5) تفسير تابعين. تكوين و تحول دانش تفسير قرآن در پيوند با شكلگيری و تحول علوم بلاغی و دانش كلام صورت گرفت، ازينرو به علت ابتدايی بودن اين علوم، در مقايسه با عهد صحابه تغييرات خاصی در دانش تفسير و تفسيرنگاری عهد تابعين مشاهده نمیشود ( رجوع کنید به رومی، ص 30)، جز اينكه در اقوال تابعين پارهای بحثهای كلامی نيز ديده میشود. خُضَيْری (ج 2، ص 785ـ 844) برخی از آرای تابعين را در تفسير آيات تشبيهی و مسائل كلامی گرد آورده است. البته در منابع، بر اساس محل سكونت تابعين، از مدرسههای تفسيری عراق، مدينه و مكه سخن رفته است (حسن بصری، مؤخره محمد عبدالرحيم، ج 2، ص 451؛ جوده محمد مهدی، ص 108ـ 114؛ ابوحجر، ص 40ـ43).
از سرآمدان تفسير در مكه به مجاهدبن جَبْرمكی (متوفی 104)، عطاءبن ابیرَباح (متوفی 114)، سعيدبن جُبَيْر (متوفی 95)، عِكْرِمَه مولی ابنعباس (متوفی 105) اشاره شده است (ذهبی، ج 1، ص 107ـ 118؛ جوده محمد مهدی، ص108ـ 111؛ ابوحجر، ص 41ـ42). در ميان كتابهای حديثی، مهمترين تأليفی كه آرای تفسيری تابعين را در بر دارد، الجامعالصحيح محمدبن اسماعيل بخاری است. وی اغلب، روايات تفسيری تابعين را به نقل از شاگردان ابنعباس آورده است (ابوحجر، ص 42). اين افراد نيز در تفسير از همان شيوه تفسيری ابنعباس پيروی كردهاند (همان، ص 41ـ42؛ صاوی جوينی، ص 25ـ36؛ نيز رجوع کنید به تفسير ابنعباس * ).
از مشايخ تفسير در مدينه، ابوالعاليه رُفَيعبن مهران رياحی (متوفی 93)، محمدبن كعب قُرَظی (متوفی 108) بودهاند و از پيشگامان تفسير در عراق، حسن بصری (متوفی 110)، قَتادهبن دِعامه سدوسی (متوفی 118)، مسروقبن اجدع بن مالك هَمْدانی (متوفی 63) و عامربن شراحيل شعبی را می توان نام برد (ذهبی، ج 1، ص 118ـ130؛ جوده محمدمهدی، ص 111ـ114). تابعين مدينه تفسير را از اُبَيّبن كَعْب، به طور مستقيم يا با واسطه، دريافت كرده بودند (ابوحجر، ص 42). تابعان عراقی نيز از عبداللّهبن مسعود متأثر بودند و از ويژگيهای آنان، كثرت استناد به رأی و اجتهاد در تفسير بود (همان، ص 43). آنان به روايات اهل كتاب نيز توجه كمتری نشان می دادند (همانجا).
از ديگر مراكز دينی در عهد تابعين، خراسان بود كه برجستهترين مفسر تابعی آن، ضحاكبن مزاحم هلالی (متوفی 105) نام داشت ( رجوع کنید به عطوان، ص 56). شيوه تفسيری ضحاك، روايی، و مبتنی بر احاديث نبوی و اقوال صحابه بوده و بهسبب تخصصش در لغتشناسی و نحو شيوهای مشخص در تفسير داشته است (همان، ص 60).
منابع تفسير در عهد تابعين عبارتاست از: اسرائيليات * ، روايات پيامبر و صحابه و، گاه اجتهاد به رأی و تفسير قرآن به قرآن (رومی، ص 31ـ32). تفسير تابعين همچنين واجد سرشت روايی، گرايش فرقهای و كثرت آرا در تفسير است (ذهبی، ج 1، ص 134). خضيری (ج 2، ص 608ـ743) ضمن اشاره به اين موارد، شواهدی برای هر كدام ارائه كرده و از اختلافات تابعين در رجوع به اين مصادر سخن گفته است. مهمترين راويان اسرائيليات در اين دوره عبداللّهبن سلام، كعب الاحبار، وهْببن منبّه و عبدالملكبن جُرَيْج (رومی، ص 32؛ خضيری، ج 2، ص 907) بودهاند. همچنين خضيری (ج 2، ص 884ـ889) ديدگاههای مختلف تابعين را در باره اسرائيليات ياد كرده است. از ويژگيهای تابعين مكی يكی اين بود كه در نقل اسرائيليات تساهل میورزيدند (همان، ج 2، ص 885).
در باب اعتبار تفسير تابعين و رجوع به اقوال آنها صاحبنظران اختلاف رأی دارند ( رجوع کنید به ابنقيّم جوزيّه، ج 4، ص 155ـ 156؛ ذهبی، ج 1، ص 131؛ ابوحجر، ص 44ـ45؛ خضيری، ج 1، ص 49ـ51). احمدبن حنبل و عبداللّهبن محمدبن عقيل اخذ به قولِ تابعان را در تفسير لازم ندانستهاند (جوده محمدمهدی، ص 115؛ رومی، ص 33). دلايل اين عالمان برای چنين نظری، عدم سماع تابعان از پيامبر، عدم حضور در زمان نزول آيات و منصوص نبودن عدالت تابعين است (ذهبی، همانجا؛ رومی، ص 33ـ34)؛ چنانكه ابوحنيفه در اين زمينه خود را همرديف تابعين دانسته است (ذهبی، همانجا). با اين حال گفته ديگری از احمدبن حنبل در جواز رجوع به تفسير تابعين نقل شده كه دليل آن معاشرت تابعين با صحابه و اخذ تفسير از آنهاست (همانجا؛ رومی، ص 34). اين قول را اكثر مفسران پذيرفتهاند. حتی ابنتَيْميّه (ص 46) در صورت يكی بودن اقوال تابعين، پذيرش آن را واجب دانسته و در صورت اختلاف، از عدم حجيت قول تابعين سخن گفته است، ذهبی (ج 1، ص 132) نيز آن را ترجيح داده است.
بر اساس آنچه احمدبن محمد ثعلبی (متوفی 427) آورده است، مجموعههای تدوين شده از اقوال تابعين چون تفسير عكرمه ، تفسير مجاهد ، تفسير الحسن البصری ، تفسير محمدبن كعب قرظی و تفسير سعيدبن مُسَيِّب ، در زمان وی موجود بوده و گاه به چند طريق روايت شدهاند (ج 1، ص 76ـ79، 82 ـ83). يكی از تفاسير روايی، كه به تفصيل آرای تفسيری تابعين را نقل كرده، تفسير جامعالبيان فی تفسيرالقرآن طبری است (رومی، ص 145؛ نيز رجوع کنید به تفسير طبری * ). خضيری (ج 1، ص 57 ـ82) مصادر مهمی كه اقوال تابعين را نقل كردهاند، به تفصيل شناسانده است.
از تفاسيری كه تابعين نوشتهاند، متن مستقلی، جز تفسير مجاهدبن جبر ، باقی نمانده كه آن نيز ظاهراً منتخبی است از آرای تفسيری مجاهدبن جبر به انتخاب و تدوين محمدبن عبدالملكبن حسن مشهور به ابنخَيرون (متوفی 539؛ نَوْفَل، ص 313). از تلاشهايی كه برای بازسازی تفاسير تابعين صورت گرفته است، میتوان به بازسازی تفسير سعيدبن جبير و تفسير الحسن البصری اشاره كرد.
برخی خاورشناسان در باره اصالت تفسير تابعين ترديد كردهاند. مهمترين دستاويز اين گروه رواياتی در ذم تفسير است كه طبری (متوفی 310؛ ج 1، ص 29ـ30) به نقل از برخی تابعين و صحابه آورده است. اين در حالی است كه از همين افراد روايات تفسيری فراوانی نقل شده است ( رجوع کنید به ريپين، ص 227). بررسی اسناد اين احاديث نشان میدهد كه راويان آنها، مدنی بودهاند كه تنها می تواند بازتابدهنده ديدگاه برخی صحابه و تابعين مدينه در باره تفسير قرآن باشد. برخی مفسران با استناد به روايات ديگری، در باره اين نهی و جواز تفسير قرآن سخن گفتهاند (طبری، ج 1، ص30ـ31؛ مقدمتان فی علوم القرآن ، ص 183ـ206). مفصلترين و مهمترين تحقيق در باره تفاسير تابعين، نوشته محمدبن عبداللّهبن علی خضيری است.
منابع: (1) ابنتيميّه، مقدمه فی اصول التفسير ، بيروت: دار مكتبه الحياه، [ بی تا.(؛ (2) ابن قيّم جوزيّه، اعلام الموقّعين عن رب العالمين ، چاپ طه عبد الرؤف سعد، بيروت )بی تا.]؛ احمد عمر ابو حجر، التفسير العلمی
(3) للقران فی الميزان ، بيروت 1411/1991؛ (4) احمدبن محمد ثعلبی، الكشف و البيان، المعروف تفسير الثعلبی ، چاپ علی عاشور، بيروت 1422/2002؛ (5) جوده محمدمهدی، الواحدی و منهجه فی التفسير، [ قاهره 1978(؛ (6) حسن بصری، تفسير الحسن البصری ، چاپ محمد عبدالرحيم، قاهره )1992(؛ (7) محمد خضيری، تفسير التابعين: عرض و دراسه مقارنه ، رياض 1420/1999؛ (8) محمدحسين ذهبی، التفسير و المفسّرون ، بيروت 1407/1987؛ (9) فهدبن عبدالرحمان رومی، بحوث فی اصول التفسير و مناهجه ، رياض 1419؛ (10) مصطفی صاوی جوينی، مناهج فی التفسير ، اسكندريه: منشأه المعارف، )بی تا.]؛ (11) طبری، جامع ؛ (12) حسين عطوان، الدراسات الدينيه بخراسان فی العصر الاموی ، بيروت 1413/1993؛ (13) مقدمتان فی علوم القرآن ، چاپ آرتور جفری و عبداللّه اسماعيل صاوی، قاهره 1392/1972؛ (14) احمداسماعيل نوفل، مجاهد: المفسر و التفسير ، ج 1، قاهره 1411/1990؛
(15) Andrew Rippin, "The present status of tafsir studies", The Muslim world , LXXII, nos. 3-4 (July – Oct. 1982).
/ محمدكاظم رحمتی /
6) تفسير مأثور، گونهای از تفسير قرآن كه مبتنی بر احاديث (آثار) منقول از پيامبر و مطالب صحابه ــ و بنا بر قولی تابعين ــ است و نيز روشی تفسيری در ميان اماميه كه مبتنی بر احاديث تفسيری پيامبر اكرم و اهلبيت عليهمالسلام است. تعريف دقيق تفسير مأثور با معنای واژه اثر مرتبط است، هر چند عالمان و محدّثان در تعريف آن اتفاق نظر ندارند. برخی تاريخنگاران تفسير (ذهبی، 1409، ج 1، ص 154؛ صغير، ص 55)، تفسير آيات قرآن با آيات ديگر را قسمی از تفسير مأثور دانستهاند اما ظاهراً با توجه به معنای لغوی ( رجوع کنید به فراهيدی، ج 8، ص 236، ذيل «اثر»؛ مرتضی زبيدی، ج 10، ص 13) و اصطلاحی اثر (تهانوی، ج 1، ص 65؛ قاسمی، ص 62) اينگونه تفسير، قسمی از تفسير اثری يا مأثور به شمار نمی آيد.
در باره روايات تفسيری پيامبر، مفسران معتقدند كه رسول اكرم، علاوه بر ابلاغ پيام وحی، تفسير و تبيين و توضيح كلام الاهی را نيز بر عهده داشته است ( رجوع کنید به بخش 2: تفسير پيامبر). مفسران، آيه 44 و 64 سوره نحل را ناظر به اين بُعد از مقام نبوت می دانند ( رجوع کنید به طوسی، ج 6، ص 398؛ فخررازی، ج 20، ص 57؛ طباطبائی، ج 12، ص 284؛ ابنعاشور، ج 14، ص 196) و نتيجه می گيرند كه سخنان يا احاديث تفسيری منسوب به پيامبر، در صورت اثبات صحت آنها، در شمار بهترين و استوارترين گونههای تفسير است (ابنعاشور، ج 6، ص 47، ج 14، ص 163ـ 164). علاوه بر اين، محدّثان و فقيهان عموماً از همين طريق و بر پايه آيات ذكر شده و نيز آيات مشابه، سنّت نبوی را منبعی مهم و معتبر در شناخت احكام و دستورهای الاهی دانسته و پيوسته در استنباط احكام به آن استناد كردهاند ( رجوع کنید به شاطبی، ج 4، ص 34؛ محمدسعيد منصور، ص 121؛ عبدالغنی، ص 291ـ 308).
در باب اعتبار و حُجيت تفسير صحابه پيامبر، و به قولی تابعين، ميان اهل سنّت و شيعيان اختلافنظر وجود دارد و با جايگاه و اعتبار صحابه در تفسير و تشريع دستورهای الاهی در پيوند است. اين موضوع ريشه در مسئله كهنتری دارد، كه همان عدالت صحابه است و اصوليان و متكلمان و محدّثان از دير باز در اثبات يا انكار آن كوشيدهاند ( رجوع کنید به صحابه * ؛ ابنقيّم جوزيّه، ج 4، ص 118؛ شوكانی، ص 213؛ حكيم، ص 135). مدافعان با استناد به برخی آيات قرآن ( رجوع کنید به بقره: 143؛ آلعمران: 110) و شماری از احاديث نبوی ( رجوع کنید به ابنمنير، ج 2، ص 628) تلاش كردهاند كه عدالت همه اصحاب پيامبر را ثابت كنند ( رجوع کنید به ابن ابی حاتم، ج 1، ص 7؛ ابنعبدالبرّ، ج 1، ص 19؛ ابناثير، ج 1، ص 14؛ ابنحجرعسقلانی، ج 1، ص 10). اينان روايات تفسيری صحابه را معتبر میدانند و آنها را برای شناخت و فهم قرآن منبعی اصيل معرفی میكنند. در مقابل، مخالفان (غالباً شيعيان و برخی عالمان اهل سنّت) عدالت صحابه را، در شكل مطلق آن، منكر شده و آيات مورد استناد را به گونهای ديگر تفسير كرده و در صحت و اعتبار بسياری از احاديث منقول از پيامبر، در اين باره، ترديد كردهاند ( رجوع کنید به ابنقيّم جوزيّه، ج 4، ص 144؛ شاطبی، ج 4، ص 54 ـ 55؛ حكيم، ص 138). برخی عالمان اهل سنّت نيز با اين ديدگاه شيعی موافقاند و معتقدند كه حكم صحابه در عدالت مانند ديگران است و در مقام نقل حديث بايد عدالت آنها احراز شود (آمدی، ج 2، ص 102؛ عضدالدين ايجی، ج 2، ص 67). بر پايه اين ديدگاه سخنان صحابه در تفسير آيههای قرآنی اعتبار ويژهای نداشته و در بهترين صورت، همسنگ تلاش يا اجتهاد عالمان و مفسران ديگر در فهم و تبيين آيات قرآنی است (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به بخش 4: تفسير صحابه).
در باب حجيت تفسير مأثور از اهل بيت عليهمالسلام همين اختلافنظر ميان اهلسنّت و شيعيان به چشم میخورد. شيعيان با استناد به آياتی از قرآن (مثلاً نحل: 43؛ رجوع کنید به حسكانی، ج 1، ص 432؛ شوشتری، ج 3، ص 482؛ مرعشی نجفی، ج 14، ص 371) و روايتهای متواتری نظير حديث ثقلين و حديث غدير كه بر امامت و عصمت امامان دلالت دارد و نيز شماری از احاديث معتبر كه حاكی از پيوند دو سويه قرآن و حضرت علی عليهالسلام است ( رجوع کنید به شوشتری، ج 5، ص 639) يا احاديثی كه بر پيوند بين قرآن و اهلبيت تأكيد دارد (همان، ج 5، ص 41؛ مرعشی نجفی، ج 20، ص 361) جايگاه ويژهای برای امامان معصوم قائل شدهاند و آنان را مرجع علمی امت اسلامی و معتبرترين شارحان و مفسران قرآن دانستهاند.
از مجموع احاديث نبوی دانسته میشود كه پيامبر علاوه بر تبيين آيات قرآن برای عموم مردم، تفسيری خاص برای برخی اصحاب و در صدر آنها حضرت علی ارائه كرده است ( رجوع کنید به ترمذی، ج 6، ص 85؛ كلينی، ج 1، ص 64؛ ابنشعبه، ص 196؛ ابنبابويه، ص 257؛ مزّی، ج 7، ص 415؛ مجلسی، ج 2، ص 230). بعلاوه، پيامبر با مرجعيت بخشيدن به اهلبيت (بويژه در حديث ثقلين) گام مهمی در تفسير آيات الاهی بر داشته و جاودانگی تفسير آيات الاهی را با جاودانگی قرآن پيوند داده است. نتيجه اينكه روايات تفسيری مأثور از امامان در صورت صحت صدور آنها همرديف كلام رسولاللّه و منبعی معتبر در شناخت و فهم آيات قرآن است. حاصل آنكه از ديدگاه اماميه، بيانات پيامبر و امامانِ جانشين پيامبر در شرح و تفسير و توضيح مرادات قرآنی، جزئی از سنّت است و قطعاً حجيت و اعتبار دارد.
بحث ديگر در تفسير مأثور، جايگاه روايات حاويِ اين مباحث تفسيری است. به طور كلی، روايات تفسيری اگر از نظر سند متواتر بوده يا «خبر واحدِ محفوف به قرائن» باشند، اعتبار دارند و در حجيت اينگونه روايات، كه نوع اول آن بسيار اندك است، سخنی نيست. بحث در رواياتی است كه صدور و دلالت و جهت آنها يقينی نيست و در حجيت و اعتبار آنها اختلاف هست. متكلمان و اصوليان، از ديرباز بصراحت بر عدم حجيت اينگونه روايات در مباحث اعتقادی تأكيد كردهاند، از آنرو كه اعتقاد، داير مدار علم است و خبری كه علم آفرين نيست مستند يكاصل اعتقادی قرار نمیگيرد (برای نمونه رجوع کنید به خطيب بغدادی، ص 472؛ انصاری، ص 109؛ محقق حلّی، ص 187؛ طباطبائی، ج 10، ص 351). در واقع، بحث حجيت خبر واحد در قلمرو احكام شرعی مطرح میشود با اين توضيح كه شخص مكلف، ناگزير از عمل است و در صورت فقدان علم بايد به گزينههای ديگر روی آورد كه مهمترين و كارآمدترين آنها خبر واحد است ( رجوع کنید به خبر واحد * ). در عين حال، نمیتوان اين واقعيت را از نظر دور داشت كه از نظر اصوليان، يكی از ادله مهم حجيت خبر واحد، سيره عقلاست ( رجوع کنید به خوئی، ص 398) و بر اين اساس گفته شده است كه حجيت خبر واحد شامل مباحث معرفتی، از جمله بيانات تفسيری، نيز میشود ( رجوع کنید به همان، ص 399).
در تفسير مأثور، موضوعات ديگری نيز چون ضعف اسانيد، جعل و وضع در روايات تفسيری و اسرائيليات شايان توجه است. گذشته از سخن كسانی چون احمدبن حنبل كه نقلهای سه موضوع مغازی و مَلاحِم و تفسير را از بن بیاعتبار میدانستند (زركشی، ج 2، ص 156)، اين واقعيت را نمیتوان انكار كرد كه احاديث تفسيری از حيث سند ضعف جدّی دارند، تفسيرپژوهانی نيز به آن پرداختهاند (برای نمونه رجوع کنید به معرفت، ج 2، ص 33). وضع و جعل كه به انگيزهها و علل گونه گونی ــ از جمله تثبيت و تقويت يك عقيده يا ارتقای مقام و منزلت يكی از صحابه و عكس آن، رد يك عقيده يا فرو كاستن منزلت يكی از ياران پيامبر ــ شكل میگرفته، به مباحث تفسيری نيز راه يافته است (همان، ج 2، ص 35ـ56؛ ذهبی، 1409، ج 1، ص 159ـ 165). نمونه روشن آن جَعل شأن نزول برای آيه 113 سوره توبه است. شماری از مفسران آوردهاند كه اين آيه در باره ابوطالب و هنگام مرگ وی نازل شده و متضمن شرك او تا پايان عمر است (بخاری جعفی، ج 5، ص 208؛ طبری، ج 7، ص 30). ابوطالب سه سال قبل از هجرت درگذشته و اين آيه در نهم هجرت نازل شده است؛ بنابراين، چگونه میشود حادثه درگذشت ابوطالب در حال شرك، سبب نزول آيه باشد؟
توجه به اسرائيليات، كه به نقلهايِ دخيل در حوزه معارف و تفسير و غالباً منقول از راويان يهودی تبار گفته میشود (ذهبی، 1405، ص 19)، نيز در تفاسير نقلی از اهميت شايان توجهی بر خوردار است (رجوع کنید به اسرائيليات * ). كمتر مفسری از جريان نقلهايِ اسرائيليات يكسر در امان بوده است (رجوع کنید به ذهبی، 1405، ص 119ـ 197؛ ابوشهبه، ص 260، 265، 271؛ معرفت، ج 2، ص 79ـ 311؛ برای بررسی يكی از اين موارد رجوع کنید به ربيع، 1422).
به هر حال، به لحاظ تاريخی، تفسير مأثور از جمله كهنترين گونههای تدوينيافته تفسير قرآن مجيد است. در منابع موجود شيعی از تفاسيری چون تفسير امام حسن عسكری عليهالسلام، تفسير علیبن ابراهيم قمی، تفسير عياشی، تفسير فرات كوفی و در سدههای متأخر از تفاسيری چون البرهان فی تفسيرالقرآن از هاشمبن سليمان بحرانی * ، تفسيرنورالثقلين از عبدعلیبن جمعه حويزی * ، تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب از محمدرضا مشهدی قمی * و در ميان تفاسير اهلسنّت با اين شيوه و رويكرد میتوان از تفاسيری چون تفسيرالقرآن العظيم مسنداً عنرسولاللّه ( ص ) و الصحابه و التابعين از عبدالرحمانبن محمدبن ادريس رازی، معروف به ابنابیحاتِمِ رازی * ، تفسير القرآن العظيم از عمادالدين اسماعيلبن عمر مشهور به ابنكثير * و الدّرالمنثور فی التفسير بالمأثور * از جلالالدين سيوطی نام برد. در برخی منابع از تفسير طبری يا جامعالبيان عن تأويل آی القرآن * محمدبن جرير طبری، المحررالوجيز فی تفسير الكتاب العزيز ابنعطيه * ، الكشف و البيان عن تفسيرالقرآن ابواسحاق احمدبن محمد ثعالبی * ، الجواهرالحسان عبدالرحمانبن محمد ثعالبی ، بحرالعلوم علیبن يحيی سمرقندی * ، معالمالتنزيل بغوی فراء * با عنوان تفاسير مأثور ياد شده است ( رجوع کنید به معرفت، ج 2، ص 312ـ346؛ ذهبی، 1409، ج 1، ص 201ـ245) كه با توجه به تعريف دقيق «تفسير مأثور» به نظر میرسد هيچيك از تفاسير ياد شده را نمی توان تفسير مأثور دانست. در تفسير طبری، اگرچه نقل و گزارش مأثور از رسولاللّه و صحابه و تابعين غالب است، محتويات آن نقل محض نيست و اجتهاد و استنباط و نقد و بررسی روايات در آن ديده می شود.
7) تفسير ادبی، تفسيری مشتمل بر مباحث زبانی و ادبی قرآن، مانند لغت، اِعراب و بلاغت. بسياری از دانشمندان و مؤلفان علوم قرآنی، تسلط بر علوم ادبی، همچون لغت و صرف و نحو و اشتقاق و علوم بلاغی را لازمه كار مفسر دانستهاند ( رجوع کنید به زمخشری، ج 1، مقدمه مؤلف، ص ن؛ زركشی، ج 2، ص 168، 173ـ174؛ كافِيَجی، ص 10ـ11؛ تهانَوی، ج 1، ص 25ـ26). ابنخَلدون (متوفی 808؛ ج 1: مقدمه ، ص 554ـ555) در يك تقسيم بندی كلی، تفاسير را به دو گونه تقسيم كرده است: تفاسير روايی (مبتنی بر آثار و روايات) و تفاسير ادبی. تفسير لغوی نوع بارزی از تفسير ادبی است. در رواياتی كه از پيامبر اسلام و امامان عليهمالسلام در باره مفاهيم آيات قرآنی نقل شده، برخی واژگان قرآن معنا و تفسير شده است (مثلاً رجوع کنید به عَيّاشی، ج 3، ص 48، 84؛ ابن بابويه، ص 188 و جاهای ديگر؛ حاكم نيشابوری، ج 2، ص 436، 464). عبداللّه بن عباس (متوفی 68) در تفسير لغات قرآن پيشقدم بوده و به اشعار عرب استشهاد میكرده است (ابن سعد، ج 2، قسم 2، ص 121) تا آنجا كه او را بنيانگذار و پيشوای اين شيوه از تفسير دانستهاند (سزگين، ج 1، جزء 1، ص 59ـ61، 63ـ64؛ كحّاله، ص 62؛ نيز رجوع کنید به ذهبی، ج 1، ص 74ـ76). از ابنعباس نقل كردهاند كه می گفته است برای فهم معنای واژههای غريب قرآن به شعر عرب مراجعه می كند زيرا شعر، ديوانِ عرب است. او اين روش را به ديگران نيز توصيه می كرده است (سيوطی، 1363 ش، ج 2، ص 67). نافع بن اَزرَق (متوفی 65) پرسشهايی از ابنعباس راجع به واژگان غريب قرآن كرده و ابنعباس با استشهاد از اشعار عرب به آنها پاسخ داده، كه خود نمونهای از تفسير ادبی قرآن كريم است ( رجوع کنید به مُبَرَّد، 1339، ج 3، ص 130ـ132؛ سيوطی، 1363 ش، ج 2، ص 68ـ105؛ گولد تسيهر، ص 90؛ برای آثار ابنعباس در تفسير رجوع کنید به سزگين، ج 1، جزء 1، ص 59 ـ60، 66ـ 68؛ ذهبی، ج 1، ص 81 ـ83؛ آقا بزرگ طهرانی، ج 4، ص 243ـ244). مجموعههايی به نام ابنعباس گرد آمده كه محور آنها مسائل لغوی قرآن كريم است. بيشتر مطالب اين مجموعهها شرح معانی واژگان آيات يا بيان مفاهيم تفسيری آنهاست ( رجوع کنید به تفسيرِ ابنعباس * ).
عبداللّهبن عَطيّه (متوفی 383) از جمله مفسرانی است كه امتياز تفسيرش در استشهاد از شعر برای درك معانی قرآن است ولی از تفسير او مطلب چندانی باقی نمانده است (سزگين، ج 1، جزء 1، ص 104ـ105). ابنانباری نيز، با استناد به روش صحابه و تابعين در استدلال به لغت و شعر عرب برای تبيين مشكلات قرآن، شيوه نحويان را در اين امر، صحيح و عقيده مخالفان را باطل می داند (قُرْطُبی، ج 1، جزء 1، ص 24). در مقابل، مخالفتهايی نيز با استشهاد از شعر برای بيان معانی كلمات قرآن، صورت گرفت با اين استدلال كه قرآن، برای همه چيز حجت و دليل است و چيزی نمی تواند حجت بر
قرآن باشد ( رجوع کنید به نظامالاعرج، ج 1، ص 6 ؛ سيوطی، 1363 ش، ج 2، ص 67).
شيوه ابنعباس را برخی شاگردانش، همچون مُجاهِدبن جَبْر، عِكْرِمه، سعيدبن جُبَيْر، قَتاده بن دِعامه و ضَحّاك بن مزاحم، گسترش دادند (سزگين، ج 1، جزء 1، ص 65). در قرن دوم نيز در باره مسائل لغوی قرآن كريم پژوهشهايی صورت گرفت و آثاری با عناوين غريبالقرآن ، معانی القرآن ، مشكلالقرآن و مجازالقرآن تأليف شد (همان، ج 1، جزء 1، ص 83). پيشينيان اين عناوين را مترادف می دانستند و آنها را به جای يكديگربه كار می بردند (ابن قُتَيبَه، 1378، مقدمه صقر، ص ج). ابن نديم (ص 37) نيز كتاب مُفَضَّل بن سَلَمَه (متوفی ح 290) را اينگونه معرفی كرده است: ضياءالقلوب من معانی القرآن و غريبه و مشكله .
برخی از لغتشناسان ضمن توضيح لغات، از آيات قرآن استشهاد می كردند و علاوه بر معانی مفردات آيات، به مباحث نحوی و قرائتهای مختلف آنها نيز می پرداختند (مثلاً رجوع کنید به فراهيدی، ج 8، ص 208، 397ـ 398؛ صاحب بن عَبّاد، ج 7، ص 89). ديدگاههای تفسيری خليل بن احمد فراهيدی در كتابالعين بهطور جداگانه گردآوری شده و با نام بَواكيرالتفسيرالقرآنی عندالخليل بناحمدالفراهيدی به چاپ رسيده است.
آثار پراكندهای نيز در سده دوم در باره لغات قرآن تأليف شد، از جمله اللّغات فی القرآن از مُقاتِل بن سليمان (متوفی 150؛ سزگين، ج 1، جزء 1، ص 86) و شرحهای لغوی ابن اَسلَم (متوفی 182) كه يكی از مصادر تفسير طبری بوده است (همان، ج 1، جزء 1، ص 88). حكيم تِرمِذی (متوفی ح 320) با اين ديدگاه به تفسير و شرح برخی واژگان قرآن پرداخت كه لغات، هر چند در معانی گوناگون به كار روند، همه معانيشان به يك معنای اصلی باز میگردد و ديگر معانی از آن معنای اصلی انشعاب می يابند (مثلاً رجوع کنید به ص 19ـ24). وی در كتاب خود 81 واژه قرآنی را بررسی كرده و برای معانی مختلف هر واژه، از آيات قرآن (مانند ص 30، 33) و گاه از احاديث نبوی (مانند ص 36، 93ـ94) استشهاد جسته است.
در سدههای بعد نيز آثاری با عنوان «لغاتالقرآن» تأليف شد (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به ابننديم، ص 38ـ41؛ آقابزرگ طهرانی، ج 18، ص 330ـ331). ابوحيّان غرناطی (متوفی 745) واژگان قرآن را دو قسم می داند: قسمی كه عموم مُسْتَعْربِه (عربهای غير خالص) آن را در می يابند و قسمی كه فقط متبحران در عربی آن را میفهمند؛ ازينرو، مؤلفان «غريبالقرآن» برای شرح و توضيح قسم دوم، كتاب نوشتهاند (ابوحيان غرناطی، 1397، ص 27ـ 28). عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471 يا 474)، با تأمل در كتابهای غريبالقرآن، معتقد است كه اصولاً تعداد واژههای غريب در قرآن محدود و اندك است و غرابت معانی اين واژهها بيشتر به سبب وجه استعاری آيات قرآن است نه دشواری الفاظ آنها (ص 303).
نخستين مؤلف در زمينه غريبالقرآن، اَبان بن تَغْلِب شيعی (متوفی 141) بود (سزگين، ج 1، جزء 1، ص 62؛ زركلی، ج 1، ص 26ـ27). كتابی با عنوان تفسير غريبالقرآن به زيدبن علی بن حسين عليهالسلام (مقتول در 121) منسوب است، هر چند كه اين كتاب فقط در تفسير لغات نيست (سزگين، همانجا). ابوفَيْد مُؤَرِّج سَدوسی (متوفی 195)، شاگرد خليل بناحمد، نيز تأليفی با عنوان غريبالقرآن دارد (خطيب بغدادی، ج 13، ص 258؛ زركلی، ج 7، ص 318). از مهمترين مؤلفان غريبالقرآن، ابنقتيبه (متوفی 276) است كه كتاب وی مصدر مهمی برای تفاسير سپسين گشت ( رجوع کنید به ابن قتيبه، 1378، مقدمه صقر، ص د). وی در اين كتاب، نخست راجع به اشتقاق اسما و صفات الاهی سخن می گويد ( رجوع کنید به ص 6ـ20) سپس در باره واژگان پُربسامد قرآن (مانند شرك، ظلم، جن و انس) بحث می كند ( رجوع کنید به ص 21ـ37) و پس از آن، به ترتيب سورههای قرآن، واژههای دشوار را معنی و تفسير می كند و به اشعار عرب (مانند ص 42، 314) و اقوال لغويان (مانند ص 311) استشهاد می نمايد. در ديگر كتابهای غريبالقرآن، شرح و تفسير واژگان دشوار به ترتيب الفبايی و با بهرهگيری از اشعار عرب (مانند سجستانی، ص 153، 184) و اَمثال (مانند ابوعبيد هروی، ج 1، ص 223، ج 2، ص 146ـ147) صورت پذيرفته است. راغب اصفهانی (متوفی 502)، علاوه بر تفسير واژگان، به تفاوت واژههايی كه ظاهراً يك معنا دارند نيز اشاره كرده (ص 6) و معانی استعاری (برای نمونه رجوع کنید به ص 354، 390) و كنايی آنها را (برای نمونه رجوع کنید به ص 158، 253) توضيح داده است. در برخی از اين كتابها نيز به مباحث صرفی و نحوی (مانند ابوحيّان غرناطی، 1397، ص 46، 107، 241) و به اصل غير عربی برخی مفردات قرآن (همان، ص 226) اشاره شده است. به گفته سزگين (ج 1، جزء 1، ص 61ـ62) استناد ابنعباس به ابيات عربی نزد عالمان لغت سده دوم كه كتاب «غريب» می نگاشتند به معياری معتبر بدل شد. در هر صورت، به موضوع غريبالقرآن، در سدههای گوناگون توجه شده و در باره آن كتابهای متعدد نگاشته شده است ( رجوع کنید به ابن نديم، ص 37؛ سيوطی، 1408، ص 91ـ92؛ حاجی خليفه، ج 2، ستون 1203ـ1204، 1207ـ 1208؛ آقابزرگ طهرانی، ج 16، ص 31ـ32، 46ـ50؛ گنونی، ج 1، ص 230ـ231؛ زيدبن علی (ع)، مقدمه حسينی جلالی، ص 64ـ 95؛ نيز رجوع کنید به غريبالقرآن * ).
عنوان ديگر كتابهايی كه در شرح لغات قرآن تأليف شده، «معانی القرآن» است. به گفته ابن صَلاح (متوفی 643) هرگاه در كتابهای تفسير، عبارت «اهلالمعانی» به كار رود، مراد كسانی هستند كه در باره معانیالقرآن كتابی تأليف كردهاند (به نقل طاشكوپری زاده، ج 2، ص 273). يكی از نخستين كسانی كه معانی القرآن تأليف كرده محمدبن حسنبن ابی ساره رُؤاسی كوفی (متوفی 187)، صحابی امامباقر و امامصادق عليهماالسلام و استاد كسائی و فَرّاء، است (داوودی، ج 2، ص 134؛ زركلی، ج 6، ص 271). اثر ديگر، معانی القرآنِ محمدبن مُسْتَنير قُطرُب نحوی (متوفی 206؛ زركلی، ج 7، ص 95) است كه به نوشته حاجی خليفه (ج 2، ستون 1730) كتابی است بی مانند و مورد اعتماد اهل قرائت. بغدادی (ج 3، ستون 100) نام كتاب را اعرابالقرآن ضبط كرده است.
دو كتاب مهم ديگر در اين زمينه، معانی القرآن يحيی بن زياد فَرّاء (متوفی 207) و معانی القرآن و اعرابـُه از ابواسحاق زَجّاج (متوفی 311) است. ويژگيهای مهم اين آثار عبارتاند از: مباحث مبسوط لغوی (مثلاً رجوع کنید به فرّاء، ج 1، ص 114، 123؛ زجّاج، ج 1، ص 107، 278)، اشاره به مباحث نحوی ( رجوع کنید به فرّاء، ج 1، ص 3؛ زجّاج، ج 1، ص 252)، تحليل نحوی قرائتهای قرآن ( رجوع کنید به زجّاج، ج 1، ص 253، 313، 384)، استشهاد از اشعار و شرح شواهد شعری ( رجوع کنید به فرّاء، ج 1، ص 129، 173؛ زجّاج، ج 1، ص 254ـ340)، استفاده از امثال ( رجوع کنید به زجّاج، ج 1، ص 47ـ 48) و اشاره به گويشهای گوناگون در ضبط و قرائت كلمات ( رجوع کنید به فرّاء، ج 1، ص 174، 212). كتاب فرّاء، تفسير لغوی و نحوی قرآن كريم است كه جنبه نحوی آن قويتر است. وی در باره برخی از مباحث علم معانی و بيان (مانند ايجاز و اطناب، تشبيه، استعاره و كنايه) نيز مطالبی آورده است (ضيف، ص 29). فرّاء، علاوه بر معانی القرآن ، كتابهای ديگری دارد با عنوان الجمع و التثنيه فی القرآن و المصادر فی القرآن (ابننديم، ص 73؛ سيوطی، 1384، ج 2، ص 333).
ابوعلی فارسی (متوفی 377) كاستيهای كتاب استادش، زجّاج، را در كتاب الأَغفال ذكر كرده است (آقابزرگ طهرانی، ج 2، ص 253). كتابهای ديگری نيز با عنوان معانی القرآن تأليف شده است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به ابننديم، ص 37، 81، 89 ـ90، 142؛ حاجی خليفه، ج 2، ستون 1730؛ آقابزرگ طهرانی، ج 21، ص 205ـ206).
از ديگر آثار مهم در تفسير واژگان قرآن، مجازالقرآن از ابوعُبَيده مَعْمَربن مُثَنّی' (متوفی 210) است. به گفته زبيدی و اشبيلی، كتابهای ديگری با عنوان غريبالقرآن و معانی القرآن به ابوعبيده نسبت دادهاند ولی اينها در واقع نامهای ديگر همان مجازالقرآن است (ابوعبيده، ج 1، مقدمه سزگين، ص 18). گفتنی است كه مراد ابوعبيده از كلمه مجاز، روشهايی است كه قرآن برای بيان مقاصدش به كار برده است و مرادِ وی معنای اصطلاحی بلاغی مجاز نيست (همان مقدمه، ص 18ـ19). كلمه مجاز در اين كتاب به معنای تفسير و توضيح، معنای لغوی، وزن صرفی، و وجه اِعرابی كلمه به كار رفته است (رجوع کنید به صاوی جوينی، ص 76ـ77). ابوعبيده در كتاب خود، بيشتر به معانی لغوی واژگان قرآن پرداخته و به اشعار عربی استناد فراوان نموده و غالباً نام شاعران را نيز آورده است (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 232، 258).
ديگر اثر ارزشمند سده سوم، تأويل مشكلالقرآن از ابنقتيبه است كه مباحث گوناگونی را مطرح كرده است، مانند مخارج حروف، اِعراب، اشتقاق (مثلاً رجوع کنید به ص 14ـ20)، وجوه قرائتهای مختلف، الفاظ واحدی كه در معانی گوناگون به كار رفتهاند (مثلاً رجوع کنید به ص 439ـ515) و حروف معانی (حروفی كه دارای معنی هستند؛ مثلاً رجوع کنید به 517 ـ563). استناد فراوان به اشعار عربی (برای نمونه رجوع کنید به ص 446، 540) و كاربرد اصطلاحات دو مكتب نحوی بصره و كوفه (مثلاً رجوع کنید به مقدمه صقر، ص 82) از ويژگيهای اين كتاب است. وی گاهی به مباحث بلاغی آيات نيز میپردازد (مثلاً رجوع کنید به ضيف، ص 58).
شروح نحوی قرآن كريم نوع ديگری از تفاسير ادبی قرآن به حساب می آيند. زركشی (متوفی 794؛ ج 2، ص 165) آگاهی سطحی از دانش اِعراب را برای مفسر كافی نمی داند بلكه معتقد است كه مفسر بايد مسلط بر اِعراب باشد. از سده دوم، شرحهای نحوی بر قرآن كريم نگاشته شد و دانشمندانی همچون عيسی بن عمر ثَقفی (متوفی 149) و ابوعَمرو زَبّانبن علاء (متوفی 154) از نخستين كسانی بودند كه در اين موضوع، كتاب تأليف كردند ولی آثار آنان به دست ما نرسيده است (سزگين، ج 1، جزء 1، ص 62). برخی نحويان نيز هر چند به عنوان تفسير، كتاب مستقلی تأليف نكردند ولی در آثار نحوی خود به اِعراب آيات قرآن توجه بسيار نشان دادند (برای نمونه رجوع کنید به سيبويه، ج 5، بخش فهارس، ص 7ـ 28؛ مبرّد، 1382، ج 4، بخش فهارس، ص 229ـ 245؛ ابنجنّی، 1372ـ1376، ج 3، ص 130، 256، 314؛ ابنهشام، ج 2، ص 531، 635). مباحث تفسيری كتاب مغنی اللبيب ابنهشام انصاری (متوفی 761) به طور مستقل با عنوان اِعراب القرآن الكريم من مغنی اللبيب
به چاپ رسيده است.
بخشی از كتابهای اَشباه و نظاير هم به شرح نحوی آيات قرآن اختصاص دارد. برخی از نحويان نيز مباحث نحوی خود را كاملاً با استناد به آيات قرآن مطرح ساخته و اساس كتاب نحو خود را بر نحو قرآن بنيان نهادهاند. گاهی نيز در تأييد مطالب خود به شعر جاهلی استشهاد كردهاند (مثلاً رجوع کنید به حدادی سمرقندی، ص 368ـ370، 434). بخش مهمی از كتابهای علم قرائت نيز بر اساس مباحث نحوی تأليف شده و علتهای صرفی و نحوی قرائتهای گوناگون آيات، با توجه به اشعار، بررسی گرديده است (مثلاً رجوع کنید به ابن خالويه، 1413، ج 1، ص 197، 225؛ ابوعلی فارسی، ج 1، ص 20، 89؛ ابنجنّی، 1419، ج 1، ص 117) و در ضمن به گويشهای مختلف نيز اشاره شده است ( رجوع کنید به ابوعلی فارسی، ج 1، ص 86؛ ابنجنّی، 1419، ج 1، ص 137).
كتابهای اِعراب القرآن قسمت اصلی تفاسير نحوی قرآن را شكل می دهند و مؤلفان آنها در تأليف از شيوههای گوناگون پيروی می كنند، مانند پرداختن به اِعراب آيات مشكل قرآن، همچون كار مكّی بن ابی طالب حَموش (متوفی 437) در كتاب مشكل اعرابالقرآن ؛ پرداختن به اِعراب غريب قرآن، مانند كار ابنانباری (متوفی 577) در كتاب البيان فی اِعراب غريبالقرآن ؛ پرداختن به اِعراب تمام آيات قرآن، مانند كار عُكْبَری (متوفی 616) در كتاب التّبيان فی اِعرابالقرآن يا اِمْلاءُ مامَنَّ به الرّحمن؛ جمع بين قرائت آيات و اِعراب؛ بنا نهادن بابی برای هر يك از انواع و اَشكالِ اِعراب، مانند كتاب منسوب به زجّاج: اِعرابالقرآن (عكبری، قسم 1، مقدمه بجاوی، ص جـ د).
برخی از ويژگيهای مشترك كتابهای مهم اعرابالقرآن عبارتاند از: بررسی اصل واژگان قرآن و معانی آنها (برای نمونه رجوع کنید به ابنخالويه، 1411، ص 6ـ 8؛ عكبری، چاپ ابراهيم عَطْوَه عوض، ج 1، ص 206)، طرح برخی مباحث علم تصريف (زجّاج، 1406، قسم 3، ص 866ـ882؛ ابن انباری، ج 1، ص 171)، استشهاد از اشعار عربی برای مسائل لغوی و نحوی (زجّاج، 1406، قسم 1، ص 283؛ عكبری، چاپ ابراهيم عطوه عوض، ج 2، ص 10)، اشاره به آرای نحويان بصره و كوفه و بغداد (زجّاج، 1406، قسم 1، ص 214، 283ـ284؛ مكّی بن ابی طالب حموش، قسم 1، ص 66)، پرداختن به برخی مسائل بلاغی (زجّاج، 1406، قسم 1، ص156، قسم 3، ص 909) و اشاره به قرائتهای گوناگون آيات ( رجوع کنید به همان، قسم 3، ص 946ـ957؛ عكبری، چاپ ابراهيم عطوه عوض، ج 2، ص 51، 218؛ برای آگاهی از ديگر كتابهای تأليف شده در اِعرابالقرآن رجوع کنید به طاشكوپریزاده، ج 2، ص 279؛ حاجی خليفه، ج 1، ستون 121ـ123؛ آقابزرگ طهرانی، ج 2، ص 235ـ236؛ زجّاج، 1406، قسم 3، مؤخره ابياری، ص 1092؛ گنونی، ج 1، ص 177ـ 178).
نوع سوم تفاسير ادبی قرآن، تفاسير بلاغی قرآنكريماند. علوم بلاغی بخشی از علوم قرآنی معرفی شده است، زيرا مسلمانان برای اثبات اعجاز قرآن به تدوين علوم بلاغی پرداختند و مباحث مهم بلاغی را در كتابهای اعجاز قرآن مطرح كردند. عبدالقاهر جرجانی (ص 236) مفسرانی را كه با علوم بلاغی آشنا نيستند و معانی مجازی و تمثيلی را حقيقی می پندارند، نادان و گمراه می داند. زمخشری (متوفی 538؛ ج 1، ص ن) شرط دستيابی به حقايق قرآن را تسلط بر دو دانش معانی و بيان می داند كه مختص قرآناند. سكّاكی (متوفی 626) نيز مفسری را كه به معانی و بيان مسلط نباشد سرزنش می كند (ص 77)، زيرا پی بردن به لطايف و اسرار قرآن و مراد پروردگار برای كسی ممكن خواهد بود كه در خدمت معانی و بيان باشد ( رجوع کنید به ص 196ـ199).
از نخستين مؤلفان در زمينه تفسير ادبی جاحظ (متوفی 255) بوده است. وی كتابی راجع به آيات قرآن از حيث ايجاز و حذف و استعاره فراهم كرده بود ( رجوع کنید به جاحظ، ج 3، ص 86). ابننديم (ص 41) از چندين مؤلف ياد كرده است، از جمله از ابناِخْشيد (متوفی 326) و ابوعلی حسنبن علیبن نصر كه كتابهايی با عنوان نظمالقرآن داشتهاند. برخی از دانشمندان علوم بلاغی نيز آثار خود را با استناد فراوان به آيات قرآن مطرح ساختند، مانند ابن ابی اِصْبَع (متوفی 654) در دو كتاب تَحريرالتَّحْبير و بديعالقرآن ( رجوع کنید به بيان * )، زركشی (برای نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 254ـ299، ج 3، ص 414ـ444) و سيوطی (برای نمونه رجوع کنید به 1363 ش، ج 3، ص 142ـ165).
نخستين تفسير بلاغی قرآن كريم از شريف رضی (متوفی 406) با نام تَلْخيصالبَيان فی مَجازاتالقرآن است. شريف رضی در اين كتاب، مجازها و استعارهها و كنايههای قرآن كريم را به ترتيب سورهها و آيات و با استشهاد فراوان به اشعار عربی، تحت عنوان كلی «مجاز» آورده است (مثلاً رجوع کنید به ص 143، 169، 179؛ برای تفصيل رجوع کنید به تلخيصالبيان فی مَجازات القرآن * ).
