نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 244
حكايت كردهاند كه در ايّام پادشاهى جيسنك[1]
در اين شهر مسجدى بود كه مسلمانان در آن نماز كردندى، و در آن مسجد منارهاى كه بر
آن بانگ نماز گفتندى. و جماعتى كافران را بر آن داشتند كه با مسلمانان جنگ كردند و
آن مناره را خراب كردند و مسجد را بسوختند و هشتاد مرد مسلمان را بىجنايتى به تيغ
بگذرانيدند. و جماعت مسلمانان را خطيبى بود كه او را خطيب على مىگفتند، از پيش
ايشان بگريخت و به نهر واله رفت. و از خواصّ و مقرّبان پادشاه هند، كه او را «راى»[2]
گويند، كسى به او التفات نكرد و او را معاونت ننمود، و هركس در نصرت اهل كيش خود
سعى كند. پس، روزى كه راى اراده رفتن شكار داشت خطيب بر رهگذر شاه، در صحرا در پس
درختى، بنشست. چندانكه راى برسيد برخاست و او را قسم داد كه چندان باشد كه سخن او
استماع نمايد. پس، صورت حال را در ضمن قصيدهاى كه به لغت هندى پرداخته بود معروض
راى گردانيد.
راى چون اين تظلّم بشنيد، او را به يكى از خواصّ سپرد و گفت: «اين
مرد را محافظت مىكن و تيمار او مىدار، تا وقتى كه از تو خواهم او را به حضرت من
آر.» پس، بازگشت و وزير را گفت: «من سه روز در حرم خلوتى خواهم كرد و بار نخواهم
داد، بايد كه امور ملك را مضبوط دارى و مرا زحمت ندهى.»
چون شب درآمد، راى بر جمّازه نشست. و از نهر واله تا به كنبايت چهل
فرسنگ است. راى به يك شبانه روز جمّازه براند و به آنجا رفت و خود را ناشناخته
كرده و لباس بازرگانان پوشيده و شمشير حمايل كرده بيامد و به شب داخل شهر كنبايت
شد. دور بازار به هر موضعى ساعتى بايستاد و تفحّص كرد و از هركس بشنيد كه بر
مسلمانان ظلم رفت و بىگناه كشته شدند، و احوال معلوم كرد و مطهره[3] را از آب دريا پر كرد و بازگشت و
روز سوم شبانگاه به نهر واله رسيد. و روز ديگر بار داد و مقدّمان را حاضر كرد و
خطيب را فرمان داد تا در بارگاه تظلّم كرد. و چون خطيب سخن خود بگفت، جماعت
[1] - در اصل:« خشنك» و در مر« خشتك» ضبط شده، اينجا از
جوامع الحكايات، ص 111 نقل شد.
[2] -« راى» يا« راج» و يا« راجه» واژهاى است
سانسكريت، به معنى سلطنت كردن و حكومت كردن، و لقب و عنوانى بوده است كه در قديم
به پادشاهان و امرا و فرماندهان هند مىدادند. رك: معين، فرهنگ فارسى، ج 2، ذيل
راجه؛ فرهنگ عميد، ج 2، ذيل راى.