نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 346
نمىگفتم. الحمد للّه كه خيانت او بىسعايت من ظاهر گشت. اكنون
سوگند به اين عظمت به خلاف ياد نموده و چند جنس از نفايس عالم كه در خزاين سلاطين
عالم موجود نيست و قرين و عديل آنها يافت نمىشود، پيش او موجود است.»
به ناخوبتر صورتى
شرح داد
كه بد مرد را روز
نيكى مباد
بدانديش بر خرده
چون دست يافت
درون بزرگان به
آتش بتافت
سلطان از اين سخن متأثّر گشته، گفت: «اگر اين قول به صحّت مقرون
گردد، ابو العباس مستوجب سياست كلّى باشد.» على خويشاوند گفت: «اگر تجسّس اين به
بنده رجوع شود، اثبات قول خود بر وجه اتمّ نموده شود.» سلطان گفت: «به شرط آنكه
مادام كه قول تو به وضوح نپيوندد، تعرّض به مال و جان او نرسانى.» بدين سخن مقرّر
شده خواجه در آن وقت در يكى از قلاع محبوس بود. على خويشاوند را در حين فتح بلاد
هند، از خزاين ملوك خنجرى به دست افتاده بود كه قبضه آن از ياقوت رمّانى بود به
وزن شصت مثقال، و از دفاين آل سامان قدحى فيروزه كه مقدار يك من شربت مىگرفت و از
خوف آنكه سلطان مبادا كه بر آن مطّلع شود از همهكس مخفى داشته بود، و آن هر دو
نادره را به قلعه برد و خواجه بيچاره را به موكّلان خود سپرد و بعد از چند روز به
خدمت سلطان آمده، خنجر و قدح را همراه آورد و گفت: «اين هردو بىشكنجه و عذاب حاصل
شد. يكى، از هداياى ملوك هند است كه به درگاه ارسال داشته بودهاند و او از سلطان
اخفا نموده، و ديگرى، به وقت عرض خزاين آل سامان خيانت كرده از ميان برده. اكنون
در طلب مابقى اشارت چيست؟» سلطان از غايت غضب و تغيّر مزاج گفت:
«اين هردو را به تو بخشيدم. به هر وجه كه توانى وجه مقرّر را از او
به وصول رسان.» على خويشاوند، آن نامراد بيگناه را در زير شكنجه هلاك نمود.
فايده: بدان كه غضب قوّتى است آتشى كه خداى عز و جلّ به مقتضاى حكمت
به جهت دفع مضرّت در طينت آدمى تعبيه كرده است، و حقيقت ناريه او در تحت مزاج
طبيعى مدفون است، چنانكه آتش در زير خاكستر. و اثر اين قوّت تشفّى و انتقام است و
اثر اين قوّت وقتى بروز كند كه بر آدمى حالتى غير موافق طبع وارد شود. پس، اين آتش
مشتعل
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 346