responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 422

نصرت او دهى. و تتبّع عيب او نكنى، و اگر در او بدى دانى، پنهان دارى و بر او بپوشانى.

و اگر دانى كه قبول نصيحت تو مى‌كند، در ميانه خود و او نصيحت به‌جا آورى، و بر دشمنى او را بازنگذارى، و اقاله‌[1] لغزش او كنى و گناه او را ببخشايى، و با او معاشرت نيكو كنى.»

حكايت‌

آورده‌اند كه درويشى در همسايگى توانگرى خانه داشت. روزى كودك آن توانگر به خانه درويش آمد. ديد كه آن درويش با عيال و اطفال خود طعام مى‌خورد. كودك زمانى بايستاد و ميل طعام داشت. كسى مر او را مردمى نكرد. گريان‌گريان بازگشت و به خانه آمد. پدر و مادر از گريه او متألّم شدند و سبب پرسيدند. گفت: «به خانه همسايه رفتم و ايشان طعام مى‌خوردند و مرا ندادند.» پدرش فرمود كه طعامهاى گوناگون حاضر كردند و او چنانكه طريق كودكان بدخو باشد مى‌گريست و مى‌گفت: «مرا از آن طعام بايد كه در خانه همسايه مى‌خوردند». [107 ب‌] پدر درماند و به در خانه همسايه آمد و او را بيرون طلبيد و گفت: «اى درويش! چرا بايد كه از تو رنجى به ما رسد؟» درويش گفت:

«حاشا كه از من رنجى به كسى رسد!» خواجه گفت: «رنجى از اين بتر[2] مى‌باشد كه پسر من به خانه تو آيد و تو با كسان طعام خورى و او را ندهى و او گريه‌كنان بازگردد؟ و او حالا به هيچ‌چيز آرام نمى‌گيرد و طعام شما مى‌طلبد». درويش زمانى سر در پيش انداخت و گفت: «اى خواجه! در ضمن اين سرّى است. از من مپرس كه پرده من دريده مى‌شود». خواجه مبالغه كرد كه، «بارى بگوى.» گفت: «بدانكه آن طعام كه مى‌خورديم بر ما حلال بود و بر فرزند تو حرام. نخواستيم كه فرزند تو طعام حرام بخورد.» خواجه گفت: «سبحان اللّه! طعامى هست كه در شرع بر يكى حلال باشد و بر يكى حرام؟» درويش گفت: «در قرآن مجيد نخوانده و نشنيده‌اى كه: فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ[3]. هركه درماند به بيچارگى و تنگدستى، مردار بر وى حلال است و بر آن‌كس كه درمانده نباشد


[1] - بخشش، گذشت.

[2] - همان« بدتر» است.

[3] - مائده: 3.

نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 422
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست