو آشنایى با زبان روسى امكان مطالعه آثار نویسندگان كلاسیك اروپایى و روسى و تماشاى بعضى آثار نمایشى را یافت و بیش از پیش با ادبیات و نمایش آشنا شد (حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 6). در پترزبورگ هم، ضمن تحصیل در رشته مهندسى، دانشجوى مستمع آزادِ رشته زبان و ادبیات دانشكده خاور (شرق فاكولتهسى) دانشگاه آن شهر بود و به آشنایى خود با ادبیات و نمایش وسعت میبخشید (محمدوف، ص 685ـ686). اگر حاجیداش دمیر را نخستین نمایشنامه حقوردیف به شمار آوریم، وى دومین و سومین نمایشنامه خود را در دوران دانشجویى در پترزبورگ نوشت (همان، ص 686). سومین نمایشنامه وى با نام داغیلان تِفاق (دودمان بر باد رفته) در همان سال نگارش (1314/1896) در شوشى به روى صحنه رفت و سه سال بعد، به یارى جمعیت خیریه دانشجویان مسلمان، در پترزبورگ به چاپ رسید (حبیببیگلى، همانجا). این نمایشنامه در بهار 1332/ 1914 نیز، به نفع شاگردان بیبضاعت مدرسه تمدن (ایرانیان)، در تماشاخانه (تئاتر) حاجیزینالعابدین تقییوف در باكو به اجرا درآمد (رجوع کنید به رنجبرفخرى، ص 33، 47).
حقوردیف كه پس از پایان تحصیلات خود به شوشى برگشته بود، حدود دو سال در آنجا مقیم شد و ضمن معلمى و گردآورى فرهنگ مردم (فولكلور)، نمایشنامه بَخْتسِز جوان (جوان بداقبال) را نوشت و در آنجا به روى صحنه برد (حبیببیگلى؛ حقوردیف، همانجاها). این نمایشنامه در 1328/1910 در تهران، رشت، قزوین و بعضى از شهرهاى آذربایجان نیز به اجرا درآمد (محمدوف، ص 695).
وى در 1319/1901 به باكو رفت و در آنجا براى فعالیتهاى فرهنگى ـ هنرى خود با محیط مساعدترى مواجه شد. اجراى نمایشنامه پرى جادو موجب شناخته شدن وى در محافل هنرى آن شهر شد (همان، ص 686). این نمایشنامه را سیدمحمد دهگان در حدود 1300ش با نام اهریمن ـ پرى و جادو به زبان فارسى ترجمه و اقتباس كرد كه در همان زمان به نمایش درآمد (رجوع کنید به ملكپور، ج 2، ص 124، پانویس 3، ص 502). حقوردیف در شوشى بعضى از نمایشنامههاى آخوندزاده، نجفبیگ وزیروف (رجوع کنید به د. آ.، ج 2، ص 459) و نیز برخى از نمایشنامههاى خود و نیز بازرس گوگول و اوتللوى شكسپیر را كارگردانى كرد. وى در كار تشكیل گروه نمایش، ترتیب دادن كنسرت، و تربیت هنرپیشه نیز فعال بود (حبیببیگلى؛ محمدوف، همانجاها).
حقوردیف در 1322/1904 به عضویت شوراى ادارى شهر شوشى انتخاب شد و به آنجا برگشت (حبیببیگلى، ص 57) و پس از انقلاب 1905/ 1323، از ولایت گنجه به نمایندگى دوماى دولتى اول روسیه ــ كه در 27 آوریل 1906 افتتاح و در 9 ژوئیه همان سال منحل گردید (رجوع کنید به د. آ.، ج 3، ص 518)ــ انتخاب و عازم پترزبورگ شد، لیكن پس از انحلال آن، براى استفاده از كتابخانه دولتى به منظور گردآورى مطالب و اسناد مورد نیاز خود براى نوشتن نمایشنامهاى درباره آقامحمدخان قاجار چندى در آن شهر توقف كرد (آقپینار، ص 429) و براى تكمیل اطلاعات خود، به مازندران نیز سفر كرد (احمدوف، ص 133؛ حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 7). تراژدى آقامحمدشاه قاجار نخستین بار در 1325/ 1907 در باكو به روى صحنه رفت و بعد از آن هم بارها به اجرا درآمد (حقوردیف، همانجا). در بهار 1331/1913 هم، به نفع شاگردان فقیر مدرسه اتحاد ایرانیان باكو، در تماشاخانه حاجیزینالعابدین تقییوف اجرا گردید (رنجبرفخرى، ص 29ـ 30). این تراژدى تاریخى، همانند تراژدیهاى تاریخى شكسپیر، فاجعه دولتمردى شیفته قدرت و جهانگیرى و فرجام عبرتآموز اوست كه در راه رسیدن به قدرت، از كشتن نزدیكترین خویشاوندان خود نیز ابایى ندارد (جعفر، ص 56ـ 57؛ براى متن اثر رجوع کنید به حقوردیف، ج 1، ص160ـ208؛ براى بررسى آن رجوع کنید به همان، مقدمه محمدوف، ص 15ـ17؛ محمدوف، ص 697ـ 701).
حقوردیف از 1324/1906 در زمینه داستاننویسى نیز به ذوقآزمایى پرداخت و داستانهاى آتا و اوغول (پدر و پسر) و آیین شاهدلیگى (شاهد بودن ماه) را در روزنامه حیات به چاپ رساند كه بعدها به صورت كتابچه ایكى حكایت (دو حكایت) انتشار یافت. وى در 1325/1907 با مجله طنز معروف ملانصرالدین*، كه از بهار 1324/1906 انتشار آن آغاز شده بود، به همكارى پرداخت و با چاپ سلسله آثار طنزِ انتقادى (رجوع کنید به محمدوف، ص 702ـ711) با نامهاى مستعارى چون جیرانعلى، خورتدان، حكیم نون صغیر، لاغلاغى، موزالان، سوپورگه ساققال (ریش جارویى) و غیره (رجوع کنید به حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 7؛ احمدوف، همانجا)، در زمره ملانصرالدینیهاى («ملانصرالدینچیلر») فعالى چون جلیل محمد قلیزاده*، میرزاعلیاكبر صابرِ طاهرزاده*، و محمدسعید اردوبادى* بهشمار آمده است (ملانصرالدین، مقدمه میراحمدوف، ص 5؛ آخوندوف، ص 22). دو رشته نوشته نخست او، كه به صورت پاورقى در ملانصرالدین بهچاپ رسیده بود، بعدها با همان نامهاى خورتدانین جهنم مكتوبلارى، موزالان بیگین سیاحتنامهسى، و ماراللاریم، به صورت كتابهاى مستقل نیز انتشار یافت (میرجلال پاشایف و حسینوف، ص 112؛ احمدوف، ص 134). وى در همین دوره كارگردانى نخستین اجراى اپراى لیلى و مجنون عُزیر حاجیبیگوف*، اولین اپراى اجرا شده در جهان اسلام، را در 8 ذیحجه 1325/ 12 ژانویه 1908 در باكو (رجوع کنید به د. آ.، ج10، ص 148) نیز برعهده داشت (حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 6؛ آقپینار، ص430؛ حبیببیگلى، همانجا). او كه كار ترجمه را از دوره دانشجویى شروع كرده بود، پس از انقلاب 1905 روسیه نیز آثارى را به زبان مادرى خود ترجمه كرد، از جمله هملت شكسپیر؛ مكر و محبت (ترجمه فارسى: توطئه و عشق)، قاچاقلار (فراریها؛ ترجمه فارسى: راهزنان)، ویلهلم تل، هر سه از شیللر (حبیببیگلى، ص 56).
حقوردیف تا استقرار حاكمیت شوروى در جمهورى آذربایجان در بهار 1338/ 1920، ضمن كار براى گذران زندگى و قبول بعضى مسئولیتهاى اجتماعى و ادارى در مناطق گوناگون قفقازجنوبى، بهفعالیتهاى فرهنگى ـ هنرى و بهنوشتن نمایشنامه و داستان كوتاه و چاپ آنها در مطبوعات نیز ادامه داد (همان، ص57ـ 58؛ احمدوف، ص133؛ میرجلال پاشایف و حسینوف، ص107). در دوران انقلاباكتبر، زمانیكه كمیسر قصبه سولاور منطقه مسلماننشین بورچالى بود، براى جلوگیرى از برخوردهاى مسلمانان و ارمنیان و آشتى دادن آناناز هیچ كوششى فروگذار نكرد. در 1337/1919 هم یكى از چهار نماینده منتخب مسلمانان براى مجلس گرجستان بود (آقپینار، همانجا).
او كه به دعوت حكومت جمهورى ملى آذربایجان، از گرجستان به آنجا رفته بود، براى همكارى با حكومت مذكور فرصتى نیافت؛ لیكن پس از استقرار حكومت شوروى در آن جمهورى، مدیر شعبه تئاتر كمیسرى معارف و بازرس تئاترهاى دولتى شد و درعینحال، در فاصله سالهاى 1300 تا 1310ش/1921ـ 1931 در دارالفنون دولتى آذربایجان، ادبیات آذربایجانى تدریس كرد. وى در چند سازمان علمى ـ پژوهشى، همچون جمعیت تحقیق و تتبع آذربایجانى (آذربایجانى تدقیق و تتبع جمعیتى)، عضویت و در بعضى از آنها ریاست داشت. زمانى هم دبیر دانشكده خاور و در اواخر عمرش دبیر كانون نویسندگان (یازیچیلار اتفاقى) آذربایجان بود (همانجا؛ احمدوف، همانجا؛ د. آ.، ج10، ص 125). وى در كنار تمام فعالیتهاى دولتى، اجتماعى و هنرى خود، تا پایان عمر به نویسندگى ادامه داد. حقوردیف در 20 آذر 1312/ 11 دسامبر 1933 درگذشت (د. آ.، ج10، ص 124).
از جمله آثارى كه در دوران شوروى پدید آورد، اینهاست : نمایشنامه بلند كهنه دودمان (دودمان كهن) و نمایشنامههاى كوتاهى چون قرمزى قارى (عجوزه سرخ)، آغاج كولگه سینده (زیر سایه درخت)، و چوخگوزل (بسیار زیبا) كه در فاصله سالهاى 1300 تا 1311ش/ 1921ـ 1932 نوشته شدهاند.
داستانهاى كوتاهى كه در مجموعههاى حكایهلر (قصهها) و ماراللاریم (آهوانم) گردآورى شدهاند. ه . حاتمى شش قصه برگزیده حقوردیف را باعنوان داستانها به فارسى ترجمه كرده است (باكو 1974)؛ مقالاتى چون «آذربایجاندا تئاتر» (نمایش در آذربایجان) و «اسكى و ینى ادبیاتدان نمونهلر» (نمونههایى از ادبیات قدیم و جدید)؛ ترجمههایى از نویسندگانى چون چخوف، گوركى، امیلزولا، آندرسن، و كارالنكو (د.آ.، ج10، ص 125؛ حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 8، 21ـ24؛ میرجلال پاشایف و حسینوف، ص 107ـ111).
یكى از نمایشنامههاى حقوردیف با نام كامران (1310ش/ 1931)، كه موضوعش به ایران ارتباط دارد، در دهههاى 1320ش و 1330ش، رنگ سیاسى و تبلیغاتى تندى گرفت كه بیگمان ناشى از تأثیر نظام حاكم شوروى بود. كامران یكى از هزاران ایرانى تنگدست است كه در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم براى كار كردن به باكو میرود و با اندوختهاى كه از دستمزدهایش فراهم میآورد، به ایران برمیگردد و در نتیجه ستمهایى كه بر وى میرود، با ستمگران به مبارزه میپردازد و چون زندگى خود را در خطر میبیند، به شوروى فرار میكند (حقوردیف، ج 1، همان مقدمه، ص 23).
منابع : (1) محمود رنجبرفخرى، نمایش در تبریز از انقلاب مشروطه تا نهضت ملى نفت، تهران 1383ش؛ (2) جمشید ملكپور، ادبیات نمایشى در ایران، ج 2، تهران 1363ش؛
(3) Teymur Ahmadov, Azarbayjan yazichilari, Baku 1995; (4) Nazim Akhundov, Azarbayjan satira zhurnallari, Baku 1968; (5) Yavuz Akpinar, Azeri edebiyati arastirmalari, Istanbul 1994; (6) Azarbayjan Savet Ensiklopediyasi, Baku 1976-1987; (7) Isa Habibbayli, XX.asr Azarbayjan yazichilari, Baku 1992; (8) Abdurrahim Haqverdiyev, Sechilmishasarlari, vol.1, ed. Kamran Mammadov, Baku 1971; (9) Mammad Jafar, Hamisha bizimla, Baku 1980; (10) Kamran Mammadov, "A. Haqverdiyev", in Azarbayjan adabiyyati tarikhi, vol.2, ed. Samad Vurqun, Mirza Ibrahimov, and M. Arif Dadashzade, Baku 1960; (11) Mir Jalal Pashayev and F.J. Huseynov, XX. asr Azarbayjan adabiyyati, Baku 1969; (12) Molla Nasraddin, ed. Aziz Mir Ahmadov and Turan Hasanzade, Baku: Elm Nashriyyati, 1988.