responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 437

نيست كه به جاى آلپ تكين بنشيند و مهترى ما كند. و ما را در هندوستان حشمتى و ناموسى افتاده است هرچه عظيمتر و هيبتى هرچه بزرگتر از ما در دل هندوان است، و اگر بدين مشغول شويم كه اين گويد من محتشمترم و آن گويد من مقدّمترم و هركسى گردن‌كشى كند، ناموس ما شكسته شود و دشمنان بر ما دست يابند. و چون مخالفت ميان ما پديدار آيد، اين شمشير كه بر روى كافران مى‌كشيم در روى يكديگر بايد كشيدن و اين ولايت كه به‌دست آورده‌ايم، از دست ما بيرون كنند. تدبير ما آن است كه يكى را از ميان خود، كه او شايسته‌تر باشد، اختيار كنيم و به هرچه او فرمان دهد، رضا دهيم و چنان پنداريم كه او آلپ تكين است. همه گفتند: «درمان كار ما جز اين نيست.» پس، نام غلامانى كه مقدّمتر بودند برشمردن گرفتند. هركسى هريكى را عيبى و عذرى مى‌گفتند تا به سبكتكين رسيدند. چون نام او بردند، همه خاموش گشتند. پس، از آن ميان يكى گفت: «سبكتكين را عيب آن است كه غلامان هستند كه از او پيشتر خريده‌اند و حقّ خدمت بيشتر دارند و الّا او را به هشيارى و مبارزى و دليرى و مروّت و سخاوت و نان پاره و مراعات مردمان و ياران كردن و خوشخويى و خداترسى و نيك‌عهدى و راستى هيچ درنمى‌بايد. و خداوند ما او را پرورده است و كردارهاى او را به همه اوقات پسنديده بود و او همه سيرت و طريقت خداوند ما دارد و اندازه و محلّ هريكى از ما نيك شناسد. من آنچه دانستم بگفتم. شما بهتر دانيد.»

زمانى از هرگونه سخن بگفتند. بر آن اتّفاق افتاد كه سبكتكين را بر خويشتن امير كنند. سبكتكين سر درنمى‌آورد تا الزامش كردند. پس، گفت: «اگر چاره نيست، من آنگاه اين شغل در خويشتن پذيرم كه هركه از شما خلاف من كند يا در من عاصى شود و در فرمان كاهلى كند، شما با من يكدل باشيد و او را بكشيد.» همه بر اين سوگند خوردند و عهدى و ميثاقى محكم بكردند و او را ببردند و بر بالش آلپ تكين بنشاندند و به اميرى بر او سلام كردند و درم و دينار نثار كردند.

و سبكتكين هر تدبيرى و تاختنى كه مى‌كرد، صواب مى‌آمد و دختر رييس زاولستان را زن كرد و سلطان محمود از آن زن متولّد شد و از اين جهت او را محمود زاولى گفتندى.

و چون بزرگ شد، با پدر بسيار تاختنها و سفرها كرد. و از خليفه بغداد سبكتكين را، بعد

نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 437
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست