8) تفسير فقهی، يكی از گرايشهای تفسيری قرآن كه به تفكيك و دستهبندی و تحليل و تفسير آياتی میپردازد كه با احكام فقهی ارتباط میيابد، تفسير فقهی است. بدون شك دو دانش تفسير و فقه در يك بستر تاريخی به وجود آمدند ( رجوع کنید به شهابی، ج 1، ص 478) و ازينرو در اصول و شيوههای فهم و منابع با يكديگر در ارتباطاند، زيرا در اعتقاد اسلامی اولين و مهمترين منبع تشريع و استنباط احكام، قرآن است. به نظر معرفت (ج 2، ص 354، پانويس 1) اگر از زاويه خاص سياسی و اجتماعی، كه گذشتگان از آن غافل ماندهاند، به قرآن توجه شود، شمار آيات فقهی متجاوز از دوهزار خواهد بود، اما بنا بر قول مشهور شيعه (برای نمونه رجوع کنید به علامه حلّی، ج 1، ص 526؛ فاضل مقداد، ج 1، ص 5؛ شهيد ثانی، ج 3، ص 63ـ64؛ بحرانی، ج 1، ص 27) تعداد اين قسم از آيات، حدود پانصدتاست. اين آيات كه بيانگر احكام عملی و تكاليف فقهی مسلمانان است، موضوعات متنوعی نظير احكام خانواده و احكام اجتماعی و اقتصادی را در بر دارد (برای تفصيل بيشتر در باره دستهبندی آيات احكام رجوع کنید به مسعودی، ص 55 ـ61).
در قرآن احكام عملی معمولاً به صورت كلی بيان شده است. در بسياری از آيات نيز حكم با الفاظی بيان می شود كه دلالت آن قطعی و ظاهر نيست و راه را برای اجتهاد و دخالت ذهن هموار می سازد. علاوه بر اين، گاهی تأثير رأی لغوی و نحويِ مفسر يا فقيه و نظر او در باره برخی از مباحث اصول فقه، مانند عموم و خصوص يا اطلاق و تقييد و همچنين مسئله صحت و سقم و درجه اعتبار روايات، باعث ايجاد اختلاف در استنباط احكام می شود ( رجوع کنید به آل جعفر، ص 157؛ رومی، ج 2، ص 416؛ نيز برای نمونه اختلافات رجوع کنید به آلجعفر، ص 232ـ 255). اين اختلافات از همان ابتدا با وفات پيامبر آغاز شد، چنانكه گاهی صحابه نيز در فهم يك آيه و احكام ناشی از آن اختلافنظر پيدا می كردند (برای نمونه رجوع کنید به خضری، ص 97ـ 105؛ ذهبی، ج 2، ص 415). اين وضع تا زمان شكلگيری رسمی مذاهب فقهی ادامه يافت، ضمن اينكه مسائل جديدی نيز برای مسلمانان پيش آمد. در اين ميان پيشوايان مذاهب با ادله و براهين مختلف و به دور از اغراض شخصی به آنچه از نظر خود صحيح میدانستند، فتوا می دادند اما پس از اين دوران، جريان تقليد از فقيهان و مكاتب فقهی شكل گرفت و هر مكتب فقهی با جانبداری از احكام و آرای فقهی پيشوای خود سعی در ترويج آن و ابطال آرای مخالفان داشت و با روی آوردن به تأويل و احياناً قول به نسخ يا تخصيص تلاش می كرد آيات قرآن را شاهد بر رأی فقهی خود يا دست كم غير معارض با آن نشان دهد (ذهبی، ج 2، ص 414ـ417)، به گونهای كه می توان قرن دوم و سوم را علاوه بر شكلگيری مذاهب فقهی، عصر تنظيم و ترتيب يافتن فقه و تفسير فقهی بر پايه مذاهب دانست (ايازی، ص 89 ـ90).
پس از اين دوره، پيروان هر مذهب فقهی برحسب قواعدشان به استنباط احكام از آيات پرداختند و تفاسيری برای آيات احكام نوشتند كه اختلافات مذاهب فقهی در آنها منعكس بود. در اين آثار معمولاً مؤلف به هنگام تفسير آيات، ابتدا آرای فقها و بزرگان مذاهب ديگر را به همراه دلايل آنان بيان میكند، سپس با استفاده از دانش لغوی و نحوی و اصولی خود و با ارائه شواهد قرآنی و حديثی نظرش را، كه همواره منطبق بر يكی از مذاهب شناخته شده فقهی است، به اثبات می رساند. مثلاً، در آيه ششم سوره مائده (آيه وضو) كه دارای مسائل و احكام عبادی بسياری است (ابنعربی، قسم 2، ص 557 ـ 558)، قواعد نحوی و اصولی، اشتراك معنايی حرف «واو» و روايات رسيده در اين باب باعث اختلاف فراوان و در نتيجه قول به وجوب يا عدم وجوب ترتيب در وضو گرديده است ( رجوع کنید به جَصّاص، ج 2، ص 360ـ364؛ ابن عربی، قسم 2، ص 561 ـ 562؛ قرطبی، ج 3، جزء 6، ص 98ـ99؛ فاضل مقداد، ج 1، ص 19ـ22).
تفسير فقهی تنها به احكام تكليفی و وضعی میپردازد (معرفت، ج 2، ص 354). در اين روش سعی مفسر بر استنباط حكم از آياتی است كه به صراحت يا اشاره متضمن حكمی شرعی است (ايازی، ص 88)، ازينرو می توان آن را يكی از قديمترين انواع تفسير موضوعی به حساب آورد. اين نوع تفسير را، از آن جهت كه فقها آن را بر عهده دارند، از دقيقترين تفاسير دانستهاند ( رجوع کنید به انصاری، مقدمه معرفت، ص 9). تفاسير فقهی همه احكام مرتبط با موضوع آيه، را مطرح می نمايند، چنانكه به نظر رومی (ج 2، ص 417) بين اين تفاسير و كتب فقه فرق چندانی نيست؛ اما در تفاسير ديگر، مفسران در ذيل آيات مربوط به احكام، تنها به ارائه حكم فقهی صريح و رأی خودشان بسنده می كنند (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به آلجعفر، ص 146).
مؤلفان تفاسير فقهی در ترتيب اين كتب معمولاً دو روش را به كار بردهاند: 1) تفسير آيات احكام به ترتيب سورهها و آيات؛ 2) تنظيم آياتفقهی قرآن براساسابواب رايج در كتب فقه. مفسران اهلسنّت غالباً روش اول را بر گزيدهاند و مفسران شيعه به طريق دوم رفتهاند (ايازی، ص 90ـ91؛ قس مديرشانهچی، ص 5).
احاديث فقهی پيامبر اكرم و توضيح و تبيين آنها از جانب صحابه و امامان شيعه، بخشی از تفاسير فقهی محسوب می گردد (معرفت، ج 2، ص 355)، هر چند به گفته ذهبی (ج 2، ص 418) قبل از عصر تدوين جز مطالبی پراكنده از فقهای صحابه و تابعين، تفسير فقهی ديگری يافت نمی شود. ابننديم (ص 40ـ41) در ميان مؤلفان كتب احكامالقرآن نام محمدبن سائب كلبی (متوفی 146)، از اصحاب خاص امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، را ذكر كرده و سيدحسن صدر (ص 321) بر اين اساس وی را اولين نويسنده احكامالقرآن دانسته است. اثری از اين كتاب در دست نيست.
