نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 541
فصل چهارم: در بعضى سخنان و نصايح بعضى از پادشاهان ماضى از
ملوك عجم و غيره كه در امور ملك ماهر بودهاند، و در هر باب جهت پادشاهان نافع
است
از جمله بعضى نصايح هوشنج[1]
است كه جهت طهمورث وليعهد خود گفته. و اين هوشنج پادشاه دوم است از پادشاهان عجم و
عقيده بعضى آن بود كه او پيغمبرى بوده كه از جانب خدا بر خلق مبعوث شده. و بعد از
كيومرث، كه اوّل پادشاهان عجم است، هوشنج مرتكب امر سلطنت شده بود؛ جهان را پر از
عدل و احسان نمود و نسبت به رعايا و زيردستان بر وجهى سلوك نموده كه زياده بر آن
مقدور هيچكس نشده و لهذا جهانيان او را پيشداد[2]
خواندند- يعنى، عادل اوّل- و او را در حكمت عملى كتابى است كه آن را جاودان خرد
گويند و حسن بن سهل[3]، برادر
فضل بن سهل[4]، وزير
مأمون، آن كتاب
[1] - معر، ب« هوشنگ» است. به پندار ايرانيان نام او
بوم شاه بود، ولى به سبب آنكه هوش و هنگ- يعنى، دانايى بسيار داشت او را« هوشهنگ»
خواندند. و چون پيش از وى، آيين داد نديده بودند، و او در عدل و داد مىكوشيد،
پيشدادش لقب دادند. نخستين پادشاهى بوده كه در نصيحت و پند سخن گفته است. نك:
تاريخ گزيده، صص 76 تا 79.
[2] - به معنى« نخستين فردى است كه شيوه عدل پيش
گرفته». در پهلوى به شكلPeshdat آمده و در اوستا به صورتPara
-Dhata يعنى:
آنكه قانون را فراروى خود قرار داد و به داد حكم راند. نك: تجارب الامم، ج 1، ص 5
و ايضا پانوشت شماره 4.
[3] - مأمون بعد از كشتن فضل بن سهل برادرش، حسن، را به
وزيرى خود برگزيد و براى تلافى قتل برادر، وى را بسيار مورد توجه قرار داد. سپس با
پوران دختر وى زناشويى كرد. حسن نزد مأمون مقامى بس عظيم داشت، ولى بعد از گذشت
روزگارى ملازمت مأمون را براى خود دشوار يافت و از مصاحبت او پرهيز كرد. سپس
سودايى كه منشأ آن بىتابى و اندوه از مرگ برادرش، فضل، بود در سال 203 ق. يكباره
عارض شد و به قصد علاج خانهنشين شد. وى در سال 235 يا 236 ق. در دوران متوكّل در
شهر سرخس بدرود حيات گفت. نك: تاريخ فخرى، صص 308 تا 310؛ وفيات الاعيان، ج 4، صص
120 تا 123.
[4] - گويند سهل بن حسن در سال 190 ق. بهدست مأمون
اسلام آورد و هم گفتهاند پدرش توسّط مهدى و يا در روزگار هارون الرشيد به اسلام
گرويد. قبل از خلافت مأمون، همواره در ملازمت او بود و چون خلافت در دست مأمون افتاد،
فضل را به وزارت خويش برگزيد. به او ذو الرياستين مىگفتند، چون شمشير و قلم هردو
را در دست داشت. گفته شده انتخاب على بن موسى الرّضا( ع) به ولايتعهدى، به پيشنهاد
فضل، كه مذهب شيعه داشت، صورت گرفته بود و مأمون چون با شورش عبّاسيان در عراق
مواجه شد و برخى اعمال فضل را ناپسند يافت، دستور قتلش را صادر كرد. وى را در سال
202 ق. در حمّامى در سرخس هلاك ساختند. نك: تاريخ فخرى، صص 300 تا 302 و 306 تا
308؛ تاريخ طبرى، ج 5، صص 143 و 144.
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 541