responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 533

موضوع: اهمیت حق‌الناس در اسلام

تاريخ پخش: 20/03/1400

عناوين:

1- رعایت حق‌الناس در خانواده

2- حفظ خانه بدهکار، در پرداخت بدهی

3- پرداخت حق‌الناس، در همه حال

4- عذرخواهی و حلالیت‌طلبی از مردم

5- حفظ آبروی مردم، بزرگ‌ترین حق‌الناس

6- بزرگ‌ترین آیه قرآن، برای حفظ حقوق مردم

7- پیروی از سنت‌های خوب پیشینیان، در کنار ابتکار راه‌های جدید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه

اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ما بحث‌ها را قبل از رمضان در دانشگاه امام حسین علیه‌السلام پر کردیم، این جلسه‌ی آخر است. از دست‌اندر کاران، مدیریت، ریاست، پرسنل، دانشجوها تشکر می‌کنیم، جمعیت هم زیاد بود، منتها به خاطر حفظ دستوراتی که به ما دادند، گفتیم چند نفری باشند، ولی خب بحث‌هایمان عمومی بود. معاد گفتیم. رمضان 1400 را معاد گفتیم، ولی خب رمضان تمام شد، معادمان ماند. حالا یک مقداری، آخرین ساعت برنامه است، بحث شاهدان و شاکیان را مطرح می‌کنیم. موضوع بحث ما است. یا نُه تا، یا یازده تا، الآن یادم نیست، حالا حداقل می‌گوییم نُه تا شاهد در قرآن است. ما که کاری می‌کنیم خدا یک شاهد است، زمین هم یک شاهد است، زمان هم یک شاهد است، اعضای بدن هم شاهد است، فرشته‌ها هم شاهدند، ما نه تا شاهد داریم و شاکی هم داریم. عالمی که مورد مراجعه قرار نگیرد، شکایت می‌کند. قرآنی که مورد تلاوت قرار نگیرد، شکایت می‌کند. پیغمبر ما از مهجوریت قرآن شکایت می‌کند.
صلواتی بفرستید. «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
در حق الناسی که بحث آخر بود گفتیم حالا باید چه کرد؟ هیچی باید رفت داد صاحبش را. گاهی هم آدم خجالت می‌کشد، طوری نیست، طوری نیست. اول انقلاب امام یک بیانی به بعضی از مسئولین داشتند. آن زمان یکی از مسئولین آقای ربّانی املشی بود، دادستان جمهوری اسلامی بود، اول انقلاب. یک روز گفتند که امام ایشان را خواسته. گفت: آقای ربانی من چند روز پیش یک جمله‌ای گفتم که یک ترکش هم به شما خورد. گفت: بله آقا، دریافت شد! گفت: مرا حلال کنید. گفت: آقا شما امام منی، رهبر انقلابی، مرجع منی، امام منی، فرمود: ببین این‌ها سر جایش، اما من آن جمله ترکش به شما خورد، شما مرا حلال کن. عذرخواهی کنیم. چه اشکالی دارد عذرخواهی کردن؟
یک روز امام صادق علیه السلام دست یکی از یارانش را گرفت: گفت اجاره می‌دهی من دست شما را فشار بدهم؟ گفت: در خدمت شما هستم، بفرما. امام صادق دست ایشان را گرفت و یک کمی فشار داد. گفت: ببین جای فشار انگشت من ماند. گفت: اگر کسی همین مقدار به کسی ظلم کند که جای فشار انگشتش بماند، این جریمه دارد.

1- رعایت حق‌الناس در خانواده

گاهی پدر و مادر باید جریمه بدهند، به خاطر این‌که ظلم به بچه‌شان کرده‌اند. اگر کسی با قرصی، کپسولی، آمپولی بچه‌اش را سقط کند، اگر این بچه، هنوز بچه نشده است، هنوز نطفه است، باید بیست مثقال طلا جریمه بدهد، اگر این نطفه، علقه شد، خون بسته، چهل مثقال. همین‌طور بیست، بیست می‌رود بالا. بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد. نطفه بیست مثقال، علقه چهل مثقال، مضغه شصت مثقال، گوشت جویده شده باشد، همین‌طور تا وقتی استخوان‌بندی بشود، صد مثقال. اگر روح در او دمیده شده باشد، یعنی واقعاً نوزاد انسان شده باشد، روح در او هست، هزار مثقال طلا جریمه‌اش است. شما حق ندارید به بچه‌ی درون شکم همسر هم ظلم کنی، مادر هم حق ندارد ظلم کند. بچه‌ی من است، اختیارش با من است، نخیر، بچه‌ی شما هست، ولی اختیارش با شما نیست.
حتی اگر بچه بد هم بود، پدر حق ندارد این را از خانه بیرونش کند، برای این‌که واجب‌النفقه‌اش هست. واجب است بر پدر خرجی بچه‌اش را بدهد، حالا اگر بچه بد درآمده، بچه نباید بد بشود، باید یک راهی دیگر رفت. نفقه‌ی بچه‌ی بد، به عهده‌ی پدرش است، ولی بچه‌ی بد را هم نمی‌شود ترساند، نمی‌شود تهدید کرد. این حق الناس چیز خیلی دقیقی هست. گاهی هم آدم یک کاری کرده است، بچه بوده، عذرخواهی کنیم، عذرخواهی که طوری نیست. آره اگر اینجا عارت بشود، آنجا نار است، عار یا نار؟ آدم این را تحمل می‌کند.
حالا اگر کسی را ظلم کردیم مُرده، اینجا چه کنیم؟ «مَنْ ظَلَمَ أَحَداً فَفَاتَهُ فَلْيَسْتَغْفِر‌» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 334) برایش استغفار کن. اگر مالش را خوردیم، طرف مُرده است، باید آن مقداری که خوردی، بدهی به وارث‌هایش. اگر نمی‌دانیم صد تومان است یا دویست تومان است؟ کم است یا زیاد؟ کمش که یقینی است، صد تومانش که قطعی است، منتها بین صد تا دویست شک داری، که از صد بالاتر است، آن‌که قطعی است صد است، اگر نمی‌دانی مبلغ چه‌قدر است، حداقل را بگیر که بشود گفت: حداقلش که این هست، حداقلش این هست. گرفتن حق الناس هم حد دارد.

2- حفظ خانه بدهکار، در پرداخت بدهی

شخصی است به نام ابن ابی عمیر. یک هفده، هجده نفر در اسلام هستند که این‌ها هر چه بگویند حرفشان درست است. می‌گویند حرف‌های مُرسَل‌شان هم مُسند می‌شود، یعنی اگر هر چه گفتند دیگر شک نکنید. ایشان حرف‌هایش سکه است. قولش، قول است. حرف‌هایش حتی اگر بگوید شخصی گفت، لازم نیست آن شخص را بشناسی، اگر ایشان گفت شخصی گفت، ایشان از غیر آدم‌های اهل چیزی نقل نمی‌کند. یکی از این‌ها ابن ابی عمیر است. ایشان هم دانشمند بود، هم بزاز بود. یک مقدار هم نسیه داده بود به کسی. بعد که زندان هارون الرشید بود و آمد بیرون و این حرف‌ها، طرف را خواست گفت: ما یک مقدار به شما نسیه دادیم. ایشان رفت خانه‌اش را فروخت، آورد. ابن ابی عمیر گفت: من به یک درهم از این پول‌ها نیاز دارم، یعنی خیلی دستم خالی است، اما امام فرمود: بدهکار حق ندارد مجبور بشود خانه‌اش را بفروشد طلب مردم را بدهد. به شرط اینکه خانه‌اش طبیعی باشد هان. خانه‌ی طبیعی، نه این‌که خانه‌ی سلطنتی. نه، اگر این خانه زیادش نیست، در شأنش است. شأن چه چیزی هست؟ می‌گویند اگر در شأنت هست، خمس ندارد. شأن یعنی سوت. شما انگشتری که دست من است، اگر گفتی: چند است؟ گفتم: فلان مبلغ. گفتی: سوت کشیدی، پیداست که باید خمسش را بدهی. باید نرخ انگشتر یک چیزی باشد. ماشین قرائتی این است؟ هر جا مردم سوت کشیدند، پیداست از مرز بیرون رفته‌ای، باید خمس بدهی. هر جا زندگی‌ات عادی بود، لباس عادی، ماشین عادی، خرجی عادی، مهمانی عادی، سفر عادی. اگر سفر عادی بود، یعنی مردم سوت نکشند، خمس ندارد، اما اگر اشرافی بود، بله، آن طوری نیست، خانه‌اش را بفروشد، خانه‌ی ساده‌تر زندگی کند، مال مردم را بدهد ولی اگر خانه‌اش عادی بود، نباید مجبور بشود به خاطر حق الناس خانه‌اش را بفروشد.

3- پرداخت حق‌الناس، در همه حال

اگر مُرده طرف، که مالش را خوردید، به ورثه‌اش بدهید. حالا اینجا باز این مسئله را من بگویم. چهار رقم حق الناس داریم: [پای تخته] موضوع ما حق الناس
1- هم آدم معلوم است که چه کسی است، هم مبلغ. می‌دانیم به حسن آقا است، آن هم دویست هزار تومان. هم آدم را می‌شناسیم، هم مبلغ را. اینجا روشن است. همان مبلغ، به همان آدم داده ‌شود.
2- یک وقت نه آدم معلوم است، نه مبلغ معلوم است. بالاخره ما تاکسی داشتیم، گاهی چمدانی، ساکی در ماشین بوده، به خانه بردیم، حالا نمی‌دانم مسافر که هست، مبلغش چه قدر بوده، نه آدمش را می‌شناسم، نه مبلغش را. کم‌فروشی کردم، اما به کی، چی، نمی‌دانم. اینجا یک حداقل هست، آن مقدار را که حتماً هست چه‌قدر است، نمی‌دانی ده میلیون یا بیست میلیون، حداقلش چه‌قدر است؟ آن حداقل را باید داد، این هم به مرجع تقلید، یا از مرجع اجازه بگیریم بدهیم به یک فقیر.
سومی‌اش را من می‌گویم، شما چهارمی را بگویید.
3- نه آدم معلوم است، اما مبلغ معلوم است.
چهارمی را شما بگویید: هم آدم معلوم است، هم مبلغ.
این‌ها هر کدام یک حکمی دارد، از همه بهتر هم عذرخواهی است.
بچه بودیم می‌رفتیم دهات‌های کاشان میوه می‌خوردیم، فرار می‌کردیم. خوشی هم می‌کردیم، میوه‌ها را خوردیم در رفتیم. پانزده سالگی طلبه شدیم، دیدیم نوشته کسانی که مال مردم را خورده‌اند، حق الناس است، باید صاحبانش را راضی کنند، گرچه در کودکی باشد. اَی بابا. رفتیم پهلوی بعضی علما گفتیم: حالا ما برویم بگوییم آقا بچه بودیم میوه دزدی خوردیم؟! گفت: چاره‌ای نیست.
پول برداشتیم رفتیم روستا و درخت‌هایی که می‌شناختیم و صاحبانی که می‌شناختیم حلالیت طلبیدیم البته این حالا یک نمونه بوده هست هان. خدا می‌داند چه‌قدر به آدم‌ها بدهکاریم و نمی‌شناسیم و فراموش کردیم. حالا یک قلمش را که می‌شناسیم می‌گوییم فکر می‌کنیم آدم خوبی هستیم. سر زن و بچه‌مان داد زدیم. سر افرادی داد می‌زنیم؟ کسانی از ما ترسیدند، کسانی از ما نمی‌دانم والله.

4- عذرخواهی و حلالیت‌طلبی از مردم

برویم سراغ بحث‌مان. باید عذرخواهی کرد. عذرخواهی خوب را شما نگاه کنید علی بن یقطین کرد. علی بن یقطین وزیر بود. وزیر هارون الرشید بود. وزیر آن زمان غیر وزاری الآن است، الآن هر شاخه‌ای یک وزیر دارد. آن زمان که می‌گویند وزیر، یعنی همه کاره. شیعه بود، ولی در دربار بود. وزیر دربار بود. آمد برود مکه، در مدینه خدمت امام کاظم برسد، راهش نداد. گفت: آقا من نماینده‌ی شما هستم، من با اجازه‌ی شما رفتم در دستگاه ظلم. شما فرمودی برو ولی شیعیان را نجات بده. شما راه به من نمی‌دهی؟! فرمود: یک شتربان آمد در دفتر کارت، راهش ندادی، چون فقیر بود، راهش ندادی. مکه‌ات هم امسال قبول نیست، تا او راضی نشود، مکه شما هم قبول نیست. برگشت آمد کوفه. رفت در خانه‌ی شتربان، صورتش را گذاشت روی زمین، گفت: لگد کن، لگد کن. او را راضی‌اش کرد، رفت مدینه. امام اجازه‌اش داد، ملاقات کرد، گفت: مکه‌ات هم امسال قبول است. این مثل مهمی است.
مجرمی را بنا بود بزنند. شلاق را حضرت امیر داد به یک نفر گفت: بزن. همین‌طور که می‌زد گفت: چند تا می‌زنی؟ گفت: مثلاً چند تا. گفت: سه تا اضافه زدی، من گفتم چند تا بزن؟ شلاق را گرفت، طرف را خواباند، همان را که شلاق می‌زد، خواباند. گفت: همان سه تایی که اضافه زدی باید به خودت بزنم.
روزهای اول انقلاب بود، آیت الله عظمای گلپایگانی خدا رحمتش کند، به امام رضوان الله تعالی علیه، این را شنیدم که پیغام داده که اگر می‌خواهی جمهوری اسلامی بگیرد، باید دو تا قاضی هم شلاق بخورد. شلاق مال مستضعفین نباشد. یعنی هر کس خلاف کرد، شلاق بخورد، بی‌رودربایستی، بی‌رودربایستی. یک وقت دفتر امامی‌ها شک کردند که امام از این‌ها راضی هست یا نه. گفتند: بپرسیم. خدمت امام رسیدند، گفتند: شما از ما راضی هستید؟ فرمود: اگر من خلاف ببینم و راضی نباشم می‌گویم: فردا نیایید، با کسی رودربایستی ندارم.

5- حفظ آبروی مردم، بزرگ‌ترین حق‌الناس

حق الناس از همه مهم‌تر آبرو است. گاهی در بحث غیبت سؤال می‌کنند که آقا حالا فلانی عصبانی شد، یک غیبت کرد، چرا شما می‌گویید به خاطر یک غیبت همه‌ی عبادت‌هایش از بین می‌رود؟! مثلاً بنده پنجاه سال جان کندم، یک غیبت کردم، به خاطر یک غیبت پنجاه سالم پوک، پودر می‌شود! به خاطر یک غیبت یک دقیقه‌ای پنجاه سال هیچ؟! این ظلم است. می‌گوییم: نه، ظلم نیست. قرآن می‌گوید: (عَطاءً حِساباً) (نبأ /36)، (جَزاءً وِفاقاً) (نبأ /26)، عطای ما حساب و کتاب دارد، جزای ما حساب و کتاب دارد. آن آقا هم که آبروی پنجاه ساله‌اش را ریختی، او هم پنجاه سال جان کنده بود آبرو درست کرده بود، تو با یک کلمه آبروی پنجاه ساله‌ی او را ریختی، خدا هم با همین کلمه، عبادت‌های پنجاه ساله‌ات را ریخت!! این عین عدالت است.
یک کسی به یک خطاط گفت: یک خطی برای من بنویس. او هم یک خط خوب نوشت. گفت: بسم الله. گفت: چه‌قدر می‌شود؟ گفت: دو هزار تومان. حالا دو هزار تومان قدیم. گفت: دو هزار تومان برای یک سطر؟! گفت: آقا درست است که این را یک دقیقه نوشتم، اما بیست سال هم هی عرق کردم، تمرین کردم، شما آن تمرین‌های من را هم باهاش حساب کن، آن‌ها را هم باید حساب کرد.
اگر خواسته باشیم حساب کنیم، گیر هستیم. یک واعظی در قم، واعظ درجه یک بود، رفت منبر، خانه‌ی آیت الله عظمای مرعشی نجفی، آقا هم نشسته بود و جمعیت زیاد. روی منبر گفت: آقای آیت الله عظمای نجفی مرعشی، می‌خواستم بیایم اینجا منبر، نوه‌ی من عبایم را گرفته گفته: من نمی‌گذارم بروی. گفتم: جمعیت است، منتظرند، حق الناس است، نمی‌گذارم بروی، نوه بود. آخرش پنج ریالش دادم، عبای من را ول کرده، آمدم منبر. بعد گفت: آقای نجفی، آن پنج ریال را هم بکش روی پول روضه‌ی ما. کتک‌هایش را ابی‌ذر خورد، ما به پلوهایش رسیدیم.
اگر حق الناس را فوتش کنی، خیلی. یک نمونه‌هایی در جبهه‌ها ما پای تلویزیون شنیدیم، که می‌خواست روی مین برود، پابرهنه رفت، گفت: این کفش تازه هست، یک کس دیگری پا کند. این را ما شنیدیم. نمونه‌هایی بوده، یک نمونه‌هایی بوده. بعضی آدم‌ها یک نمونه‌هایی سراغ دارم، ولی مسئله مهم است.

6- بزرگ‌ترین آیه قرآن، برای حفظ حقوق مردم

بزرگ‌ترین آیات راجع به حق الناس است. ما هیچ آیه‌ای نداریم که یک صفحه قرآن باشد. آیه‌ی چند بقره است؟ 282 بقره. یک صلوات بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد. بله. ببینید این آیه از اینجا شروع می‌شود تا اینجا. ما آیه‌ای به این طولانی نداریم، برای حق الناس است. بزرگ‌ترین خطبه‌های نهج‌البلاغه، بزرگ‌ترین نامه‌ها، نامه به مالک اشتر است، که سیاست است. بزرگ‌ترین آیات، آیات حقوقی است، تنظیم اسناد تجاری. حالا دو سه جمله‌اش را می‌گوییم. می‌گوید اول که، جمله جمله بخوانید، بریده بریده بخوانید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ) (بقره /282). ای مؤمنین در داد و ستد بنویسید. ترجمه‌اش این است. نوشتن. جمله جمله تندتر بخوانید.
(وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ) (بقره /282). نویسنده عادلانه بنویسد، نه به نفع مشتری، نه به نفع (مکث). هم بنویسید، هم نویسنده عادل باشد.
(وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ) (بقره /282). کاتب ناز نکند. به شکرانه‌ای که خدا به تو سواد داده، حالا تجارت این‌ها را تنظیم سند کن.
(فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً) (بقره /282). «فَلْيَكْتُبْ» ببیند در این دو صفحه چند تا کتابت آمده. در مکه یک باسواد بود، در کل حجاز هفده تا باسواد. در زمانی که سواد نبود، این‌قدر در قرآن گفته: بنویس، بنویس، بنویس، بنویس. «فَاكْتُبُوهُ»: بنویسید. «فَلْيَكْتُبْ» بنویسید. «کاتِبٌ»: نویسنده. (وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ) (بقره /282). «کاتِبٌ»، «يَكْتُبْ»، «فَاكْتُبُوهُ». در زمان جاهلیت در یک سطر، دو سطر قرآن این‌قدر بنویس، بنویس دارد، توجه اسلام به علم و کتابت، به حفظ حقوق حق الناس.
حالا این مال این است که کاتب بگیرید. شاهد هم بگیریم؟ شاهد هم بگیر، وکیل و کفیل هم بگیر. اگر طرف نمی‌تواند بگوید بنویسید، لال است، کر است، عاجز است، می‌گوید: ولی، اینجا ولایت می‌آید. ولایت، ولیّ او بیاید بگوید: این‌طور بنویسید. حالا بنویسیم کافی است؟ می‌گوید: نخیر، شاهد هم بگیرید، شاهد هم بگیرید. آیه‌ی شاهد را بخوانید:
(وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ) (بقره /282). دو تا شاهد بگیرید. هم کاتب، کاتب هم ناز نکند، دو تا هم شاهد بگیرید.
همین‌طور هی بنویس، بنویس، بنویس، همه‌اش آخرش می‌گوید که: (ذلِكُمْ أَقْسَطُ) (بقره /282). این به قسط و عدالت نزدیک‌تر است.
(وَ أَدْنى‌ أَلاَّ تَرْتابُوا) (بقره /282). شک هم دیگر نمی‌کنید وقتی هم نوشته است. چون گاهی وقت‌ها می‌گویم: والله یادم نمی‌آید، ولی دستخط خودم را می‌بینم می‌گویم: آهان یادم آمد، آهان این خط من است، امضای من است. یعنی بنویسید تا حتی اگر شاهد هم از ذهنش رفت، نگاه کند به خط خودش، یادش بیاید.
(فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ) (بقره /282). اگر دو تا مرد نبود، یک مرد و دو تا زن. چرا اینجا دو تا زن؟ زن چون ظریف است، ممکن است مسائل عاطفی‌اش بر مسئله‌ی حق‌طلبی‌اش غالب بشود و لذا دو تا زن باشند، اگر یکی یادش رفت، آن یکی یادش بیاید.
بزرگ‌ترین نامه‌های امیرالمؤمنین نامه‌ی سیاسی است، نامه به مالک اشتر است. بزرگ‌ترین آیه‌های قرآن، آیه‌های حقوقی است، آن وقت ما می‌آییم می‌گوییم دین از سیاست جداست. من حالا خیلی وارد نمی‌شوم، از کنار اسلام رد می‌شوم، غور نمی‌کنم، چون در دریایش غرق می‌شوم، ولی اخیراً یک یادداشت‌هایی که بود حدود به نظرم سیصد و پنجاه تا آیه‌ی سیاسی در قرآن است. آن کسی که می‌گوید دین از سیاست جداست، باید این سیصد و پنجاه تا آیه را آتش زد، باید کنار گذاشت. اگر دین از سیاست جداست پس سیصد، چهارصد تا آیه سیاسی را شما چه می‌گویید؟ بِکَنیم، حذف کنیم؟ آیات حقوقی یعنی چی؟ دو هزار و ششصد نکته‌ی حقوقی در کتاب حقوقی هست که بنده نوشته‌ام، من هم حقوق‌دان نیستم هان، من شش کلاس بیشتر درس نخواندم، اما به خاطر اینکه کنار قرآن بودیم، الآن کتاب حقوقی ما در دانشگاه تدریس می‌شود. علم فقط در دانشگاه نیست. دانشگاه حداقل است، مدرک‌هایی که شما می‌گیرید دکتر و فلان و این حرف‌ها، چون به هر حال مردم ایران بدانند اینجا دانشگاه است، شاگردها فوق‌لیسانس هستند، دکتر می‌شوند، اما باز دکتر و فوق‌لیسانس هم تمام علم نیست. خودتان باید هفته‌ای یک کتاب مطالعه کنید. این مدرک‌هایی که می‌دهند، این‌ها مثل کش می‌ماند، لباس کش می‌خواهد، اما آیا کش خیلی مهم است؟ کش واجب است، لازم هم هست، نیاز هم هست، نباشد هم نمی‌شود، هر جا می‌رود داماد می‌خواهد بشود، مدرکش چی هست؟ عروس می‌خواهد بشود، مدرکش چی هست؟ تخصصش چی هست؟ حقوقش چند هست؟ این درس‌ها را باید خواند، ولی تمام علم این‌ها نیست. امام رضا فرمود: «من أراد العلم» حوزه هم همین‌طور است، طلبه‌ها فکر نکنند تمام درس همین است که در حوزه می‌خوانند. درس‌های حوزه را باید خواند، درس‌های دانشگاه را باید خواند، اما قانع نشوید، قانع نشوید.
تصمیم بگیرید هفته‌ای یک کتاب را مطالعه کنید، کتابی را هم مطالعه کنید که نویسنده‌اش بالای چهل، پنجاه سال درس خوانده باشد، از این مقاله‌های زغور و بغور نمی‌خواهد بخوانید. کتاب‌های مایه‌دار. مثلاً کتاب‌های مطهری به خواندنش می‌ارزد، خوب هم می‌ارزد. ایشان شصت تا کتاب دارد، سال هم پنجاه دو هفته دارد، هر هفته یکی از کتاب‌های شهید مطهری را بخوانید، هفته‌ای یکی. شما دو سال دیگر می‌توانید هر چه در مغز مطهری هست، در مغز شما هم باشد، با کم و زیادش.
آیات حقوقی. من باور نمی‌کردم اسلام برای خانه هم آیه داشته باشد. اگر قبلاً به من می‌گفتند: اسلام راجع به بنایی چی دارد؟ اسلام راجع به بنایی؟! مستراح رو به قبله نباشد. دیگر غیر مستراح چی؟ بلد نبودم یک کسی آمد ستاد اقامه‌ی نماز، گفت: شما راجع به بنایی چه دارید؟ غیر از یکی دو تا نکته. وقتی که رفت فکر کردم که خب جوابش را بده. یک مدتی این کارهایم را جمع و جور کردم و یک مقدار رفتم در ساخت و ساز. یک کتابی نوشتیم معماری در قرآن، ساخت و ساز در قرآن. این را دادیم به یکی از این اساتیدی که پروفسور هستند، استاد تمام در دانشگاه معماری هستند، گفتم: آقا ببین من درس دانشگاهی نخواندم، اما این درس‌ها در حدیث‌ها هست هان. ایشان مطالعه کرد، یک نامه رویش نوشت، گفت: چرا این‌ها را حالا می‌گویید؟! گفتم: خوابمان برده، راستش را می‌خواهی، خوابمان برده. ما نسبت به اسلام خوابیم. اسلام راجع به ورزش چه دارد؟ حقوق کودک چه؟ حقوق اجیر چه؟ زارعت و کشاورزی چه؟ دلالی چه؟ این را چون حالا جلسه‌ی آخر است و شما هفته‌ای دیگر عوض می‌شوید ضمن اینکه ما باید تشکر هم کنیم از خدماتی که شما به ما ارائه دادید، اما هفته‌ای یک کتاب مطالعه کنید. شماره تلفن یک اسلام‌شناس را داشته باشید. کاری که ندارد، در دفتر تلفنتان انواع تلفن‌ها، یک تلفن اسلام‌شناس را داشته باشید. الحمدلله در همه‌ی پادگان‌ها فضلایی هستند که. آقا یک سؤال؟ ممکن است آن وقت جوابش را بلد نباشد، بگو پس آقا تحقیق کن، فردا دومرتبه من به شما زنگ می‌زنم.
الآن در پادگان‌های ما مسئله‌ی استخدام مطرح نیست، مسئله‌ی انقاذ غریق است، یعنی جوان، یک سؤال کردند شک کرده، الآن هم که همه، عرض کنم یک وقتی، خدا بیامرزد همه‌ی اموات را، مادرم به پدرم گفت: حاجی یک تلفن بخر، گفت: تلفن بخرم بگذارم پهلوی شما، که هر ساعتی خواستی با هر کسی حرف بزنی؟! خانه‌ام را به همه‌ی خانه‌ها سوراخ کنم؟! کجایند بیایند که ببینند خانه‌ها به خانه‌ها سوراخ نشد، قاره‌ها به قاره‌ها سوراخ شد، این هم چه سوراخی؟! در دل هم رفتند، یه چیزی به چیزی. امروز ساعت هشت و بیست دقیقه شبهه است، هشت و بیست و یک دقیقه جوان ایرانی مبتلا می‌شود. شما غیر از آموزش، انقاذ غریق، یعنی باید افراد را نجات بدهید و این نسل نو را هم باید بهش برسید به خصوص. آخرین پادگان، پادگانی است که سرباز در آن است، چون در خانه، خانه ای بوده که پدر و مادرش بعضی ها کوتاهی کردند، نرسیدند، مدرسه هم آمد بیرون و دبیرستان و دانشگاه آمد بیرون. آخرین دیواری که در آن است، دیوار پادگان است، از دیوار پادگان برود بیرون، دیگر شما دسترسی ندارید. برسید ببینید جوان اشکالش چه هست، جوابش چه هست. به شما ابلاغ نشده. ابلاغ چی چی هست؟ این ابلاغ و رسمی و نمی‌دانم مأموریت و فلان، این‌ها حداقل هست، شما چرا به حداقل تکیه می‌کنید؟ جوان ما در معرض شبهات است، غرق می‌شوند و شما باید این‌ها را نجات بدهید. تمام شد و رفت. شرح وظیفه‌ی شما هست، شرح وظیفه‌ی شما نیست.

