نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 410
نفس من به دست اوست كه انس ايشان به تو يكروز و يكشب، بهتر
است از جهاد يك سال.»
نقل است كه شخصى از بنى سلمه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله
آمد و گفت: «اى رسول خداى! هيچ حقّى از آن پدر و مادر مانده است بر من، بعد از
آنكه ايشان وفات يافتهاند؟» حضرت فرمودند: «بلى! دعاى خير بر ايشان كردن و آمرزش
خواستن از جهت ايشان و وصيّت و عهد ايشان بهجا آوردن و دوست ايشان را گرامى
داشتن.» و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله منقول است كه، دعاى والده زودتر به
اجابت مىرسد. كسى گفت: «به چه سبب يا رسول اللّه؟» فرمود كه، «مادر رحيمتر است از
پدر، و دعاى [104 ب] رحيم ردّ نمىشود.»
زكريّا بن ابراهيم نقل كرده كه، من نصرانى بودم. مسلمان شدم و به حجّ
رفتم و داخل مجلس حضرت صادق 7 شدم و گفتم: «بودم من به دين نصرانيّه و
مسلمان شدم.» فرمود: «چه چيز ديدى در اسلام؟» گفتم: «قول خداى عز و جلّ كه فرموده
است: ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ
جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ[1]
يعنى: «نمىدانستى كه چه چيز است كتاب و ايمان، و ليكن گردانيديم آن را نورى كه
هدايت مىكنيم آن كسى را كه مىخواهيم. فرمود: «به تحقيق كه هدايت كرد تو را خداى
عز و جلّ» پس، فرمود: «خدايا! هدايت كن او را.» اين را سه نوبت فرمود و گفت: «بپرس
هرچه خواهى اى فرزند!» گفتم: «پدر و مادر و اهل بيت من بر دين نصرانيّهاند و مادر
من نابيناست. با ايشان مىباشم و در آنيه[2]
ايشان چيزى مىخورم.» فرمود كه، «ايشان گوشت خوك مىخورند؟» گفتم: «نى». فرمود كه،
«باكى نيست. نظر بر مادر خود داشته باش و با او احسان بهجا آر. پس، اگر بميرد، تو
باش آن كسى كه قيام بر تجهيز او نمايى و خبر بده كسى را به آنكه نزد من آمدهاى تا
آنكه در منى نزد من آيى.»
پس، در منى نزد آن حضرت رفتم و مردم را ديدم كه در دور آن حضرت
بودند، چنانكه گويا صبيانند و آن حضرت معلّم صبيان است. اين سؤالى مىكرد و آن
سؤالى مىكرد. چون به كوفه آمدم، با مادر خود ملاطفت مىكردم و به او چيزى مىدادم
و شپش