نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 250
به درون خانه رفتم و به زن گفتم: كفشهايت را بپوش و برو
بيرون. و او هم بساطش را جمع كرد و رفت. ديدم موفّق دم در است به من گفت: درب را
ببند، درب را بستم. هنوز پشت درب بودم كه شنيدم مردى به آن زن مىگويد: چكار كردى
و چرا به اين زودى بيرون آمدى مگر نگفتم بيرون نيا؟
زن گفت: فرستاده جادوگر
باعث شد كه مرا بيرون كند.
شب نزد امام- 7- رفتم، امام فرمود: آن زن از بنى اميّه بود و آنها توطئه كرده بودند كه او
را در خانه تو دستگير كنند و آبروى تو را ببرند. خدا را شكر كن كه اين بلا را از
تو برگرداند.
سپس امام كاظم فرمود: با
دختر فلانى- كه از موالى ابو ايوب انصارى است- ازدواج كن كه خير دنيا و آخرت تو در
آن است.
من نيز با او ازدواج
كردم و همان طور كه امام فرموده بود، شد.
راهنمايى امام كاظم
(ع)
(1) 12- على بن ابى حمزه
مىگويد: امام- 7- مرا به دنبال كارى فرستاد. وقتى كه برگشتم ديدم متعب
دم درب ايستاده است. گفتم: بر امام بگو كه من اينجا هستم. وقتى كه او رفت زنى از
كنارم گذشت. با خود گفتم، اگر به معتّب نگفته بودم، دنبال آن زن مىرفتم و او را
صيغه مىكردم.
در اين هنگام معتّب
بيرون آمد و گفت: بيا داخل. وارد شدم ديدم امام بر سجاده نشسته است. با دستش از
زير سجاده كيسهاى بيرون آورد و به من داد و فرمود: برو دنبال آن زن كه الآن در
دكان فلان كس در بقيع منتظر تو مىباشد. من پولها را گرفتم و به طرف بقيع رفتم و
آن زن را در همان جايى كه امام فرموده بود، ديدم. به من گفت: اى بنده خدا! مرا
معطل كردى.
گفتم: من؟
گفت: آرى، پس با او
رفتيم و او را به عقد خود در آوردم[1].