نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 296
كن بر خداى عز و جلّ[1]
به بازگشتن آن به سوى او و اعتماد كن به خداى در آن.
و حضرت صادق 7 فرموده: «هركه به او سه چيز داده شد از سه
چيز ممنوع نشد.
هركه به او دعا داده شد، اجابت به او داده شد. و هركه شكر به او داده
شد، زيادتى به او داده شد. و هركه توكّل به او داده شد، كفايت به او داده شد.»
و حسين بن علوان گفته كه، «بوديم در مجلسى؛ طلب علم مىكرديم و تمام
شده بود نفقه من. در بعضى سفرها به من گفت بعضى اصحاب ما كه، «اميد به كه دارى در
اين امر كه به تو نازل شده؟» گفتم: «به فلانى.» گفت: «در اين هنگام و اللّه كه
برنمىآيد حاجت تو، و نمىرسى به املت[2]
و روا نمىشود مطلب تو.» گفتم: «چه مىدانى؟ رحمك اللّه!» گفت: «حضرت ابى عبد
اللّه 7 حديث كرد مرا كه، خوانده در بعضى كتب كه به درستى كه خداى
تبارك و تعالى فرموده: قسم به عزّت من و جلال و مجد من و ارتفاع من بر عرشم! كه به
تحقيق كه مىبرم آرزوهاى هر آرزوكنندهاى از غير مرا از مردمان به نااميدى، و
مىپوشانم به آن شخص جامه خوارى نزد مردم، و دور مىگردانم او را از نزديكى، و دور
مىكنم او را از وصل خود. آيا آرزو دارد از غير من در سختيها و حال آنكه سختيها به
يد قدرت من است، و اميد مىدارد به غير من و مىگويد به فكر در غير مرا و حال آنكه
به دست من است كليدهاى درها، و آن درها بسته است و در من گشاده است جهت كسى كه مرا
بخواند. كيست آن كسى كه آرزو به من داشته باشد؟ پس، من قطع كنم آرزوى او را؛ و
كيست آن كسى كه اميدوارى به من داشته باشد؟ پس، قطع كنم اميد او را از من.
گردانيدم آرزوهاى بندگانم [را] نزد خودم محفوظ. پس، راضى نشدند به حفظ من و پر
گردانيدم آسمانهايم را از آن كسان كه ايشان را ملالى نمىشود از تسبيح من، و امر
كردم ايشان را كه نبندند درها را ميانه من و ميانه بندگان من. پس، اعتماد نكردند
به قول من، امّا ندانسته آنكه راه يافت به او نايبهاى از نوايب من [75 آ] آنكه
كسى مالك گشت و رفع آن نيست غير من الّا به رخصت من. چيست كه مىبينم او را غافل
از من؛ دادم به او از بخشايش خود آنچه از من نخواسته بود. پس، از او نزع كردم و از
من طلب ردّ آن نكرد و از غير من سؤال كرد. آيا مىبيند مرا كه ابتدا به عطا مىكنم
پيش از سؤال؟ پس، بعد از