علاوه بر شروح و تفاسير مذكور، در زمينه تفسير ادبی قرآن بايد به تفاسيری پرداخت كه علاوه بر مسائل ادبی مسائل ديگر را نيز مطرح كردهاند اما جنبههای ادبی آنها مهم است. جامع البيان فی تفسيرالقرآن ، از محمدبن جَرير طبری (متوفی 310)، يكی از مهمترين تفاسير قرآن كريم، از آن جمله است. اين اثر گنجينهایدر لغت و مسائلادبی است و از منابعمعتبر برای مباحث لغوی و نحوی قرآنكريم محسوب می شود (مانند استشهاد به اشعار عربی و اشاره به گويشهای مختلف؛ برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 83 ـ84؛ ج 2، ص 12ـ13؛ تفسير طبری * ).
پس از جامعالبيان ، اين آثار شايان ذكرند: 1) تفسير ابوعلی فارسی، كه شيخ طوسی در تبيان از او نقل كرده است ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج 4، ص 255).
2) البرهان فی تفسيرالقرآن، از علیبن ابراهيم حَوْفی (متوفی 430) كه به نوشته حاجی خليفه (ج 1، ستون 241) در باره اِعراب و غريب قرآن است.
3) الاَمالی يا غُرَرُالفوائد و دُرَرُالقلائد ، از سيد مرتضی عَلَمالهُدی (متوفی 436) كه از تفاسير لغوی، نحوی، بلاغی و كلامی و از كتابهای مهم سده پنجم و حاكی از قوّت حافظه و مهارت مؤلف در لغت و شعر است. مؤلف در بررسيهای لغوی، آرايی را پذيرفته كه متكی برلغات اصيل و اشعار قديم عرب است (برای تفصيل رجوع کنید به گولدتسيهر، ص 137ـ139؛ ذهبی، ج 1، ص 388ـ 399). برخی ويژگيهای ادبی اين كتاب عبارت است از: پرداختن به مباحث لغوی ( رجوع کنید به ج 1، ص 13)، مباحث نحوی ( رجوع کنید به ج 1، ص 504ـ505)، استشهاد به اشعار شاعران قديم برای تبيين معانی الفاظ قرآن ( رجوع کنید به ج 1، ص 453)، توجه به گويشهای گوناگون (رجوع کنید به ج 1، ص 293) و مباحث بلاغی ( رجوع کنید به ج 2، ص 71ـ75، 144ـ145، 154ـ155)
4) التبيان فی تفسيرالقرآن *، از ابوجعفر طوسی (متوفی 460)، كه از تفاسير مهمِ شيعه است.
5) البسيط ، از واحدی نيشابوری (متوفی 468)، كه به نوشته حاجی خليفه (ج 1، ستون 431) تفسيری نحوی است.
6) كشفالمشكلات، از علیبن حسين اصفهانی جامع (متوفی پس از 535)، كه به نوشته زركلی (ج 4، ص 279) در باره علتهای نحوی و لغويِ قرائتهای قرآن است.
7) الكشّاف عن حَقائق غوامضالتنزيل و عيونالاَقاويل فی وجوهالتأويل ، از محمودبن عمر زمخشری، كه از كاملترين تفاسير بلاغی و نحوی قرآن كريم است ( رجوع کنید به الكشاف عن حقايق التنزيل * ). ابنخَلْدون (ج 1: مقدمه ، ص 555 ـ556) آن را از بهترين تفاسير ادبی می داند ولی نسبت به ديدگاههای اعتزالی او معترض است (برای تفصيل اين مسئله و ارزش ادبی تفسير او رجوع کنید به ذهبی، ج 1، ص 433ـ446؛ ضيف، ص 243ـ265). در اين تفسير، مباحث نحوی بتفصيل مطرح شده است (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 245ـ 246، 387ـ 388). برخی از آرا و مباحث بلاغی زمخشری در اين تفسير عبارتاند از: بحث در باره تشبيه ( رجوع کنید به ج 1، ص 79ـ81)، مجاز بودن كنايه ( رجوع کنید به ج 1، ص 654ـ655) و تفاوت تعريض و كنايه ( رجوع کنید به ج 1، ص 282ـ283). در اين كتاب مسائل مهم علوم معانی و بيان و بديع بتفصيل مطرح شده است (برای تفصيل رجوع کنید به ابراهيم عطوه عوض، ص 158ـ189؛ حوفی، ص 205ـ231).
8) المُحَرَّرالوَجيز فی تفسيرالكتابالعَزيز، از ابنعَطيّه اندلسی (متوفی 541 يا 546). اهتمام او در اين تفسير به مسائل ادبی بوده است ( رجوع کنید به منيع عبدالحليم محمود، ص 126؛ ذهبی، ج 1، ص 233). وی به بسياری از كتابهای لغت و نحو مراجعه كرده، ازينرو، كتابش در اين دو زمينه بسيار معروف است (برای آگاهی از اين كتابها رجوع کنید به ابنعطيّه، ج 1، مقدمه، ص 4، 8). به نوشته ابنخلدون (ج 1: مقدمه ، ص 555)، اين تفسير در ميان مردم مغرب و اندلس شهرت داشته و قُرطُبی ( رجوع کنید به دنباله مقاله) از شيوه او پيروی كرده است. چند ويژگی عمده اين تفسير عبارت است از: تفصيل مباحث نحوی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 225ـ226، 281)، استشهاد فراوان به اشعار عربی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 351، 354) و تحليل نحوی قرائتها (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 434، 444).
9) مَجْمَعالبَيان فی تفسيرالقرآن، از فضلبن حسن طَبْرِسی (متوفی 548) كه به گفته مؤلف (ج 1، ص 77)، در مباحث ادبی و نحوی تكيهگاه ديگران است. ويژگی بارز اين تفسير، نظم و ترتيب در عرضه مباحث است. در مباحث لغوی، به طور دقيق با استعانت از اشعار عربی مباحثی را مطرح می كند (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 196) و در مباحث نحوی به اندازه لازم به بحث می پردازد (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 176؛ برای تفصيل رجوع کنید به ابراهيم عطوه عوض، ص 124ـ125؛ ذهبی، ج 2، ص 95ـ 98؛ مجمعالبيان فی تفسيرالقرآن * ).
10) تفسير جوامعالجامع ، از همان مؤلف. وی در آن به تفسير زمخشری نظر داشته است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 2ـ3) و به مباحث لغوی، نحوی و بلاغی پرداخته (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 9، 249، 340) و آرای نحويان بصره و كوفه را بررسی كرده (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 15) و از اَمثال رايج نيز بهره برده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 23، 207).
11) مَفاتيحالاَسرار و مَصابيحالاَبرار، از محمدبن عبدالكريم شهرستانی (متوفی 548). در اين تفسير پس از هر آيه، مباحثی در باره لغت و معانی (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 243)، نحو (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 228) با استشهاد به اشعار عربی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 219، 229) مطرح شده است. مؤلف در آغاز تفسير (ج 1، ص 172ـ174) از دانشمندان لغت و نحو و تفسير، همچون فَرّاء، زَجّاج، كَسائی، ابن سَلّام، ابوعُبَيْده و قُطْرُب، كه از آثار آنان استفاده كرده، ياد نموده است.
12) التفسيرالكبير يا مَفاتيحالغَيْب ، از فخررازی (متوفی 606؛ رجوع کنید به تفسير كبير * ). برخی از ويژگيهای ادبی اين تفسير عبارت است از: بررسيهای عميق لغوی با استناد به اشعار عربی (رجوع کنید به فخررازی، ج 1، ص 156ـ164، ج 2، ص 12ـ13، 68) و پرداختن به مباحث نحوی (رجوع کنید به ج 1، ص 96ـ100) و مباحث بلاغی ( رجوع کنید به ج 2، ص 72، 74ـ 75؛ برای تفصيل مطالب بلاغی در تفسير فخررازی رجوع کنید به ماهر مهدی هِلال، ص 187ـ255).
13) الجامع لِأَحكامالقرآن ، از محمدبن احمدانصاری قُرْطُبی (متوفی 671) كه به تفسير فقهی شهرت يافته ولی مباحث ادبی آن بسيار شايان توجه است (مانند بررسيهای لغوی، توجه فراوان به مباحث نحوی و مسائل بلاغی، برای نمونه رجوع کنید به قرطبی، ج 1، جزء 1، ص 136ـ 138، 210ـ211، جزء 2، ص 239ـ241؛ نيز رجوع کنید به تفسير قرطبی * ).
14) اَنوارالتَّنزيل و اَسرارالتّأويل ، از عبداللّهبن عمر بَيْضاوی (متوفی 685 يا 691). پرداختن به مباحث لغوی و نحوی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 15، 66، 103)، استشهاد فراوان به اشعار عرب (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 18، 137)، اشاره به اختلافات نحوی دو مكتب بصره و كوفه (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 83) و تحليل نحوی قرائتها (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 121، 123) برخی از ويژگيهای ادبی اين تفسير است (نيز رجوع کنید به بيضاوی * ، عبداللّهبن عمر).
15) مَدارِكُ التَّنزْيل و حَقائِقُ التّأويل ، از عبداللّهبن احمد نَسَفی (متوفی 701 يا 710) كه تلخيصی است از دو تفسير زمخشری و بَيْضاوی با افزودن وجوه اِعراب و ذكر گفتههای نحويان و اشارهای مستمر به شاهكارهای بلاغی قرآن (جُبوری، قسم 1، ص 114؛ صالح، ص 293؛ نيز برای نمونه رجوع کنید به نسفی، ج 1، ص 5، 23، 386، 565).
16) غَرائبُ القرآن و رغائبالفرقان ، از نظامالدين اَعْرَج نيشابوری (متوفی 728) كه به گفته مؤلف (ج 1، ص 6ـ7) در حل مشكلات تفسير كشّاف زمخشری است و در توضيح الفاظ قرآن كريم، كنايهها، مجازها و استعارهها تأليف شده است. وی در پايان تفسير ( رجوع کنید به ج 6، ص 606)، منابع كتابش را بر شمرده و از جمله منابع خود در مسائل ادبی از الصحاح جوهری، الكشّاف زمخشری، تفسيركبير فخررازی و المفتاح يا مفتاحالعلوم سكاكی نام برده است.
17) البَحْرالمُحيط ، از ابوحَيّان غرناطی (متوفی 745). به نوشته مؤلف ( رجوع کنید به ج 1، ص 3ـ5)، نكتههای لطيف علم بيان و دقايق علم اِعراب در آن آمده و پس از بررسيهای لغوی و نحوی، بهطور جداگانه به نكات علم بيان و بديع اشاره شده است. مؤلف ( رجوع کنید به ج 1، ص 9ـ11) تصريح كرده كه از تفسير زمخشری و ابنعَطيّه استفاده كرده است. وی در ذكر مسائل صرفی (رجوع کنید به ج 1، ص 23) و نحوی ( رجوع کنید به ج 1، ص 191ـ192) زياده روی كرده تا بدانجا كه برخی، كتاب او را به كتابهای نحو نزديكتر می بينند تا به كتابهای تفسير ( رجوع کنید به ذهبی، ج 1، ص 301). مؤلف در كنار مسائل صرفی و نحوی به مسائل بلاغی قرآن كريم هم پرداخته ( رجوع کنید به ابوحيّان غرناطی، ج 1، ص 50ـ51، 186) و به اشعار عربی نيز استشهاد فراوان كرده است ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 172، 202). ابوحيّان تفسير خود را تلخيص نمود و آن را النَّهْرالمادّ منالبَحْر ناميد (حاجی خليفه، ج 1، ستون 226).
18) تفسيرالقرآن ، از احمدبن يوسف سَمين حلبی (متوفی 756) كه به نوشته حاجی خليفه (ج 1، ستون 122) از بهترين تفاسيری است كه به دانشهای پنجگانه اِعراب، تصريف، لغت، معانی و بيان پرداخته است ولی برخی آن را مشتمل بر حشو و تطويل دانستهاند. مؤلف، آثار ديگری نيز در اِعراب و غريبالقرآن دارد ( رجوع کنید به زركلی، ج 1، ص 274).
19) تفسيرالقرآنالعظيم ، از ابنكثير دمشقی (متوفی 774) كه علاوه بر پرداختن به مسائل لغت و نحو و بلاغت، توجه فراوانی به اشعار عربی نموده است. اهداف او را از اين كار میتوان چنين دستهبندی كرد: استشهاد به اشعار برای معانی لغات (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 88، 277ـ 278)، اشاره به وقايع و اشعار مهم در تفسير آيات و بيان مسائل تاريخی (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 255، 499ـ500) و اشاره به اشعاری كه با توجه به مضامين قرآن كريم سروده شده (مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 471ـ 498) و بيانگر تأثير قرآن بر شعر عربی است.
20) بَصائِر ذَوِی التَّمْييزفی لَطائفِ الكتابِ العزيز، از مجدالدين محمدبن يعقوب فيروزآبادی. مؤلف به ترتيب الفبايی، مطالبی را تحت عنوان «بصيرت» آورده و در آغاز هر يك از بابها مباحث ادبی راجع به آن حرف را گرد آورده است. مثلاً، مباحث حرف الف را از جهت نحوی و صرفی و زبانشناسی، با تكيه بر اشعار مطرح كرده ( رجوع کنید به ج 2، ص 4ـ11) كه حاوی مطالب ارزشمندی است. وی در ضمن مباحث لغوی، به اصل واژگان اشاره كرده و از معانی و وجوه كاربرد آنها ياد نموده (برای نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 113ـ114) و مباحث نحوی را نيز با تكيه بر كاربرد آنها در آيات قرآن مطرح كرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 190ـ 195).
21) ارشادالعقلالسَّليم الی مَزاياالقرآنالكريم ، از ابوالسُّعود محمد عِمادی (متوفی 982) كه با ذوق بلاغی، مباحث اعجاز قرآن را مطرح ساخته است (صالح، ص 293). اين تفسير اهميت خاصی دارد تا بدانجا كه آن را معتبرترين تفسير، پس از تفسير زمخشری و بَيْضاوی، دانستهاند ( رجوع کنید به ذهبی، ج 1، ص 328ـ329). ابوالسّعود در كنار مباحث بلاغی، مباحث صرفی و نحوی را با استناد به اشعار عربی مطرح كرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 10، 15، 24، 174).
22) تفسير روحالبيان، از اسماعيل حقّی (متوفی 1137) كه تفسيری صوفيانه و حاوی مباحث لغوی و بيانی است و ابيات و جملاتی به فارسی و تركی در آن آمده است (منيع عبدالحليم محمود، ص 267ـ 268). مؤلف، استشهاد فراوانی به ابيات فارسی كرده و غالباً نام شاعران را نيز ذكر نموده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 3، 252، «از مولوی»؛ ج 1، ص 6، «از سعدی و حافظ»؛ ج 1، ص 192، «از امير خسرو دهلوی»).
23) فَتحالقديرالجامعُ بينَ فَنّيِ الروايه والدرايه من علمالتفسير، از محمدبن علی شَوْكانی (متوفی 1250). به تصريح مؤلف ( رجوع کنید به ج 1، ص 13)، بيشترين نصيب وی از معانی لغوی، اِعراب و مطالب بيانی بوده است. وی مطالب فراوانی از دانشمندان لغت، همچون ابنفارِس و اَزْهَری هروی، نقل كرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 33، 97) و به مسائل نحوی و بلاغی با استناد به اشعار عرب توجه فراوان دارد (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 45، 52، 208).
24) روحالمعانی فی تفسيرالقرآنالعظيم والسَّبعالمَثانی ، از محمود آلوسی بغدادی (متوفی 1270). توجه جدّی مؤلف به مسائل نحوی تا بدانجاست كه وی را از مفسّر بودن دور می كند (ذهبی، ج 1، ص 338). برخی از ويژگيهای ادبی اين تفسير، تفصيل در مطالب نحوی (برای نمونه رجوع کنید به آلوسی، ج 1، ص232ـ 233، ج 2، ص 87 ـ 88)، استشهاد بسيار به اشعار عربی (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 282ـ361) و پرداختن به مسائل بلاغی است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 160ـ163).