و انسان كامل در اين عالم، به حسب سلوك الى
اللَّه و هجرت به سوى او، از اين حجب خارج شود و احكام قيامت و ساعت و يَوْمِ الدِّينِ براى او ظاهر و ثابت شود؛ پس
حق با مالكيّت خود بر قلب او ظهور كند در اين معراج صلاتى؛ و لسان او ترجمان قلبش
باشد و ظاهر او لسان مشاهدات باطنش گردد؛ و اين است يكى از اسرار اختصاص مالكيت
به يَوْمِ الدِّينِ.
الهام عرشى
بدان كه در باب «عرش» و «حَمَله» آن اختلافاتى است؛ و در ظواهر اخبار
شريفه نيز اختلاف است، گرچه به حسب باطن اختلافى در كار نيست؛ چون در نظر عرفانى و
طريق برهانى «عرش» بر معانى بسيارى اطلاق شود:
يكى از معانى آن- كه نديدم در لسان قوم- حضرت «واحديّت» است، كه
مستواى «فيض اقدس» است و حَمَلَه آن چهار اسم از امّهات اسما كه «اول» و «آخر» و
«ظاهر» و «باطن» است.
و ديگر- كه باز در لسان قوم نديدم- «فيض مقدّس» است كه مستواى اسم
اعظم است و حامل آن «رحمن» و «رحيم» و «ربّ» و «مالك» است.
و يكى از اطلاقات آن، جمله «ما سوى اللَّه» است، كه حامل آن چهار
مَلَك است: «اسرافيل» و «جبرائيل» و «ميكائيل» و «عزرائيل».
و يكى ديگر «جسم كلّ» است، كه حامل آن چهار ملك است كه صور «ارباب
انواع» است؛ و در روايت كافى اشاره به آن وارد شده.
[1] و گاهى اطلاق بر «علم» شده، كه شايد مراد از علم «علم فعلى» حق
[1] اصول كافى؛ ج 1: كتاب التوحيد؛ «باب العرش و الكرسى»، ص 129-
133.