قديمترين تفسير فقهيِ بر جایمانده، متعلق به محمدبن ادريس شافعی (متوفی 204) است كه احمدبن حسين بيهقی (متوفی 458) آن را گرد آورده است. پس از وی ابوبكر احمدبن علی جَصّاص (متوفی 370)، از علمای حنفی، احكامالقرآن را نوشت و از آن پس تأليف اين قبيل كتابها ادامه يافت (انصاری، همان مقدمه، ص 9ـ10)، چنانكه ابوالحسن علیبن محمد كياهراسی (متوفی 504) از عالمان شافعی، ابوبكر محمدبن عبداللّه ابنعربی (متوفی 543) و ابوعبداللّه محمدبن احمد قرطبی (متوفی 671) از مالكيان و محمدبن حسينبن قاسم (متوفی 1067) از زيديان كتابهايی در اين زمينه تأليف كردند (ذهبی، ج 2، ص 418ـ 419). تفسير زادالمسير فی علم التفسير ابنجوزی (متوفی 597) نيز اگر چه خاص آيات الاحكام نيست، اما بر مبنای آرای فقهی مذهب حنبلی نوشته شده است (ابنجوزی، ص 72؛ قس ذهبی، ج 2، ص 414ـ420 كه اشارهای به تفاسير فقهی حنبليان نكرده است؛ رومی، ج 2، ص 417؛ برای آگاهی از تفاسير فقهی اهل سنّت رجوع کنید به حاجی خليفه، ج 1، ستون 20؛ ايازی، ص 837). در ميان اماميه نيز قديمترين كتاب مستقل در اين باب، نوشته قطبالدين ابوالحسين سعيدبن هبه اللّه راوندی (متوفی 573) است (انصاری، همان مقدمه ص 10). پس از او فاضل مقداد سيّوری (متوفی 826) يكی از جامعترين اين تفاسير را نوشت (برای آگاهی از تفاسير فقهی شيعه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج 1، ص 40ـ44؛ ايازی، ص 91ـ92).
تأليفات جديد در زمينه تفسير فقهی اندك است و تفاوتهای بسياری با كتب كهن و متقدم دارد. اهمّ ويژگيهای تفاسير فقهی جديد بدين قرار است: بيان كليات و مطالب مهم و اجتناب از تطويل؛ دوری از تعصب و عدم پايبندی به يك مذهب فقهی خاص؛ اهتمام به رد برخی شبهات نسبت به احكامی چون قطع دست سارق و رجم زانی؛ و پرداختن به بخشی از آيات احكام، نه همه آنها از آنرو كه اين كتابها بيشتر برای دانشجويان رشتههای علوم قرآنی نوشته شده و جنبه آموزشی دارد (رومی، ج 2، ص 418ـ419؛ برای آگاهی از تفاسير جديد رجوع کنید به همان، ج 2، ص 436؛ مديرشانهچی، ص 3ـ4).
امروزه گاهی به دليل شخصيت ممتاز علمی يك مفسر يا فقيه متقدم، كه خود تفسير فقهی مستقلی ننوشته است، آرای پراكنده فقهی وی در ذيل آيات احكام، از لابلای تفسير يا كتب فقهی او، جمعآوری می شود و به صورت مجموعهای مستقل به چاپ میرسد، نظير الاحكام الفقهيه للامامالطبری: مجموعه من كتاب التفسيرله (بيروت 1420/2000) تدوين محمدحسن محمدحسن اسماعيل كه به ترتيب ابواب فقه سامان يافته و الانظار التفسيريه للشيخ الانصاری (قم 1376 ش) تدوين صاحبعلی محبّی كه به ترتيب سورههای قرآن تنظيم شده است (برای آگاهی از كتابشناسی آثار تأليف شده در باب تفسير فقهی رجوع کنید به هاشمزاده، ص 169ـ184).
9) تفسير عقلی ـ كلامی، يكی از گرايشهای تفسيری كه در آن مفسر در تفسير آيات به جای اتكا به روايات به اجتهاد و رأی خود اتكا میكند و با بهرهگيری از كلام و فلسفه به تفسير آيات و احياناً به اثبات ديدگاههای كلامی خود يا رد آرای كلامی مخالفان خود می پردازد. در پژوهشهای تفسيری از اين گرايش با عناوين تفسير اجتهادی و تفسير به رأی نيز ياد شده است ( رجوع کنید به محمدحسين ذهبی، ج 1، ص 256؛ زرقانی، ج 2، ص 49؛ ايازی، 1414، ص 40).
پيدايش و شكلگيری تفاسير عقلی ـ كلامی، بيش از هر چيز به وجود آيات نسبتاً زيادی در قرآن باز می گردد كه متضمن دادههای عقلی و نظری است، مثل آياتی كه دعوت به تعقل و تدبر می كند (برای نمونه رجوع کنید به بقره: 242؛ انبياء: 67؛ مؤمنون: 80؛ نور: 61) يا آياتی كه خود صبغه استدلالی دارند، مانند آياتِ نفی شرك (برای نمونه رجوع کنید به انبياء: 22؛ نمل: 63). علاوه بر اين در قرآن آياتی هست كه تفسير و تبيين آنها بدون توضيح و تأويل عقلی و صرفاً با اتكا به ظاهر لفظ ناممكن است يا با آموزههای صريح قرآن همخوانی ندارد. از اين قبيل است آياتی كه در آنها به خدا «يد» (دست) و «وجه» (صورت) نسبت داده شده ( رجوع کنید به فتح: 10؛ بقره: 115؛ الرحمن: 27) و از استوای خدا بر عرش (طه: 5) و رؤيت خدا سخن به ميان آمده است (قيامت: 22ـ23). اين آيات، كه با مفاهيم كلامی نظير تشبيه و تنزيه پيوند دارد، سبب طرح مباحث كلامی در تفسير اين آيات میشده است. علاوه بر اين در قرآن آياتی هست كه در ظاهر غيرقابل جمع می نمايد، مثلاً در آياتی آمده كه خداوند هركس را كه بخواهد هدايت می كند و هركس را كه بخواهد گمراه می سازد (برای نمونه رجوع کنید به ابراهيم: 4؛ نحل: 93؛ مدثر: 31) و از سوی ديگر در آياتی گفته شده است كه كفر نورزيد و ايمان بياوريد (برای نمونه رجوع کنید به آلعمران: 79؛ اعراف: 158؛ نساء: 136). در تفسير اين آيات نيز مباحث مختلفی، كه بيشتر جنبه كلامی ـ فلسفی دارد، مطرح گرديده است، مثل مباحثی در باره جبر و اختيار، كسب، افعال بندگان و حسن و قبحِ افعال. اين قبيل آيات و برخی عوامل ديگر، موجب شكلگيری مباحث و مناقشاتی ميان مسلمانان در قرون اوليه اسلام شد و بتدريج به تأسيس علم كلام انجاميد و بر تفسير قرآن، كه در آغاز متكی بر منقولاتی از پيامبر اكرم و آرای صحابيان بود، تأثير مستقيم گذاشت. تفسير عقلی ـ كلامی حداقل در حوزه آثار مكتوب، نسبت به تفسير مأثور، متأخر است، هرچند كه ريشه آن را به عصر تابعين رسانده (معرفت، ج 2، ص 349؛ قس رومی، ص100) و از مكتب عراقی سخن گفتهاند كه در مقابل مكتب مكی و مدنی، رويكردی مبتنی بر رأی و اجتهاد بوده است ( رجوع کنید به محمد حسين ذهبی، ج 1، ص 121ـ122؛ خضيری، ج 2، ص 722ـ723).
در قرن سوم و چهارم با بسط و اشاعه علم كلام، تفسير كلامی نيز رواج يافت و در اين ميان، تفاسير معتزلی را می توان نقطه عطفی بهحساب آورد. معتزله بر اساس مشرب كلامی خود، كه مبتنی بر عقلگرايی بود، به تفسير عقلی آيات پرداختند و آياتی را كه معنای ظاهری آن موافق آرا و نظرياتشان بود «محكم» و آياتی را كه با اصول فكری آنان ناسازگار بود «متشابه» می ناميدند و در تفسير آياتی كه با مبانی عقلی ايشان ناسازگار بود به تأويل روی می آوردند (صاویجوينی، ص 108؛ برای آگاهی بيشتر در باره نقش تأويل در تفسير آيات نزد معتزله و نيز ديدگاه جاحظ معتزلی و قاضی عبدالجباربن احمد همدانی در اين باره رجوع کنید به همان، ص 108ـ112، 118ـ297؛ ابوزيد، ص180ـ 239). معتزله از نخستين كسانی بودند كه به اهميت عقل و رأی در تفسير آيات تأكيد كرده آن را در تفاسير خود بهكار بردند. بدينجهت مخالفان فكری آنان، اينگونه عمل تفسيری را تفسير به رأی خواندهاند كه بنا بر چندين حديث نبوی از آن نهی شده است ( رجوع کنید به بخش 1: كليات). بعدها بسياری از مفسران و متكلمان غيرمعتزلی، مثل ابوالحسن اشعری و ماتريدی و فخررازی، از مفسران اشعری نيز برای رد آرای كلامی معتزله در تفاسير خود از عقل و رأی بهره بردند كه خود منشأ تقسيمبندی جديدی شد. تفسير پژوهان و عالمان اشعری در دورههای بعد در ارزيابی تفاسير، اين تفسيرها را «تفسير به رأی ممدوح» يا «جايز» و تفاسير اهل اعتزال و ديگر مذاهب و فرق را «تفسير به رأی مذموم» خواندند ( رجوع کنید به محمدحسين ذهبی، ج1، ص288ـ 289، 362ـ477؛ زرقانی، ج 2، ص 65ـ69؛ رومی، ص 102ـ 104؛ نيز رجوع کنید به سيوطی، 1363 ش، ج 4، ص 205ـ207). در عين حال، به اين نكته بايد توجه داشت كه دامنه تفسير به رأی از تفسير عقلی و كلامی وسيعتر است و شامل تفاسير عرفانی هم میشود.
بنا به تعريفی كه از تفسير عقلی ـ كلامی داده شد، تفاسير بسياری در اين گروه جای می گيرند. از شماری از اين تفاسير فقط نامی در كتابها باقی مانده، از برخی ديگر فقراتی در ديگر كتب نقل شده يا فقط بخشهايی باقی مانده است. برخی از آنها هم بهصورت كامل در دست است و بعضاً بهچاپ رسيده است.
برخی از مهمترين تفاسير كلامی به ترتيب تاريخی عبارتاند از: تفسير ابوبكر عبدالرحمانبن كيسان الاصمّ (متوفی 200 يا 201)، عالم و مفسر معتزلی، كه به جهت تمايل به شيعه، معتزله او را طرد كردند (ابننديم، ص 214)، قاضی عبدالجبار همدانی ( فضلالاعتزال ، ص 267) نيز تفسير او را تفسيری عجيب دانسته است؛ كتابهای تفسير القرآن و تأويل القرآن ، هر دو اثر ضِراربن عمرو معتزلی، معاصر احمدبن حنبل، كه ميان آن دو كينه و عداوتی وجود داشت (ابننديم، ص 215؛ ابنحجر عسقلانی، ج 3، ص 203)؛ تفسير ابوعلی جبّائی (متكلم معتزلی، متوفی 303)، شيخ طوسی (ج 1، ص 1) در مقدمه تفسيرش، التبيان ، آن را تفسيری كلامی دانسته و از آن بسيار نقل كرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 102، ج 2، ص 12، ج 5، ص 6). ابنطاووس (ص 252ـ303) نيز بخشهايی از آن را آورده است. دانيل ژيماره اين تفسير را در 1373 ش/ 1994 بازسازی كرده است. همچنين ابوعلی فارسی (متوفی 377)، نحوی و لغوی ايرانی، بر اين تفسير شرحی نوشته با نام التتبع لكلام ابیعلی الجبّائی فی التفسير كه حدود صد برگ بوده است (ياقوت حموی، ج 2، ص 814؛ صفدی، ج 11، ص 379؛ در باره اين تفسير رجوع کنید به صادقی، ص 551ـ557). فرزند او ابوهاشم جبّائی (متوفی 321) نيز ظاهراً تفسيری داشته كه سيوطی (1960، ص 33) جزئی از آن را ديده اما در ديگر منابع نامی از آن نيامده است. تفسير ابوالقاسم عبداللّهبن احمد كعبی بلخی (متوفی 319)، متكلم معتزلی، با نام التفسير الكبير للقرآن (ابننديم، ص 219) نيز از تفاسير كلامی است. بهگفته ابنطاووس (ص 314) نام اين تفسير، جامع علمالقرآن بوده و صَفَدی (ج 17، ص 26) آن را دوازده جلد دانسته است. ابنطاووس (ص 315ـ337) و طوسی (ج 5، ص 27ـ29) بخشهايی از اين تفسير را نقل كرده و به نقد ديدگاههای او پرداختهاند. از اين منقولات میتوان به روش عقلی او در تفسير همچون ديگر معتزله پی برد.
از ديگر تفاسير كلامی تفسير ابومسلممحمدبن بحر اصفهانی (متوفی 322)، اديب و متكلم و مفسر معتزلی، با عنوان جامع التأويل لمحكم التنزيل است كه آن را بر اساس عقايد معتزله نوشته (ابننديم، ص 151) و به گفته ياقوتحموی (ج 6، ص 2438) در چهارده جلد بوده است. طوسی (ج 1، ص 1ـ2) ضمن ستودن اين تفسير به طولانی بودن آن خرده گرفته است (برای اطلاع از شرح حال و آرای ابومسلم اصفهانی در تفسير رجوع کنید به سرمدی، ص 23ـ36). همچنين يكی از عالمان هندی به نام سعيد الانصاری منقولات تفسير ابومسلم اصفهانی را از كتابهای مختلف گردآوری كرده و به نام ملتقط جامع التأويل لمحكم التنزيل (1340/1921) در كلكته هند بهچاپ رسانده است.
ابوالحسن علی بن اسماعيل اشعری (متوفی 324)، متكلم و بنيانگذار مكتب كلامی اشاعره و شاگرد ابوعلی جبّائی، نيز تفسيری بزرگ بر قرآن نوشته است با نام كتاب فی تفسيرالقرآن و الرد علی من خالف البيان من اهل الافك و البهتان كه بعدها با نام المختزن شهرت يافت (ابنفرحون، ج 2، ص 95). وی در اين تفسير به رد تفاسير معتزله مانند تفسير جبّائی و ابوالقاسم بلخی پرداخته است. ابنعساكر (ص 136ـ139) مقدمه اين تفسير را نقل كرده است. ابومنصور محمدبن محمد ماتريدی سمرقندی (متوفی 333)، متكلم و مفسر و پيشوای مكتب كلامی ماتريديه، نيز تفسيری نوشته است با نام تأويلات اهلالسنه كه در آن به تفسير آيات قرآن بر طبق عقايد و ديدگاههای كلامی خويش پرداخته و در تفسير برخی آيات به رد ديدگاههای مخالفان خود پرداخته است. برای نمونه در تفسير آيه 8 سوره بقره به رد ديدگاه كراميه در باره ايمان (ج 1، ص 44) و در تفسير آيه 24 سوره بقره به رد ديدگاه معتزله در باره جاودان بودن صاحب گناه كبيره در آتش جهنم می پردازد (ج 1، ص 73، نيز رجوع کنید به 179).
از ديگر تفاسير كلامی می توان به تفسير علی بن عيسی رمانی (متوفی 384)، نحوی و مفسرمعتزلی، اشاره كرد كه شيخطوسی (همانجا) در مقدمه تفسيرش آن را ستوده و به طولانی بودن آن خرده گرفته و ابنطاووس (ص 394ـ397) بخشهايی از آن را آورده و در مواردی به رد عقايد رمانی پرداخته است. نسخههايی از اين تفسير در كتابخانههای دنيا موجود است ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم، ذيل «الرمانی»). قاضی عبدالجبار همدانی (متوفی 415)، متكلم و مفسر معتزلی، علاوه بر آرای تفسيری در كتابهايش، از جمله المغنی ، كتابی در تفسير دارد با عنوان تنزيهالقرآن عن المطاعن كه در آن به تفسير عقلی ـ كلامی بعضی آيات كه از او در باره آنها سؤال كردهاند، پرداخته و در ذيل آيات شبهههايی را كه ممكن است مخالفان معتزله بر آنها وارد كنند، پاسخ داده يا آنها را تأويل كرده است (زرقانی، ج 2، ص 74؛ نيز رجوع کنید به محمدحسين ذهبی، ج 1، ص390ـ401)، مثلاً در تفسير آيه 26 سوره بقره به توجيه ديدگاه معتزله در باره گمراهی و ضلالت پرداخته (ص 19) يا در تفسير آيه 30 سوره قصص ( رجوع کنید به ص310) حادث بودن كلام خدا را توضيح داده است. از ديگر كتابهايی كه می توان آن را در شمار تفاسير عقلی ـ كلامی ذكر كرد، امالی شريف مرتضی علمالهدی (متوفی 436)، متكلم و فقيه امامی، با نام غررالفوائد و درر القلائد است شامل هشتاد مجلس بحث و مذاكره علمی در باره تفسير و حديث و ادب كه در مواضع گوناگون آن به تفسير كلامی برخی آيات پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به قسم 1، ص 25ـ 48، 526 ـ 529).
يكی از شاگردان قاضی عبدالجبار همدانی، ابويوسف عبدالسلامبن محمدبن يوسفبن بندار قزوينی (متوفی 483) است. وی تفسير مفصّلی بر قرآن نوشته با نام حدائق ذات بهجه فی تفسيرالقرآن الكريم كه به اختلاف آن را بين سيصد تا هفتصد جزء دانستهاند به گونهای كه تفسير وی بر سوره فاتحه الكتاب در هفت مجلد و تفسير آيه 102 بقره در يك جلد بوده است. وی در اين تفسير به شيوه معتزليان پيش از خود قرآن را تفسير كرده است (رافعی قزوينی، ج 3، ص 178؛ محمدبن احمد ذهبی، ج 18، ص 616ـ620؛ حاجی خليفه، ج 1، ستون 634). سليمانبن حسن صهرشتی، فقيه و متكلم امامی معاصرِ وی، در كتابی با نام النضير فی نقض كلام صاحب التفسير مواردی از آن را رد كرده است (ابنشهرآشوب، ص56). ابوسعد محسنبن محمد مشهور به حاكم جشمی * ، عالم و متكلم زيدی، نيز تفسيری بر قرآن نوشته به نام التهذيب فی تفسير القرآن . اهميت كلامی اين تفسير در نقلقولهايی از معتزله است ( رجوع کنید به زرزور، ص 161ـ 162؛ د. اسلام ، چاپ دوم، تكمله 5 ـ6، ذيل «الحاكم الجشمی»).
از قرن پنجم به بعد تفاسير بيشتری بر جای مانده و بنابراين بهتر میتوان در باره گرايش مفسران و روش تفسيری آنان داوری كرد. يكی از تفاسير مهم اين قرن، التبيان فی تفسيرالقرآن اثر شيخطوسی (متوفی 460)، فقيه و مفسر و متكلم امامی، است كه اولين تفسير كامل شيعی از قرآن كريم است و اگرچه در آن مباحث ادبی و فقهی و اصولی نيز بهوفور وجود دارد، چون صبغه اصلی آن كلامی است، میتوان آن را تفسيركلامی دانست (طباطبائی،ص50 ـ51). طوسی در التبيان مباحثكلامی بسياری در تفسير آيات آورده و در تفسير برخی آيات به دفاع از عقايد اماميه پرداخته است. برای نمونه، او در تفسير آيه 55 سوره مائده، علی عليهالسلام را جانشين بلافصل پيامبر اكرم دانسته و در تفسير آيه 28 سوره آلعمران، بهوجوب تقيه، در صورت خوف جانی، نزد اماميه اشاره كرده است (برای موارد ديگر رجوع کنید به التبيان فی تفسيرالقرآن * ). از ديگر ويژگيهای كلامی اين تفسير، نقل آرای كلامی مخالفان مثل معتزله و اشاعره است كه در هر مورد بهطور مستدل و با رويكردی عقلی بهآنها پاسخ داده است ( رجوع کنید به همانجا).
يكی ديگر از تفاسير مهم كلامی، تفسير الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقأويل فی وجوه التأويل اثر جاراللّه محمودبن عمر زمخشری (متوفی 528)، اديب و مفسر و متكلم معتزلی، است. بهگفته ابنخلدون (ج 1: مقدمه ، ص 555 ـ556) زمخشری در تفسير آيات قرآن به عقايد معتزله اشاره كرده و لذا محققان اهل سنّت (اشاعره) از آن تفسير دوری می كنند ولی اگر كسی كه آن را می خواند كاملاً به مذهب اهلسنّت آگاه باشد و راه استدلال خوب را بداند از عقايد معتزلی آن در امان خواهد ماند. از اين قبيل طعن و انتقادها بر كشّاف بسيار است (برای نمونه رجوع کنید به ابنتيميّه، ص 34، 51؛ محمدحسين ذهبی، ج 1، ص 435ـ442؛ الكشاف عن حقائق التنزيل * )، با اين حال حتی مخالفان آن هم از محاسن بسيار اين تفسير سخن گفتهاند ( رجوع کنید به ابنخلدون؛ محمدحسين ذهبی، همانجاها). از ويژگيهای تفسير كشاف ارائه ديدگاههای كلامی معتزلی است كه زمخشری به مناسبتهای گوناگون به آنها اشاره كرده است. برای نمونه زمخشری در تفسير آيه 10 سوره فتح، كه در آن از دست خدا (يداللّه) سخن گفته شد، به نفی تشبيه پرداخته و در تفسير آيه 22 سوره ابراهيم به نفی جبر و در تفسير آيات 3 سوره بقره، 173 سوره آلعمران و 33 سوره نجم به عقيده معتزلی منزلت بين منزلتين اشاره كرده است (برای ديگر آرای معتزلی زمخشری در الكشاف رجوع کنید به حوفی، ص 122ـ 166؛ فاضل، ص 318ـ336). بر تفسير الكشاف شروح و حواشی بسياری نوشتهاند كه از جمله حواشی آن الانصاف فيماتضمّنه الكشاف من الاعتزال اثر ابوالعباس احمدبن منصور جذامی جَرمی معروف به ابنمنيّر (متوفی 683)، مفسر و فقيه مالكی مصری، است كه بارها در حاشيه الكشاف بهچاپ رسيده است (برای آگاهی از ديگر شروح و حواشی الكشاف رجوع کنید به حاجی خليفه، ج2، ستون 1477ـ 1484؛ برای آگاهی از حواشی و شروح عالمان شيعی رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج 3، ص30، 332، 420، ج 4، ص310، 425، ج 5، ص 99، ج 6، ص 46، 59).
يكی از مهمترين تفاسير كلامی، مفاتيحالغيب ، معروف به تفسير كبير ، اثر فخرالدين محمدبن عمر رازی (متوفی 604)، متكلم و مفسر اشعری، است كه به سبب طرح مباحث كلامی فراوان در آن، برخی آن را دايره المعارفی در علم كلام دانستهاند (محمدحسين ذهبی، ج 1، ص 295؛ شحاته، ص 163). فخرالدين رازی در اين تفسير با رويكردی عقلی به تفسير آيات پرداخته و در تفسير آيات بسياری از معارف و علوم عصر خويش را به مناسبت ذكر كرده است (شحاته، همانجا). بنابراين، تفسير او مشحون از اقوال حكيمان و فيلسوفان و نزاعهای عقلی است ( رجوع کنید به بلتاجی، ص120). فخررازی در تفسير آيات مباحث مربوط به آيه را بهطور منظم دستهبندی كرده و برای رد كردن آرای مخالفان خود (مثل معتزله و كراميه) مطالب آنان را بتفصيل ذكر نموده است (محمدحسين ذهبی، ج 1، ص 294ـ295؛ بلتاجی، ص 126). چنانكه گفته شد يكی از ويژگيهای تفسير كبير فخررازی نقل نگرشها و استدلالهای عقلی فلاسفه است، مثلاً در تفسير آيه 48 سوره بقره، تأويل فلاسفه در باره شفاعت را ذكر كرده و بهتبيين آن پرداخته است (برای موارد ديگر رجوع کنید به تفسير كبير * ).
در دوران معاصر نيز تفاسير عقلی ـ كلامی بسياری نوشته شده كه برخی از مهمترين آنها عبارت است از: تفسير روح المعانی ، تأليف شهابالدين محمود آلوسی بغدادی (متوفی 1270)؛ تفسير القرآن الحكيم معروف به تفسير الخفاجی، تأليف محمد عبدالمنعم خفاجی (متوفی 1328 ش)؛ تحرير المعنی السديد و تنويرالعقل الجديد معروف به التحرير و التنوير تأليف محمدطاهربن عاشور (متوفی 1352 ش)، عالم مالكی تونسی؛ الميزان فی تفسيرالقرآن * ، تأليف محمدحسين طباطبائی (متوفی 1361 ش)، مفسر و فيلسوف امامی، كه در تفسير خود ضمن دفاع كلامی از معتقدات شيعه اماميه به بحثهای فلسفی و اجتماعی نيز پرداخته است؛ آلاءالرحمن فی تفسير القرآن ، اثر شيخ محمدجواد بلاغی * (متوفی 1352) مفسر، متكلم و اديب امامی؛ اطيب البيان فی تفسير القرآن ، تأليف سيدعبدالحسين طيب اصفهانی (متوفی 1369 ش)، عالم و متكلم امامی.
نوع ديگری از تفاسير كلامی، تفاسيری است كه پيروان فرق و مذاهب مختلف نوشته و ديدگاههای كلامی خود را مطرح كردهاند؛ مثلاً اباضيه (يكی از فرق خوارج) تفاسيری بر قرآن نوشتهاند كه مهمترين آنها تفسير كتاب اللّه العزيز (بيروت 1990)، اثر هودبن محكّم هُواری، مفسر اباضی قرن سوم، است كه گرچه در اصل تفسيری مأثور است، مفسر برخی از مسائل مثل كفر و ايمان، ارتكاب كبيره و شفاعت و ديگر ديدگاههای كلامی خويش را در تفسير آيات وارد كرده است (ايازی، 1374 ش، ص 147ـ 148). به تفسير هَمْيان الزاد الی دارالمعاد (عمان، 1401ـ1411) و تيسيرالتفسير (عمان، 1407ـ1409)، هر دو اثر محمدبن يوسف اطفيش (متوفی 1332)، نيز میتوان اشاره كرد.
در نزد زيديه نيز علاوه بر تفسير غريبالقرآن (قم 1414) منسوب به زيدبن علی و تفسير مقاتلبن سليمان (قاهره 1979ـ1989) ــ كه آن را در شمار تفاسير زيديه آوردهاند (از جمله رجوع کنید به شحاته، ص190) ــ به تفسير فتح القدير الجامع بين فَنَّيِ الروايه و الدرايه من علم التفسير (بيروت، بیتا.)، اثر محمدبن علیبن عبداللّه شوكانی (متوفی 1250)، میتوان اشاره كرد. از اسماعيليه هم اگرچه تفسير كامل و جامعی از قرآن گزارش نشده است، قاضی نعمان (متوفی 363) در آثارش از جمله در كتاب المجالس و المسايرات (تونس 1398/ 1978) و مؤيد فی الدين هبه اللّه شيرازی در المجالس المؤيديه (بيروت 1394/ 1974) به تفسير برخی آيات به مناسبت مباحث مختلف كتابهايشان پرداختهاند (برای موارد ديگر رجوع کنید به محمدحسين ذهبی، ج 2، ص 258ـ274؛ پوناوالا، ص 199ـ 222) همچنين اگر نظر كسانی كه محمدبن عبدالكريم شهرستانی (متوفی 548)، صاحب الملل و النحل ، را اسماعيلی می دانند، پذيرفته شود ( رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ج5، ص263؛ نيز رجوع کنید به بهرامی، ص356ـ 381) میتوان تفسير او به نام مفاتيح الاسرار و مصابيحالابرار(تهران 1376 ش) را در شمار تفاسير اسماعيلی آورد.
برخی از فيلسوفان مسلمان نيز با بهكارگيری عنصر عقل و معلومات فلسفی، تفاسيری فلسفی نوشتهاند؛ مانند تفاسير سورههای توحيد، فلق، ناس و اعلی از ابوعلی سينا (متوفی 428؛ برای اطلاعات بيشتر رجوع کنید به حكمت، ص 159ـ174)، تفسير برخی آيات در آثار شهابالدين سهروردی (متوفی 587) بويژه در التلويحات اللوحيّه و العرشيه ( مجموعه مصنّفات ، ج 1، ص 83، 92ـ93)، تفسير القرآنالكريم (قم 1379 ش) و مفاتيحالغيب (تهران 1363 ش) هر دو اثر محمدبن ابراهيم شيرازی مشهور به ملاصدرا (متوفی 1050)، كه هريك با گرايش خاص خود در فلسفه به تفسير آيات و سورههای قرآن پرداختهاند ( رجوع کنید به تفسير ملاصدرا * ).
منابع: (24) علاوه بر قرآن؛ (25) آقابزرگ طهرانی؛ (26) ابنتيميّه، مقدمه فی اصولالتفسير ، بيروت: دارمكتبه الحياه، [بی تا.(؛ (27) ابن حجرعسقلانی، لسانالميزان ، حيدرآباد دكن 1329ـ1331، چاپ افست بيروت 1390/1971؛ (28) ابنخلدون؛ (29) ابنشهر آشوب، معالمالعلماء ، نجف 1380/1961؛ (30) ابنطاووس، سعدالسعودللنفوس ، قم 1380 ش؛ (31) ابن عساكر، تبيين كذب المفتری فيما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری ، بيروت 1404/1984؛ (32) ابنفرحون، الديباج المذهب فی معرفه اعيان علماءالمذهب ، چاپ محمد احمدی ابوالنور، قاهره )? 1394/ 1974 (؛ (33) ابن نديم؛ (34) نصر حامد ابوزيد، الاتجاه العقلی فی التفسير: دراسه فی قضيه المجاز فی القرآن عندالمعتزله ، دارالبيضاء 1998؛ (35) محمدعلی ايازی، المفسرون: حياتهم و منهجهم ، تهران 1414؛ (36) همو، «نگاهی به تفاسير اباضيه»، بينات ، سال 2، ش 3 (پاييز 1374)؛ (37) محمد بلتاجی، مدخل الی علمالتفسير، )قاهره ( 1420/2000؛ (38) محمد بهرامی، «گرايش مذهبی شهرستانی: صاحب تفسير مفاتيحالاسرار »، فصلنامه پژوهشهای قرآنی ، سال 6، ش 21ـ22 (بهار و تابستان 1379)؛ (39) حاجی خليفه؛ (40) علیاصغر حكمت، «تفاسير ابوعلی سينا از قرآن مجيد»، در جشننامه ابنسينا ، ج 2، تهران: انجمن آثار ملی، 1334 ش؛ (41) احمد محمد حوفی، الزمخشری ، مصر: الهيئه المصريه العامه للكتاب، )بی تا.(؛ (42) محمد خضيری، تفسيرالتابعين: عرض و دراسه مقارنه ، رياض 1420/1999؛ (43) محمدبن احمد ذهبی؛ (44) محمد حسين ذهبی، التفسير و المفسّرون ، بيروت 1407/1987؛ (45) عبدالكريمبن محمد رافعی قزوينی، التدوين فی اخبار قزوين ، چاپ عزيزاللّه عطاردی، بيروت 1408/1987؛ (46) فهدبن عبدالرحمان رومی، بحوث فی اصولالتفسير و مناهجه ، رياض 1419؛ (47) عدنان محمد زرزور، الحاكمالجشمی و منهجه فی تفسيرالقرآن ، بيروت )? 1391/1971 (؛ (48) محمد عبدالعظيم زرقانی، مناهل العرفان فی علومالقرآن ، قاهره )1980 (؛ (49) زمخشری؛ (50) محمود سرمدی، «ابومسلم اصفهانی مفسّری گمنام»، مقالات و بررسيها ، سال 30، ش 62 (زمستان 1376 ش)؛ (51) يحيیبن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شيخ اشراق ، ج 1، چاپ هانری كوربن، تهران 1380 ش؛ (52) عبدالرحمانبن ابیبكر سيوطی، الاتقان فی علومالقرآن ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، )قاهره 1967(، چاپ افست قم 1363 ش؛ (53) همو، كتاب طبقات المفسرين ، چاپ مورسينگ، ليدن 1839، چاپ افست تهران 1960؛ (54) عبداللّه محمود شحاته، تاريخالقرآن و التفسير ، مصر 1392/ 1972؛ (55) علیاشرف صادقی، «زبان تفسير ابوعلی جبائی چه بوده است؟»، در هفتاد مقاله: ارمغان فرهنگی به دكتر غلامحسين صديقی ، ج 2، گردآورده يحيی مهدوی و ايرج افشار، تهران: اساطير،1371 ش؛ (56) مصطفی صاوی جوينی، مناهج فی التفسير ، اسكندريه: منشأه لمعارف، )بی تا.(؛ (57) صفدی؛ (58) محمدحسين طباطبائی، قرآن در اسلام ، تهران 1350 ش؛ (59) طوسی؛ (60) علی بن حسين علم الهدی، امالی المرتضی: غررالفوائد و درر القلائد ، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره 1373/1954؛ (61) محمود فاضل، «آراءالزمخشری الكلاميه فی تفسير الكشاف»، در يادنامه اديب نيشابوری: زندگانی استاد و مجموعه مقالات در مباحث علمی و ادبی ، به اهتمام مهدی محقق، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گيل (شعبه تهران)، با همكاری دانشگاه تهران، 1365 ش؛ (62) محمدبن عمر فخررازی، التفسيرالكبير، او، مفاتيحالغيب ، بيروت 1421/ 2000؛ (63) قاضی عبدالجباربن احمد، تنزيه القرآن عنالمطاعن ، بيروت: دارالنهضه الحديثه، )بی تا.(؛ (64) همو، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، چاپ فؤاد سيد، تونس )بی تا.]؛ (65) محمدبن محمد ماتريدی، تفسيرالماتريدی المسمی تأويلات اهلالسنه ، ج 1، چاپ ابراهيم عوضين و سيد عوضين، قاهره 1391/1971؛ (66) محمدهادی معرفت، التفسير و المفسّرون فی ثوبهالقشيب ، مشهد 1418ـ1419؛ (67) ياقوت حموی، معجم الادباء ، چاپ احسان عباس، بيروت 1993؛
(68) EI 2 , s.v. " A l-Rummani " (by J. Flanagan), Suppl. fascs.5-6, Leiden 1982, s.v. " A l-Hakim A l Djushami " (by W.Madelung); Ismail K . Poonawala, "Ismaili tawil
(69) of the Quran", in Approaches to the history of the interpretation of the Quran , ed. Andrew Rippin, Oxford: Clarendon Press, 1988.
/ محسن معينی /
10) تفسير عرفانی. تفسير عرفانی مبتنی بر تأويل ظاهر الفاظ قرآن است. اين نوع تفسير ريشه در نوعی تلقی از قرآن دارد كه بر اساس آن در ورای ظاهر الفاظ، بطن يا بطونی هست كه كشف و شهود عرفانی از اسرار آن پرده بر میدارد. اين نوع مواجهه با قرآن، با تفسير به معنای مصطلح آن، كه مبتنی بر قواعد ويژهای است، تفاوت دارد ( رجوع کنید به سيوطی، 1363 ش، ج 4، ص200ـ205؛ عك، ص30).
برخی گفتهاند كه تفسير عرفانی، عبارت است از مجموعه دريافتهای درونی عارف ( رجوع کنید به زركشی، ج 2، ص 311؛ سيوطی، 1363 ش، ج 4، ص 224) و نيز حاصل تأملات و استنباطهايی است كه از ذوق و تجربه عرفانی او سرچشمه می گيرد. بر اساس ديدگاهی ديگر، تفسير عرفانی برداشتی است استعاری و مجازی و رمزی از قرآن كه فقهايی كه از آيات و واژگان قرآن عمدتاً برداشتهای لغوی و اصطلاحی و فقهی دارند، آن را نمی پذيرند (بلاشر، ص 219).
تفسير عرفانی را تفسير تمثيلی و نمادين هم خواندهاند. به اين لحاظ، اين نوع تفسير وابسته به متن قرآن و مبتنی بر آن است (< دايره المعارف دين >، ج 14، ص 239). تفسير عرفانی، بهلحاظ روش و رويكرد تأويلی، با برخی مشربهای فلسفی و كلامی، همچون مشرب شيعی، وجه اشتراك دارد (متز، ج 1، ص 227؛ نيز رجوع کنید به تأويل * ).
قرآنپژوهان در جواز يا عدم جواز اين نوع تفسير اختلافنظر دارند؛ گروهی آن را غيرمجاز و حتی بدعت می دانند (ابنصلاح، ج 1، ص 196ـ197؛ زركشی، همانجا) اما برخی عقيده دارند كه در صورت حفظ اصولِ تفسير و جمع ظواهر الفاظ و دقايق نكات باطنی آنها، كه كمال ايمان و عرفان محض است (سيوطی، 1363 ش، همانجا)، اين نوع تفسير اشكالی ندارد (تفتازانی، ص 189ـ190؛ زرقانی، ج 2، ص 89 ـ90؛ آتش، ص 14ـ 15). بهنظر عبدالوهاب شعرانی (ج 1، ص 4)، اين شيوه تفسير مذموم نيست، زيرا عارفان میتوانند به معناهايی دست يابند كه رسيدن به آنها برای عالمانِ اهلظاهر ميسّر نيست.
پيشينه تفسير عرفانی به دوران صدر اسلام و روزگار پيامبر می رسد ( رجوع کنید به هجويری، ص50؛ آتش، ص20ـ26). برخی آيات قرآن (نساء: 80؛ محمد: 24؛ بقره: 115، 156؛ نور: 35) كه به كار استواركردن طرز تلقی صوفيه می آمد، دستآويزی برای تفسير عرفانی شد (ابونصر سَرّاج، ص 105ـ106؛ شاطِبی، ج 3، ص 382ـ383؛ گولد تسيهر، ص 204ـ 205). آنچه در شتاب بخشيدن به اين رويكرد مؤثر بود، وجود الفاظ و عبارات مجازی در قرآن است كه بهنظر سيوطی (1363 ش، ج 3، ص 120) انكارناپذير است و اگر اين واژههای مجازی در قرآن نبود، نيمی از زيبايی كتاب وحی از بين می رفت (برای نمونه اينگونه مجازها رجوع کنید به بقره: 74، 187؛ انعام: 132؛ اعراف: 175ـ176؛ فرقان: 12؛ مريم: 4؛ يس: 37؛ فتح: 29؛ صف: 46).
بهبعضی اصحاب پيامبر، اخباری منسوب است كه بنا بر آنها، نبايد صرفاً معنای ظاهری قرآن را مراد دانست ( رجوع کنید به ابنحنبل، ج 1، ص 79؛ ابوطالب مكی، ج 1، ص 49). پيش از تدوين تفاسير عرفانی، گفته ابنعباس در باره آيه دوازدهم سوره طلاق (اگر تفسير آن را بگويم مرا سنگسار می كنيد، و به تعبيری ديگر، مرا كافر می خوانيد) شهرت بسيار داشت و بدان استشهاد می شد (رجوع کنید به محمد غزالی، 1412، ج 4، ص 356). در دوره تابعين نيز اشخاصی، از جمله حسن بصری، آيات را بهشيوه اشاری تفسير میكردند (آتش، ص 31).
پل نويا معتقد است كه نخستين نمونههای تفسير عرفانی در آموزههای امام صادق، بويژه در زمينههايی مانند علم جفر و حوزه تجربه عرفانی، ديده می شود ( ص 136ـ139، 146) كه ضمن حقائق التفسير* سُلَمی آمده است، اگرچه در اصالت و اعتبار اين انتساب ترديد هست ( رجوع کنید به سبحانی، ص 99). به نوشته پل نويا، جنبه تخيلی و استعاری التفسيرالكبير مُقاتِلبن سليمان (متوفی 150)، الهامبخش عارفانی چون حكيم تِرْمِذی (متوفی 285) نيز بوده است ( رجوع کنید به ص 98؛ قس سبحانی، ص 97ـ99).
تفسير عرفانی نوعی تفسير است كه در آن عارف، بر مبنای تعاليم عرفانی يا ذوق وجدانی حاصل از شهود باطنی، به تأويل ظواهر آيات قرآن میپردازد. وجه تمايز اين نوع تفسير از ديگر روشهای تفسيری، به كار بردن «زبان اشارت» و مصطلحات ويژهای است كه طبيعتِ تجربه عرفانی آن را اقتضا می كند ( رجوع کنید به مُسْتَمْلی، ج 3، ص1160ـ1161؛ احمد غزالی، ص 1، توضيحات پورجوادی، ص 73ـ74). بههمين سبب، برخی بهتفسير عرفانی، تفسير اشاری هم می گويند (قُشَيری، ج 1، ص 41؛ سيوطی، 1363 ش، ج 4، ص 224؛ زرقانی، ج 2، ص 78؛ آتش، ص 12). اين اشارات عرفانی گاه با ظواهر الفاظ قرآن قابل جمعاند (زرقانی، همانجا). ابنعربی * ( الفتوحات المكيّه ، ج 1، ص 279) شيوه عارفان را در شرح و تبيين مراد وحی، اشارت ناميده و سبب آنكه اهل حقيقت معنای حاصل از آيات را اشارت مینامند، تقيه دانسته و گفته است كه دليل آن بيم از عالمان ظاهربين و فقيهان است (همانجا).
به نظر سيدحيدر آملی (1416، ج 1، ص 206) تأويل آيات الاهی همان تفسير انفسی است؛ يعنی، تطبيق جهان خارج (آفاق) با نفس عارف (انفس)، كه در واقع برداشتی است از آيه «سَنُريِهم آياتِنا فی الا'فاقِ و فی اَنْفُسِهِمْ حتّی يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الحَقُّ اَوَلَم يَكْفِ بِرَبِّكَ اَنَّهُ علی' كلِّ شَیءِ شَهيد» (فصّلت: 53). بنابراين، بين عالَم (كتاب تكوين) و قرآن (كتاب تدوين)، تطبيقی صورت می گيرد كه از طريق تأويل (تفسير انفسی) حاصل می شود ( آملی، همانجا).
اين رويكرد ويژه تفسيری، در واقع برآيندِ مبانی ويژه هستی شناسی و معرفتشناسی عارفان است. عارفان برای جهان هستی ظاهر و باطنی قائلاند و معتقدند كه هستی در هر لحظه، از بطون بهظهور می آيد و دوباره از ظهور به بطون می رود و همانند تنفس دارای قبض و بسط است (ابنعربی، الفتوحات المكيه ، ج 2، ص 391ـ392؛ شبستری، ص 67ـ 68). انسان نيز، مانند جهان، از جسم و روح تركيب شده كه جسمش ظاهر او و روحش باطن اوست (نجم رازی، ص 311؛ مولوی، ج 2، دفتر سوم، بيت 4248). قول به همانندی انسان و قرآن، بهلحاظ ظاهر و باطن، در برخی آثار حكيمان نيز ديده می شود ( رجوع کنید به صدرالدين شيرازی، ص 23؛ شايگان، ص110).
در برخی متون روايی، احاديثی دالّ بر ظاهر و باطن و حد و مُطَّلَع (مَطْلع) داشتن قرآن وارد شده است. بنا بر اين احاديث، هر آيه قرآن دارای ظاهر و باطنی است و هر حرف آن دارای حدی است و هر حدی نيز دارای مَطلعی (صفار قمی، ص 223؛ عياشی، ج 1، ص 86ـ87؛ سيوطی ،1363 ش، ج 4، ص 225؛ مجلسی، ج 89، ص 94).
در حديثی از امام صادق عليهالسلام آمده كه قرآن مشتمل بر چهار چيز است: عبارات، اشارات، لطايف و حقايق (آملی، 1368 ش، ص530؛ مجلسی، ج 89، ص 103). با استناد به اينگونه روايات، عارفان معتقد شدهاند كه در پس ظاهر كلمات و آيات قرآن معانی پنهان وجود دارد و آن معانی نيز متضمن معانی ديگر است و اين لايههای معنايی را تا هفت بطن و لايه دانستهاند (آملی، 1353 ش، ج 1، ص 12؛ همو، 1368 ش، همانجا). عارفان از اين روايات در توجيه و تحكيم مبانی تفسيری خود بهره گرفتهاند.
ابونصر سرّاج (ص 105ـ106) در ذيل مبحثی با عنوان «مستنبطات»، بهموضوع ظاهر و باطن می پردازد و از آن نتيجه میگيرد كه قرآن و سنّت دارای ظاهر و باطن است. ابوطالب مكی (ج 1، ص 156ـ157) با ذكر شواهدی از قرآن، ضمن اذعان بهوجود ظاهر و باطن برای آن، بر برتری علم باطن نسبت به علم ظاهر تأكيد كرده است. ابنعربی ( الفتوحاتالمكيه ، ج 1، ص 279) نيز بر اين باور است كه هر آيه از كتاب مُنزَل دو وجه وجودی دارد: يك وجه، وجود باطنی آن است كه اهل حق آن را در آيينه جانهای خود می بينند؛ وجه ديگر، همان كلمات و آيات است كه در خارج از جانهای اهل حق است.
تفسير عرفانی را میتوان به دو نوع تقسيم كرد: يكی تفسير فيضی ـ اشاری، ديگری تفسير مبتنی بر عرفان نظری (ذهبی، ج 2، ص 368). برخی قرآنپژوهان به اين تقسيم اعتراض كردهاند و جز در شدت و ضعف تأويلات، تفاوتی ميان اين دو نوع تفسير قائل نشدهاند ( رجوع کنید به معرفت، ج 2، ص 538 ـ 539).
تفسير فيضی ـ اشاری، روشی است كه در آن اهل سيروسلوك آيات قرآن را، بر خلاف مفاهيم ظاهری آن و به مقتضای اشارات پنهانی و مرموز، تأويل می كنند. اين شيوه تفسيری مبتنی بر مفاهيم نظری عرفانی نيست و در اغلب موارد با ظاهر الفاظ قابل جمع است و در واقع كوششی است برای جمع بين شريعت و حقيقت ( رجوع کنید به سيوطی، 1960، ص 21). اگر چه اين نوع تفسير نوعی تأويل است، چون تأويل كنندگان می كوشند ظاهر آيه را به معنايی بازگردانند كه با آنچه پيش و پس از آن می آيد موافق بوده با كتاب و سنّت مغاير نباشد، تأويلی پسنديده به شمار می آيد (زرينكوب، ج 1، ص 348). اساس تفسير فيضی ـ اشاری رياضت و مجاهدت نفسانی است كه از رهگذر آن، عارف به كشف و شهود نايل می شود. اين دسته از مفسران عارف معتقدند كه وجوه معنايی متعددی در ورای معنای ظاهری آيات وجود دارد ( رجوع کنید به ذهبی، ج 2، ص 381ـ 382). تفسير فيضی ـ اشاری را نمی توان از تفسيرهای باطنی، كه عدول از ظواهر قرآنی است، بهشمار آورد، زيرا آن تفاسير، به سبب عدم تطبيق با قواعد و علم تفسير، غالباً متضمن ادعاهايی بی مبناست (آتش، ص 16ـ17). گرچه در تفسير فيضی ـ اشاری نيز غالباً اصول تصوف عملی از رهگذر آيات قرآنی مورد استناد قرار می گيرد ( رجوع کنید به قشيری، ج 2، ص 131، 316ـ317، 407؛ ميبدی، ج10، ص 654).
از نظر برخی صوفيان، تأويل نبايد مجوزی برای وانهادن معنای ظاهری قرآن باشد. بنابراين، اين تأويلها با تأويلهای برخی فلاسفه و متكلمان و باطنيان متفاوت است (محمد غزالی، 1412، ج 1، ص 49؛ همو، 1407، ص 160؛ نيز رجوع کنید به ميبدی، ج 5، ص 307؛ سروش، ص 396ـ399). محكمات و آيات احكام از دايره اين تفسير و تأويل بيروناند و فقط متشابهات و آيات مربوط به احوال انسان و اسرار كائنات در اين تفسير مورد توجه و توجيه صوفيانه قرار می گيرند (زرينكوب،
ج 2، ص 349).
از مهمترين و كهنترين تفاسير فيضی ـ اشاری، تفسير سهل تُستری (متوفی 283) است كه بر مفسران صوفی بعد از تستری تأثير فراوانی نهاده، از جمله ابوعبدالرحمان سُلَمی در حقائقالتفسير از آن بهره برده است ( رجوع کنید به باورينگ ، ص 112).
حقائقالتفسير سلمی نيز از تفاسير مهم فيضی ـ اشاری است كه بر تفسيرهای بعدی، همچون لطائفالاشارات قشيری (متوفی 465)، تأثير داشته است ( رجوع کنید به قشيری، ج 1، مقدمه بَسْيونی، ص 11). تفسير سلمی مجموعهای است از تفاسير منسوب به امام صادق عليهالسلام، تفسير ابوالحسين نوری (متوفی 295)، تفسير حسينبن منصور حلاج (متوفی 309) و تفسير ابنعطا (متوفی 309؛ سلمی، ج 1، مقدمه پورجوادی، ص چهارده ـ پانزده).
لطائفالاشارات قشيری نيز از تفاسير فيضی ـ اشاری است ( رجوع کنید به ابنعربی، قانونالتأويل ، ص 207). محمدحسين ذهبی (ج 2، ص 412ـ443) و محمدهادی معرفت (ج 2، ص 539 ـ 588) تفاسير مهم فيضی ـ اشاری را معرفی كردهاند. رشيداحمد (ص 57)، لطائفالاشارات قشيری را اولين تفسير عرفانی دانسته كه شخصی متكلم و صوفی نگاشته است، زيرا آثار تستری و سلمی را، به معنای مصطلح، تفسير عرفانی نمی داند. تفسير قشيری برای مفسران پس از وی مأخذی معتبر بوده است؛ از جمله، روزبهان بَقلی شيرازی (متوفی 606) در تفسير عَرائس البيان فی حقائق القرآن * ، تفسير قشيری را يكی از منابع خود معرفی كرده و محمدبن يوسف حسينی مشهور به گيسودراز، صوفی و عارف هندی (متوفی 825)، در تفسير الملتَقَط مطالبی را بدون تصريح بهنام قشيری از تفسير او نقل كرده است ( رجوع کنید به رشيد احمد، ص 67ـ 68).
الفصول، نوشته ابوحنيفه عبدالوهاببن محمد، تفسيری است عرفانی ـ كلامی كه بر مذاق كرّاميه نوشته شده كه هنوز چاپ نشدهاست. ويژگی اين تفسير اشتمال آن بر اقوال محمدبن كرّام و ديگر علما و عرفای كرّامی و نيزعقايد آنهاست. در اين اثر، تصوير نسبتاً واقعی از عقايد كرّاميان ترسيم شده است ( رجوع کنید به شفيعی كدكنی، ص 61ـ113).
كشف الاسرار و عُدّه الابرار * (تأليف 520) به فارسی، از ديگر تفاسير عرفانی است. رشيدالدين ميبدی (ج 1، ص 1) روش خود را در تفسير، نخست ترجمه آيه، سپس بيان تفسير و در نهايت تأويل آيات ذكر كرده است. وی نوبت سوم اين تفسير را بهروش عرفانی و به مذاق صوفيان سامان داده
است. عرائس البيان فی حقائق القرآن نوشته روزبهان بقلی از ديگر تفسيرهای عرفانی است. مفسر، در عين اعتراف به معنای ظاهر در اكثر قريب بهاتفاق آيات، رويكردی اشاری ـ ذوقی و تأويل گرايانه نسبت به آيات دارد ( رجوع کنید به جُنَيد شيرازی، ص 244؛ منزوی، ج 1، ص170؛ روزبهاننامه ، مقدمه دانشپژوه، ص 8؛ صاوی، ص 12).
بحرالحقائق و المعانی فی تفسير السبع المثانی نوشته نجمالدين رازی، معروف به نجمالدين دايه، نيز از جمله تفاسير عرفانی است. اين تفسير، كه تا آيه هجده سوره ذاريات را در بر دارد، با اهتمام بر جمع بين ظاهر و باطن آيات و تأييد اصول تصوف سامان يافته است. كار نجمالدين دايه را علاءالدوله سمنانی ادامه داد (ذهبی، ج 2، ص 429ـ430؛ آتش، ص 145).
مثنوی معنوی * ، سروده جلالالدين محمد مولوی، را هم بهسبب اشتمال آن بر تفسير و تأويل عرفانيِ بخشِ عمدهای از آيات قرآن می توان از تفاسير عرفانی قرآن كريم بهشمار آورد (زرينكوب، ج 2، ص 373).
اسماعيل بن مصطفی حقی، صاحب تفسير روحالبيان ، با بهرهگيری از تفاسير عرفانی پيشين (مانند تأويلات عبدالرزاق كاشانی و بحرالحقائق و المعانی فی تفسير السبع المثانی ) و با بهرهگيری از اشعار عرفانی مولوی و حافظ و سعدی تفسيری ذوقی تأليف كرده است ( رجوع کنید به ج3، ص450، 453، ج6، ص177، 188، 201).
بيانالسعاده * تأليف حاج ملاّ سلطانمحمد گنابادی، معروف به سلطانعليشاه (متوفی 1327)، نيز از تفاسير فيضی ـ اشاری است (برای نمونههای ديگری از اين روش تفسيری در دو سده اخير رجوع کنید به رومی، ج 1، ص 376).
در ميان تفاسير فيضی ـ اشاری، تفاسيری وجود دارد كه در آنها فقط يك سوره يا يك آيه تفسير شده است، از جمله: مشكاه الانوار و مصفاه الاسرار اماممحمد غزالی (متوفی 505) در تفسير آيه 35 سوره نور؛ بحرالمحبه فی اسرار المودّه از احمد غزالی (متوفی 520)، الستّين الجامع لِلَطائف البساتين از احمدبن محمدبن زيدطوسی (از مؤلفان قرن ششم)، و حدائقالحقايق از معينالدين فراهی هروی مشهور به ملامسكين (از عارفان قرن دهم)، هر سه در تفسير سوره يوسف به زبان فارسی ( رجوع کنید به آتش، ص 56 ـ257).
تفسير مبتنی بر عرفان نظری، تحت تأثيرِ مكتب و آثار عرفانی ابنعربی، بويژه آموزه وحدت وجود، پديد آمد. صدرالدين قونيوی (متوفی 673) شاگرد و پسرخوانده ابنعربی، و عبدالرزاق كاشانی در تفسير قرآن از روش ابنعربی پيروی كردند. هدف اصلی در اين شيوه تفسيری، تطبيق انديشههای عرفان نظری، همچون وحدت وجود، با آيات قرآن است (معرفت، ج 2، ص 577؛ آتش، ص 174). تفسير رحمةٌمن الرحمن ، فراهم آمده از آثار قرآنی و عرفانی ابنعربی همچون ايجاز البيان فی الترجمه عن القرآن ، الجمع و التفصيل فی اسرار معانی التنزيل ، و الفتوحات المكيه ، از جمله اين تفاسير است (معرفت، ج 2، ص 572). بر اساس يك نظر، ابنعربی بويژه در بحث وحدت وجود و تفسير حروف، متأثر از ابنبَرَّجان * (متوفی 536) بوده است (آتش، ص 125).
برخی ديگر از تفاسير مهم و مشهور عرفان نظری عبارتاند از: اعجاز البيان فی كشف بعض اسرار امّ القرآن اثر صدرالدين قونيوی، در تفسير سوره حمد؛ تفسير القرآن الكريم از عبدالرزاق كاشانی و رسالهای در تأويل آيه بسماللّه از داود قيصری (از شارحان فصوصالحكم ).
تفسير المحيط الاعظم سيدحيدر آملی هم از تفاسير مهم عرفانيِ مبتنی بر آموزههای ابنعربی است كه در آن تشيع و تصوف باهم تطبيق داده شدهاند. اين تفسير قرآنی، بهگفته مؤلف آن، جامع تأويل و تفسير يا جامع شريعت و طريقت و حقيقت است (ج 1، ص 195).
منابع: (70) علاوه بر قرآن؛ (71) سليمان آتش، مكتب تفسير اشاری ، ترجمه توفيق ه . سبحانی، تهران 1381 ش؛ (72) حيدربن علی آملی، تفسيرالمحيط الاعظم و البحرالخضم فی تأويل كتاب اللّه العزيزالمحكم ، چاپ محسن موسوی تبريزی، تهران 1416/ 1995؛ همو، جامعالاسرار و منبعالانوار ، چاپ هانری كوربن و عثمان اسماعيل يحيی، تهران
(120) Regis Blachere, Introduction au Coran , Paris 1977; (121) Gerhard Bowering, The mystical vision of existence in classical Islam: the Qur'anic hermeneutics of the Sufi Sahl at-Tustari (d.283/896) , Berlin 1980; (122) The Encyclopedia of religion , ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v."Tafsir" (by Andrew Rippin); (123) Rashid Ahmad (Jullandri), "Abu al-Qasim al-Qushairi as a theologian and commentator" , Islamic quarterly, 13(1969).