7- پیروی از سنت‌های خوب پیشینیان، در کنار ابتکار راه‌های جدید

امیرالمؤمنین آمد خانه‌ی یتیم، دید یتیم گرفته شده، صدای بزغاله کرد، یتیم خندید، گفتند: آقا زشت است شما امیرالمؤمنین صدای بز می‌کنی! گفت: می‌خواهم یتیم بخندد. مگر به حضرت امیر ابلاغ شده بود که صدای بز بکند؟! وقتی می‌دانید یک جایی کم است، کمبود است، ضعف است، خودتان جبران کنید. لازم هم نیست که همه‌ی دستورها از بالا باشد. قرآن راجع به اینکه دستور از بالا باشد یا از پایین، دو تا آیه دارد. یک جا می‌گوید ببین گذشته ها چه کردند، تخصص‌های گذشته را یاد بگیرید. بالاخره پیشینیان ما در حوزه، دانشگاه، یک راه‌هایی را رفتند: (فَبِهُداهُمُ) (انعام /90) هدایت انبیاء را (اقْتَدِهْ) (انعام /90) اقتدا کن، ای پیغمبر ببین انبیای قبلی چه کردند، تو هم انجام بده، (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل‌) (احقاف /35) ببین پیغمبرهای اولوالعزم چه کردند، تو هم برو. یک راه این است که ببینیم قدما چه کردند، پیشکسوتان چه کسانی هستند، راه پیشکسوتان روی چشم. اما یک آیه ی دیگر هم داریم، می‌گوید: (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً) (فرقان /74) من امام متقین بشوم، یعنی خودم هم یک خط تازه‌ای ایجاد کنم.یعنی هم باید خوبی گذشتگان را یاد گرفت، هم باید خودمان دست به ابتکار بزنیم. به ما ابلاغ نشده و نشده نیست. جوان است، دیوار خانه برداشته شد، دیوار مدرسه و دبستان و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه برداشته شد، آخرین دیواری که دورش است، دیوار پادگان است. ما باید بتوانیم جوان‌هایمان را بیمه کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
یک دعا داریم: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ» یعنی من را به اندازه‌ی چشم به هم زدن به خودم واگذار نکن، آن وقت حدیث داریم یک چیزی اضافه کنید، گفتیم: چی اضافه کنیم؟ بگو: «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ» (الکافی، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 581) کمتر از چشم به هم زدن هم مرا به خودم واگذار نکن. ما را به خودمان واگذار نکن، به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن، بعد می‌گوید: نه، بگو کمتر از یک چشم به هم زدن.
نسل ما را، ناموس ما را، انقلاب ما را، کشور ما را، آبروی ما را، رهبر ما را، مسئولین ما را، قوای مسلح ما را، فرهنگیان ما را، همه را در پناه امام زمان حفظ بفرما.
هر چه به عمر ما اضافه می‌کنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا.
از تک تک شما تشکر می‌کنم.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- نفقه‌ی کدام دسته از فرزندان به عهده‌ی پدر است؟

1) فرزندان صالح
2) فرزندان ناصالح
3) هر دو مورد
2- کسی که بدهکار است و خانه دارد، وظیفه‌اش چیست؟
1) خانه‌اش را بفروشد، بدهی‌اش را بدهد.
2) لازم نیست برای پرداخت بدهی، خانه‌اش را بفروشد.
3) در صورت درخواست طلبکار، باید خانه‌اش را بفروشد.
3- اگر قبل از سنّ تکلیف، حقی از مردم ضایع کردیم،‌ وظیفه چیست؟
1) تکلیفی نداریم
2) باید صاحبش را راضی کنیم
3) خداوند بخشیده است
4- در فرهنگ اسلامی، مهم‌ترین حق‌الناس کدام است؟
1) مال مردم
2) پست و مقام مردم
3) آبروی مردم

5- بزرگ‌ترین آیه قرآن، درباره چه موضوعی است؟

1) مسائل حقوقی
2) مسائل سیاسی
3) مسائل خانوادگی

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 533
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست